سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
کـــــلام نـــو
حقیر افتخار سربازی امام زمان علیه السلام بر دوشم هست. طلبه ی ناچیزی هستم و هدفم بیان معارف ناب اسلامی و شبهه زادیی است.
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 41
بازدید دیروز : 15
کل بازدید : 505936
کل یادداشتها ها : 99
خبر مایه


مراد از رؤیت در درخواست موسى (ع):" رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قال لن ترانی چیست؟ آیا واقعا هدف حضرت موسی دیدن خدا بود؟ مگر حضرت موسی نمی دانست که خدا دیده نمی شود؟

با سلام

قبل از اینکه به این سوال پاسخ داده شود باید به عرض برسانم که پیامبران الهی نسبت به صفات باری تعالی کاملا آگاهی داشته اند و کوچکترین ابهامی در مورد صفات آن وجود اقدس نداشتند ، بنابراین چنین شخصی هیچ گاه چنین درخواستی از خدا نمی کند ؛ زیرا که پیامبر خدا (ص) عالم بر صفات باری تعالی می باشد.

پر واضح است که غرض حضرت موسی (ع) از درخواست دیدن ، غیر این دیدن با چشم و دیدن معمولی بوده است.

علامه بزرگوار صاحب تفسیر شریف المیزان در این باره چنین می نویسد:

 بطور مسلم اگر موسى (ع) در آیه مورد بحث تقاضاى دیدن خدا را کرده غرضش از دیدن غیر این دیدن بصرى و معمولى بوده، و قهرا جوابى هم که خداى تعالى به وى داده نفى دیدنى است غیر این دیدن، چه این نحو دیدن امرى نیست که سؤال و جواب بردار باشد، موسى آن را تقاضا کند و خداوند دست رد به سینه‏اش بزند.

خواهید گفت پس معناى رؤیت خدا در آیه مورد بحث و همچنین در آیه" وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى‏ رَبِّها ناظِرَةٌ" «1» و آیه" ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‏" «2» و آیه" مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ" «3» و آیه" أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحِیطٌ" «4» و آیه" فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً" «5» و نیز آیات بسیار دیگرى که رؤیت خدا و لقاى او را اثبات مى‏کند چیست؟ و آیا شما بین این آیات و آیاتى که صریحا امکان رؤیت را نفى مى‏کند مانند جمله" لن ترانى" از آیه مورد بحث و همچنین مانند آیه" لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ" و امثال آن چگونه جمع مى‏کنید؟ و به چه بیانى منافاتى را که بین این دو دسته از آیات به چشم مى‏خورد بر طرف مى‏سازید؟

جواب این سؤال را دیگران هم داده و گفته‏اند: مراد از این رؤیت قطعى‏ترین و روشن‏ترین مراحل علم است، و تعبیر آن به رؤیت براى مبالغه در روشنى و قطعیت آن است، چیزى که هست باید دانست حقیقت این علم که آن را علم ضرورى مى‏نامیم چیست؟ چون او را هیچ چشمى درک نمى‏کند و حال آنکه او بینندگان را مشاهده مى‏کند. سوره انعام آیه 103

هر علم ضرورى به رؤیت تعبیر نمى‏شود، مثلا ما به علم ضرورى مى‏دانیم که شخصى به نام ابراهیم خلیل و یا به نام اسکندر و یا کسرى وجود داشته، و با اینکه علم ما به وجود ایشان ضرورى است علم خود را رؤیت نمى‏خوانیم، و همچنین ما به علم ضرورى مى‏دانیم که شهرى بنام لندن و یا شیکاگو و یا مسکو وجود دارد، و لیکن صحیح نیست به صرف داشتن این علم بگوییم" ما لندن را دیده‏ایم" حتى در مقام مبالغه در عالم بودن خود نیز صحیح نیست چنین تعبیرى بکار بریم، اگر هم بخواهیم مبالغه کنیم باید بگوییم:" وجود ابراهیم و اسکندر و کسرى آن قدر براى من روشن است و یقین من به وجود ایشان آن قدر زیاد است که تو گویى من ایشان را دیده‏ام" نه اینکه بگوییم:" من ایشان را دیده‏ام" و همچنین در مثال لندن و شیکاگو و مسکو.

از این مثال روشن‏تر علم ضرورى به بدیهیات اولیه از قبیل" یک نصف عدد دو است" و یا" عدد چهار جفت است" مى‏باشد، زیرا این بدیهیات بخاطر کلیتى که دارند محسوس و مادى نیستند و چون محسوس نیستند مى‏توانیم اطلاق علم بر آنها بکنیم و لیکن صحیح نیست آنها را رؤیت بنامیم، و همچنین تمامى تصدیقات عقلیى که در قوه عاقله انجام مى‏گیرد و یا معانیى که ظرف تحققش وهم است که ما اطلاق علم حصولى بر آنها مى‏کنیم و لیکن آنها را رؤیت نمى‏نامیم، و اگر در پاره‏اى از امور عقلى کلمه" رأى و رأیت" را بکار مى‏بریم مقصودمان دیدن به چشم نیست بلکه مقصود حکم کردن و اظهار نظر است.

 [حقیقت علم ضرورى که از آن به رؤیت تعبیر مى‏شود]

بله، در میان معلومات ما معلوماتى است که اطلاق رؤیت بر آنها مى‏شود و آن معلومات به علم حضورى ما است، مثلا مى‏گوییم:" من خود را مى‏بینم که منم و مى‏بینم که نسبت به فلان امر ارادت و نسبت به آن دیگرى کراهت دارم، و مى‏بینم که فلان چیز را دوست و فلان چیز را دشمن مى‏دارم، و مى‏بینم که نسبت به فلان امر امیدوار و آرزومندم" معناى این دیدنها این است که من ذات خود را چنین مى‏یابم و آن را بدون اینکه چیزى بین من و آن حائل باشد چنین یافتم، و من خود ذاتم را یافتم که نسبت به فلان امر ارادت و محبت دارد، کراهت و بغض دارد، امید و آرزو دارد و ...، و این امور نه به حواس محسوس‏اند و نه به فکر، بلکه درک آنها از این باب است که براى ذات انسان حاضرند، و درک آنها احتیاجى به استعمال فکر و یا حواس ندارد.

البته اشتباه نشود این تعبیر غیر تعبیر" مى‏بینمت که فلان چیز را دوست مى‏دارى و فلان چیز را دشمن مى‏دارى" مى‏باشد، براى اینکه معناى جمله اخیر این است که من با چشم خود تو را در هیاتى مى‏بینم که آن هیات و قیافه دلالت دارد بر این که تو در دل، فلان چیز را دوست مى‏دارى. و این غیر آن مطلبى است که ما خاطر نشان ساخته و به حب و بغض و ارادت و کراهت نفس مثال آوردیم، چون در آن مثال که مى‏گفتیم:" من مى‏بینم که نسبت به فلان امر ارادت و نسبت به آن دیگرى کراهت دارم ..." مقصودمان این است که من خود ارادت و کراهت و حب و بغض را و خلاصه حقیقت و واقعیت این امور را در نفس خود مى‏یابم، نه اینکه از چیزى دیگر پى به وجود آنها برده و به وجود آنها استدلال مى‏کنم.

__________________________________________________

 (1) بعضى چهره‏ها آن روز شاداب است و سوى پروردگار خویش نگران است. سوره قیامت آیه 23

 (2) و قلب وى آنچه را بدید تکذیب نکرد. سوره نجم آیه 11

 (3) هر که امید دارد به پیشگاه خدا رود وعده خدا آمدنى است. سوره عنکبوت آیه 5

 (4) مگر پروردگارت بس نیست که او به همه چیز گواه است. بدانید که آنها از رفتن به پیشگاه پروردگارشان به شک اندرند. بدانید که خدا به همه چیز احاطه دارد. سوره حم سجده آیه 54 [.....]

 (5) هر که امید دارد به پیشگاه پروردگار خویش رود باید عمل شایسته کند، و هیچ کس را در عبادت پروردگار شریک نکند. سوره کهف آیه 110

 (ترجمه المیزان ج 8 ص 307) 

 


  
+ همراهان عزیز در ایام فاطمیه بنده را هم دعا کنید نیازمند دعاهای شما هستم


+ با سلام خدمت سروران گرانقدر وبلاگ کلام نو به روز شد . در انتظار نظرات سازنده شما ...


+ نعمت های بهشتی سراسر لذت است


+ با سلام خدمت سروران گران قدر ضمن تلیست ایام شهادت فاطمه زهرا (س) با مطلبی به عنوان فاطمه (س) معلم فرشته ها در خدمت دوستان هستم.


+ چرا دعاهاى ما مستجاب نمى شود امیرالمؤ منین على علیه السلام روز جمعه در کوفه سخنرانى زیبایى کرد، در پایان سخنرانى فرمود: دوستان بقیه جریان را در وبلاگ بنده مطالعه بفرمایید.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ