سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
کـــــلام نـــو
حقیر افتخار سربازی امام زمان علیه السلام بر دوشم هست. طلبه ی ناچیزی هستم و هدفم بیان معارف ناب اسلامی و شبهه زادیی است.
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 30
بازدید دیروز : 7
کل بازدید : 506786
کل یادداشتها ها : 99
خبر مایه


 

شاید بعضى از مردم گمان کنند که مقصود ما از معقول همان تعقل نظرى جزئى است که تاکنون مورد انتقاد شدید حکماء و عرفاى جهان بین شرقى و غربى بوده است. ممکن است بعضى از متفکران خیال کنند که ما مىخواهیم عقل گرائى (راسیونالیسم) مغرب زمین را براى بدست آوردن

«حیات معقول» پیش کشیدهایم. براى توضیح مقصود اصلى، از کلمه معقول، تفسیر و تقسیمى مختصر در باره عقل و تعقل بیان مىکنیم: نخست یک تعریف اجمالى در باره عقل را متذکر مىگردیم:

تعریف عقل:

مىدانیم که فعالیتهاى بسیار متنوعى در مغز آدمى بوجود مىآید که هر یک داراى عوامل و مختصات و نتایج مخصوص بخود دارد. بعضى از این فعالیتها را با الفاظ مشخص بیان مىکنیم مانند تداعى معانى و تجسیم. هر یک از این دو فعالیت را در کلمه مخصوص بخود مىتوان بروشنى دریافت کرد. مثلا تداعى معانى که عبارت است از تسلسل واحدها یا قضایایى که بنوعى از ارتباطات زمانى و مکانى و شباهتهاى شکلى و تشابه در علت و غیر ذلک، بدون هدفگیرى استنتاجى، با دو کلمه تداعى معانى قابل فهم بوده و به نمود یا فعالیتى دیگر مخلوط نمىگردد، همینطور است تجسیم، که عبارتست از حذف و انتخاب در واقعیات، یا پذیرش نیست بعنوان هست و یا بالعکس و تأثر از آن حذف و انتخاب و پذیرش که شبیه به تأثر از عامل واقعى آنها میباشد. مانند تجسیمهائى که در تئاترها و نمایشها بوجود مىآید. ولى عقل و تعقل مانند تداعى معانى و تجسیم کاملا مشخص نیست، زیرا فعالیتهاى متنوعى را که در مغز صورت مىگیرند، تعقل مىنامند. از آن جمله:

1- فعالیتى در مغز وجود دارد که براى تحقیق هدف میان چند چیز که بعنوان هدف مورد احتمال است، بجریان مىافتد.

2- فعالیتى در مغز براى انتخاب وسیله در راه وصول به هدف بجریان مىافتد.

هر دو این فعالیت را تعقل و عامل آن دو را عقل مىنامند. تبصره- تحقیق هدف و انتخاب وسیله که بوسیله عقل صورت مىگیرد، بر دو نوع است:

الف نوع علمى.

ب نوع عملى.

نوع علمى آن را اندیشههاى منطقى با اصولى که دارد بعهده گرفته است، مانند  تعریف و توصیفها و استنتاجات قیاسى منطقى و استقراءهاى تجربى و غیر ذلک. نوع عملى آن عبارتست از اعمال و رفتار آگاهانه براى تحقیق هدف و انتخاب عملى وسیله.

3- عمل تجرید ذهنى که عبارتست از الغاى خصوصیات فردى و تشخصات عینى واقعیات، نیز تعقل و عامل آنرا عقل مىنامند، مانند تجرید عدد از معدودات عینى و تجرید کلیات از جزئیات عینى.

4- عقل بعنوان عامل هماهنگ سازنده احساسات و عواطف و تمایلات از یک طرف و اصول و قوانین مذهبى و اخلاقى و اجتماعى از طرف دیگر نیز بکار برده شده است.

5- عقل عامل تنظیم کننده جهان برونى و درونى و تعیین کننده موقعیت شایسته انسان در جریان زندگى، نیز معرفى شده است.

6- عقل را تنها عامل تفکیک و مشخص کننده حق و باطل و درست و نادرست نیز نامیدهاند.

از طرف دیگر فلاسفه و حکماء و عرفاى جهان شناس چه در شرق و چه در غرب، عقل را به سه قسم معین تقسیم کردهاند.

قسم یکم- عقل نظرى که گاهى آنرا عقل جزئى نیز اصطلاح نمودهاند، این اصطلاح در طرز تفکرات مولوى و دیگر عرفاى ژرفنگر فراوان بکار رفته است.

قسم دوم- عقل عملى که عبارتست از وجدان آگاه از اصول و قوانین که توانائى تطبیق آنها را بر موارد خود دارا میباشد. البته نمىگوئیم که همه آنان در تفسیر عقل عملى کلمه وجدان آگاه را بکار بردهاند، بلکه مقصود اینست که تعریف آنان در باره عقل عملى بنحوى بیان مىشود که با معناى وجدان آگاه و فعال قابل انطباق میباشد.

قسم سوم- عقل کلى که نمودى از عقل کل است. این اصطلاح در میان حکما و عرفاى جهان شناس مانند مولوى فراوان بکار رفته است.

هیچ تردیدى نباید کرد در این که مقصود از معقول در «حیات معقول» عقل نظرى جزئى نیست که کارى ندارد جز تنظیم مقدمات بوسیله اندیشه علمى یا رفتار عملى در راه هدفها بدون کمترین اعتناء به همه واقعیتهاى مربوط به انسان.

عقل نظرى جزئى عدد را تجرید میکند و علاماتى را هم مقرر مىنماید، آن گاه مطابق اصول ریاضى مشغول فعالیت مىشود، ولى کارى بآن ندارد که آیا این عمل و استنتاج ریاضى به مصلحت واقعى خود تعقل کننده و دیگر انسانها، بکار برده خواهد شد یا نه عقل نظرى جزئى خواسته و مقصود را هدف و هر چه که براى وصول به آن هدف مفید است بعنوان وسیله گوشزد میکند. ولى نمىگوید که هویت و ارزش این خواسته و مقصود و وسایل استخدام شده در راه وصول به آن چیست عقل نظرى جزئى راه استنتاجات منطقى را بیان میکند، اما این که از این استنتاجات منطقى چگونه بهرهبردارى شود، خود را موظف به پاسخ این سؤال نمىداند. عقل نظرى مىتواند طرق آنچه را که خود انسان بعنوان هماهنگى احساسات و عواطف و تمایلات از یک طرف و اصول و قوانین مذهبى و اخلاقى و اجتماعى از طرف دیگر، تشخیص داده است، بیان کند و اما این که این هماهنگى که تشخیص داده است، صحیح است یا باطل عقل نظرى جزئى کارى با آن ندارد. همچنین عقل نظرى جزئى مىتواند طرق ایجاد نظم و هماهنگى جهان برونى و درونى را که خود انسان تشخیص داده است، توضیح بدهد، ولى کارى با صحت و بطلان آن تشخیص و همه جانبه بودن آن ندارد. بعبارت کلىتر: عقل نظرى جزئى دو کار کاملا روشن را انجام مىدهد: کار یکم توصیف «آنچه که هست» هم از نظر تحلیلى و هم از نظر ترکیبى. کار دوم- توجیه انسان

به هدف و انتخاب وسایلى که در باره واقعیات تشخیص داده است. اما این که تشخیص مزبور صحیح است یا نه و با نظر بهمه ابعاد حیات در رابطه خود با واقعیاتى که دور از دیدگاه پذیرفته شده فعلى است چه باید کرد عقل نظرى جزئى کارى با آن ندارد.

ممکن است بعضى از اشخاص در صحت اصطلاح عقل نظرى جزئى در مسائل فوق تردید داشته باشد، این تردید مانعى ندارد، زیرا ما واقعیت خاصى از فعالیت مغزى را بیان مىکنیم که داراى مختص فوق است. شما هر اصطلاحى را که مىپسندید براى تفهیم آن فعالیت بکار ببرید.

عقل نظرى جزئى بمعناى فوق است که در موارد فراوانى از مثنوى مورد انتقاد شدید قرار گرفته است. از جمله آن موارد:

آن نمىدانست عقل پاى سست که سبو دائم ز جو ناید درست

زین قدم وین عقل رو بیزار شو چشم غیبى بین و برخوردار شو

عقل جزئى همچو برق است و درخش در درخشى کى توان شد سوى رخش

عقل رنجور آردش پیش طبیب لیک نبود در دوا عقلش مصیب

راند دیوان را حق از مرصاد خویش عقل جزئى را ز استبداد خویش

همچو آن مرد مفلسف روز مرگ عقل را مىدید او بى بال و برگ

عقل کاذب هست خود معکوس بین زندگى را مرگ پندارد یقین

اهل دنیا عقل ناقص داشتند تا که صبح صادقش پنداشتند

عقل را خط خوان آن اشکال کرد تا دهد تدبیرها را زان نورد

پشت سوى لعبت گلرنگ کن عقل در رنگ آورنده دنگ کن

دائما محبوس عقلش در صور از قفس اندر قفس دارد گذر

منفذش نى از قفس سوى علا در قفسها مىرود از جا به جا

هم مزاج خر شدهست این عقل پست فکرش این که چون علف آرد بدست

عقل جزئى عقل استخراج نیست جز پذیراى من و محتاج نیست

لا ابالى عشق باشد نى خرد عقل آن جوید کز و سودى برد

عقل سرتیز است و لکن پاى سست ز ان که دل ویران شدست و تن درست

مولوى ابیات فراوانى را در انتقاد و محکوم ساختن عقل نظرى جزئى گفته است، در دیوان شمس تبریزى نیز این گونه ابیات زیاد دیده مىشود، مانند:

عقل بند رهروانست اى پسر آن رها کن ره عیانست اى پسر

وقتى که عقل آدمى بند و زنجیر پاى رهروان مىگردد، دل فریبنده و جان هم حجاب مىشود، زیرا عقل نظرى آنها را از فعالیت سالم بر کنار مىنماید:

عقل بند و دل فریبا جان حجاب راه ازین هر سه نهان است اى پسر

با وجود اسارت در زنجیر عقل نظرى نباید برخوردارى از عشق حقیقى را که تفسیر کننده عالم هستى است«» توقع داشت:

عشق کار نازکان نرم نیست عشق کار پهلوان است اى پسر

با این حال عظمت تفکرات و هیجانات روحى مولوى نباید ما را آن چنان خیره کند که چشم بسته همه آنچه را که گفته است. حقیقت تلقى کرده و بپذیریم و بقول ارسطو: استادم را دوست دارم، در عین حال حقیقت را هم مىخواهم، اگر امر دائر میان این دو باشد، من حقیقت را انتخاب میکنم. مولوى اگر چه با ابیات فوق مبارزه بىامان با پرستش کنندگان عقل نظرى که در زمان مولوى و پیش از آن و پس از آن، رواج داشته است، براه انداخته است، ولى ما مىدانیم که او مولوى است و مىتوانست در ابیات خود هویت و کار اختصاصى عقل نظرى جزئى را بیان نماید و از خیالات کسانى که گمان میکنند فعالیتهاى عقل نظرى براى تفسیر انسان و جهان با تمام ابعاد طبیعى و ماوراى طبیعى آن دو کفایت میکنند، جلوگیرى نماید، نه این که عقل نظرى را بکلى محکوم و مطرود بسازد:

زین قدم وین عقل رو بیزار شو چشم غیبى بین و برخوردار شو

بینش حکیمانه و عارفانه همه جانبه چنین است که ما حدود و مرزهاى فعالیتهاى عقل نظرى و جزئى را مشخص بسازیم و بگوئیم که شخصیت رشد- یافته باید بداند که دائره فعالیتهاى عقل نظرى محدود و قابل تجاوز به ماوراى دائره خود نیست. البته مولوى هم این مطلب را در برخى از ابیاتش گوشزد میکند.

ما در «حیات معقول» عقل نظرى را نه تنها مزاحم و مضر نمىدانیم، بلکه ضرورت وجود و فعالیتهاى آنرا در «حیات معقول» مىپذیریم. ما انسانیم و با انواعى از ابعاد مغزى با انواعى از ابعاد جهان در ارتباطیم، عقل نظرى براى کشف و تنظیم این ارتباط مىتواند فعالیتهاى مخصوص بخود را که در اوایل همین مبحث مطرح کردهایم انجام بدهد، نهایت اینست که چنانکه گفتیم: باید انسان رو به رشد و کمال این حقیقت را قبول کند که چنانکه نمىتوان شنیدن را از چشم توقع داشت و دیدن را از گوش، همچنان نمىتوان حقایق عالى انسانى رو به هدف اعلاى زندگى را از عقل نظرى انتظار داشت.

بنا بر این مقصود از عقل در «حیات معقول» خصوص عقل نظرى جزئى تنها نیست، اگر چه همین عقل مىتواند بعنوان یکى از وسائل ضرورى و مفید در بعدى از «حیات معقول» به فعالیت بپردازد، زیرا چنانکه روشن است «حیات معقول» آنچه را که هست و ضرورت دارد یا بنحوى از انحاء براى زندگى آدمى مفیدیت دارد انکار نمىکند، بلکه «آنچه را که هست» با آنچه که شایسته است وارد حیات انسانى مىسازد. در «حیات معقول» این عقل نظرى از یک طرف و عقل عملى که وجدان آگاه و فعال و محرک است، در استخدام شخصیت رو به رشد و کمال قرار مىگیرند«» هماهنگى عقل نظرى با عقل عملى را که وجدان آگاه بهمه ابعاد مادى و روحى انسان است: (انّ الإنسان على نفسه بصیرة) مىتوان مقدمه وصول بمقام نمونهاى والا از عقل کل یا عقل کلى در اصطلاح عرفاى جهان شناس و حکماء معرفى نمود. بنا بر این، تردیدى نیست که مقصود از معقول در «حیات معقول» راسیونالیسم باصطلاح غربى نیست.


+ همراهان عزیز در ایام فاطمیه بنده را هم دعا کنید نیازمند دعاهای شما هستم


+ با سلام خدمت سروران گرانقدر وبلاگ کلام نو به روز شد . در انتظار نظرات سازنده شما ...


+ نعمت های بهشتی سراسر لذت است


+ با سلام خدمت سروران گران قدر ضمن تلیست ایام شهادت فاطمه زهرا (س) با مطلبی به عنوان فاطمه (س) معلم فرشته ها در خدمت دوستان هستم.


+ چرا دعاهاى ما مستجاب نمى شود امیرالمؤ منین على علیه السلام روز جمعه در کوفه سخنرانى زیبایى کرد، در پایان سخنرانى فرمود: دوستان بقیه جریان را در وبلاگ بنده مطالعه بفرمایید.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ