سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
کـــــلام نـــو
حقیر افتخار سربازی امام زمان علیه السلام بر دوشم هست. طلبه ی ناچیزی هستم و هدفم بیان معارف ناب اسلامی و شبهه زادیی است.
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 41
بازدید دیروز : 88
کل بازدید : 506923
کل یادداشتها ها : 99
خبر مایه


پرسش: ما وقتی می توانیم بی نظمی را درک کنیم که نظم را دیده باشیم حال از کجا می توانیم بگوییم جهانی که در آن زندگی می کنیم دارای نظم است شاید ما در عین بی نظمی زندگی می کنیم و به خیال خودمان در این جهان نظم وجود دارد؟ لطفا برای من تشریح کنید.

برای پاسخگویی به فرمایش حضرتعالی لازم است به نکته مهمی اشاره بکنیم:
منظور از نظم در برهان ، نظم غایی است
نظم یا صناعی است یا تکوینی (طبیعی). نظم صناعی مثل نظم موجود در ساعت یا اتومبیل و امثال آن که از مدار بحث برهان نظم خارج است ؛ و اگر در ضمن برهان نظم به آن اشاره شود از باب تقریب به ذهن است. امّا خود نظم تکوینی نیز حدّاقل دارای سه قسم است.  
1. نظم داخلی 2. نظم فاعلی  .3نظم غایی.
مراد ار نظم داخلی آن نظم و انسجام و هماهنگی هندسی و ریاضی است که بین اجزاء یک موجود مرکّب وجود دارد. در این قسم نظم ، نه عنایتی به فاعل آن موجود می شود نه عنایتی به غایت و هدف آن. در برهان نظم از چنین نظمی استفاده نمی شود.
امّا نظم فاعلی عبارت است از ربط ضروری بین علت فاعلی و معلول آن ؛ یعنی محال است از هر علت فاعلی هر معلولی صادر شود ؛ و محال است هر معلولی از هر فاعلی صادر شود ؛ بلکه هر معلولی علت فاعلی خاصّی دارد و هر علت فاعلی نیز معلول خاصّ خود را دارد. ــ توجه: نجّار و بنّا و ساعت ساز و امثال آنها علت فاعلی نیستند؛ بلکه مونتاژ کننده اند. علت فاعلی یعنی علتی که وجود می دهد ؛ مثلا اراده ی انسان علت فاعلی صور خیالی اوست ــ  این گونه نظم نیز در برهان نظم کاربرد ندارد ؛ چون حقیقت این نظم چیزی جز قانون علّیّت نیست. لذا برهانی که با این گونه نظم ترتیب داده شود ، در حقیقت برهان علّیّت خواهد بودن نه برهان نظم مصطلح.
نظم غایی نیز خود دو معنای متفاوت دارد. گاه مراد از نظم غایی ربط ضروری بین علت غایی و معلول آن است ؛ به این معنی که هر موجود مادی غایتی مخصوص به خود دارد و محال است به غایتی غیر از غایت خود برسد ؛ مثلا محال است درخت سیب ، میوه انار بدهد ؛ یا محال است از تخم مرغ ، جوجه ادرک بیرون آید. این قسم نظم نیز در برهان نظم کاربرد ندارد ؛ چرا که این همان قانون سنخیّت بین علّت و معلول است. بنابراین ، برهان مبتنی بر این گونه نظم نیز سر از برهان علّیّت در می آورد.
منظور دیگر از نظم غایی ، آن هماهنگی و همسویی خاصّی است که برای رسیدن به هدفی خاصّ ، بین چندین موجود برقرار می شود. برای مثال تمام اجزای یک بدن ، با این که هیچ شعوری نداشته و نسبت به همدیگر آگاهی ندارند ، دست به دست هم می دهند تا حیات کلّ بدن را حفظ کنند. چنین نظمی را نظم بیولوژیکی می نامند. یا موجودات گوناگون زنده و غیر زنده در یک محوّطه طبیعی بدون اینکه خود بدانند دست به دست هم می دهند و سیستمی به وجود می آورند که بقاء تک تک آن موجودات را تضمین می کند. همچنین کلّ موجودات زمین بدون اینکه خود عالم به نقش خویش باشند ، نظمی خاصّ در کلّ کره زمین پدید می آورند که حیات زمین و موجودات آن را تضمین می کند. خود زمین نیز همراه دیگر اجرام فضایی ، نظمهایی عظیمتر را شکل می دهند. این همان نظمی است که برهان نظم بر مدار آن می چرخد. کما اینکه تمام دانشمندان عالم بر اساس پذیرش این نظم است که دنبال کشفیّات می روند. اگر چنین پیش فرضی در اذهان دانشمندان وجود نداشت ، هیچگاه علوم تجربی پدید نمی آمدند. چون علوم تجربی به دنبال یافتن این قسم نظمها هستند.
بنا بر این ، وقتی سخن از نظم در برهان نظم به میان آورده می شود ؛ مراد نظم غایی است نه نظم هندسی و ریاضی.
شهید مطهری در این رابطه می فرماید:
نظم ناشى از علت غایى‏
معنى نظمى که در باب خداشناسى به کار برده مى‏شود و دلیل گرفته مى‏شود، این است که :  این نظم- به اصطلاح فلسفى- نظم ناشى از علت غایى است نه نظم ناشى از علت فاعلى.
نظم ناشى از علت فاعلى جز این نیست که هر معلولى و هر اثرى، مؤثرى و فاعلى لازم دارد که قبل از آن معلول زمانا یا رتبةً وجود داشته است و به وجود آورنده آن است. قهرا اگر آن علت هم معلول علت دیگرى باشد و همین طور هر علتى معلول علت دیگر، و همچنین هر معلولى را هم که در نظر بگیریم به نوبه خودش علت براى معلولى باشد، خواه ناخواه یک نظم زنجیرى در میان اشیاء به وجود مى‏آید. این نظم (صِرف این نظم را عرض مى‏کنم) به هیچ وجه دلیل بر وجود خدا نخواهد بود.
ولى نظم دیگرى داریم که ناشى از علّیّت غایى است و معنایش این است که در معلول، وضعى وجود دارد که حکایت مى‏کند که در ناحیه علتْ انتخاب وجود داشته است؛ یعنى این علت که این معلول را به وجود آورده است، در وضع و حالى قرار داشته است که مى‏توانسته این معلول را به اشکالى دیگر به وجود آورد، و در میان شکلهاى مختلفى که امکان داشته این معلول وجود پیدا کند، یک شکل معینِ بالخصوص از ناحیه علت انتخاب شده است. پس ناچار در ناحیه علت باید شعور و ادراک و اراده وجود داشته باشد که هدف را بشناسد و وسیله بودن این ساختمان و این‏وضع را براى آن هدف تمیز بدهد و این را که به وجود آورده است به عنوان وسیله براى آن هدف به وجود آورده باشد.
اصل علیت غایى در جایى ممکن است واقع شود که یا خود آن علتى که این معلول را به وجود آورده است داراى شعور و ادراک و اراده باشد، یا آنکه اگر خود فاعل داراى شعور و ادراک و اراده نیست، تحت تسخیر و تدبیر و اراده فاعل بالاترى باشد. آن نظمى که مى‏گویند در عالم وجود دارد و دلیل بر وجود خداوند است (یا اگر بخواهیم بهتر تعبیر کنیم باید بگوییم دلیل بر وجود ماوراءالطبیعه است) این نظمِ به معنى دوم است.
(مجموعه آثار جلد 4 ص 78)
با توجه به مطالبی که عرض شد و همچنین با توجه به فرمایشات استاد شهید مطهری نظمی که در برهان نظم به کار برده می شود نظم ناشی از علت غایی است و این نظم با دلیل و برهان اثبات می شود فلذا چنین نظمی قابل انکار نخواهد بود.


  

 ایا لزومی داره خدا رو بشناسیم ؟ چرا ؟ با دلیل برام توضیح بدید.

با سلام و تحیت

به طور قطع می توان گفت مسئل? خدا و خداشناسی از فطرت سلیم انسان نشأت می گیرد ، چنانکه در تاریخ مشاهده می شود همه انسانها قائل به وجود خدا بوده اند و الآن هم انسانها بالاتفاق وجود موجودی به نام خدا را تصدیق می کنند ؛ اما در مصداق خدا تفاوت نظر دارند و هر کسی برای خود خدایی را انتخاب و به پرستش او پرداخته است.

هر انسانی برای اینکه در این امر دچار اشتباه نشود و خدای حقیقی خود را شناخته و از او کسب فیض کند ، لازم است اطلاعاتی را در مورد خدای جهان آفرین بدست آورد با امید به اینکه شناخت و معرفت الهی راهی به سوی سعادت دنیوی و اخروی را برای وی بگشاید و قطعا شخصی که در پی خدای حقیقی باشد او را خواهد یافت و با تمام وجود به او عشق خواهد ورزید.

و این عشق ورزیدن و اطاعت نمودن از اوامر او راه هدایت و سعادت را هموار می کند چنانکه عاشقات واقعی حضرت حق به سعادت ابدی دست یافته اند.

برای این منظور که اهمیت خداشناسی را دریابیم دست گدایی به سوی اهلبت (علیهم السلام) دراز کرده و از علوم غیبیه آن حضرات استمداد می جوییم :

پیامبر اسلام صلّى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: استوارى خانه از پایههاى آن است و ستون و پایه دین، خداشناسى و یقین به توحید و عقل «قامع» است، پرسیدند: عقل قامع چیست؟ فرمود: خود نگهدارى از معاصى و حرص به طاعت خدا و شکر بر احسانهاى او و خوش داشتن بلا است. (ر.ک: ارشا القلوب- ترجمه سلگی ج 1 ص 448)

حضرت امیر المومنین (ع) در کتاب شریف نهج البلاغه می فرماید:

سر آغاز دین، خداشناسى است، و کمال شناخت خدا، باور داشتن، او، و کمال باور داشتن خدا، شهادت به یگانگى اوست؛ و کمال توحید (شهادت بر یگانگى خدا) اخلاص، و کمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا کردن است زیرا ،... و ادامه خطبه (ر.ک: نهج البلاغه خطبه اول)

از این دو روایت معلوم می شود معرفت خدا یکی از شرایط مهم و اساسی دین محوری است و کسی که نسبت به خدای واحد قهار معرفت ندارد به مفهوم واقعی دین دار نیست.

همچنانکه امیر بیان در خطبه اول نهج البلاغه بیان داشته اند شناخت خدا به وسیله صفات او امکان پذیر است ، بنابراین انسان باید با صفات الهی آشنا گشته و در این صورت است که نسبت به خدا معرفت پیدا می کند . در این فرصت به مناسبت مطلب نشانه های معرفت را یاد آور می شویم:

نشانه هاى معرفت

نشانه هاى معرفت، شدت ترس از اوست، که خداوند علما را به آن صفت ستوده است، زیرا ایشان آن گونه که باید او را مىشناسند و علم دارند که خدا ایشان را مىبیند، پس هر اندازه معرفت بنده به خدا زیاد شود، ترسش از خدا زیادتر مىشود، مانند نزدیکان پادشاه، چون بیشتر به او نزدیکند، بیش از سایر مردم از او مىترسند، لذا خداشناس حقیقى، همواره نسبت به خدا مؤدب و ترسان است.

اما جاهل به خدا به سبب جهلى که دارد، از این حالات بدور است، نشانه دیگر خداشناسى، این است که از علایق دنیا دورى مىکند، و خود را از غم دنیا فارغ مىبیند و همیشه به یاد آخرت مىافتد، و بر آنچه از دنیایش فوت شده، تأسف نمىخورد، لیکن تأسفش براى این است که لحظهاى از یاد حق غفلت ورزیده، و ما سواى خدا را به دیده زوال مىنگرد و همه چیز را فنا پذیر مىداند، و جز خدا را باقى به حساب نمىآورد:

کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ : جز خدا همه اشیاء رو به تباهى دارند.

خداشناسى در حال خروج از دنیا، بر کمى گریه و زیادى گناهان و کوتاهیش در سپاسگزارى حق ، تأسف مىخورد.

هر چیزى ثمرهاى دارد و ثمره معرفت، ترس از خشم خدا و انس به او پیدا کردن است، و هر چیزى عقوبتى دارد و عقوبت خداشناس، از سستى اوست که نسبت به ذکر حقّ مرتکب گشته و از آن غفلت ورزیده است.

فراست و آثار و چگونگى پیدایش آن

مرویست که هرم بن حیان زمانى که شرفیاب شد حضور اویس قرنى، اویس گفت السلام علیک یا أخى هرم بن حیان، هرم جواب سلام داد و گفت از کجا دانستى که من هرم هستم و حال آنکه مرا ندیده بودى تاکنون؟! گفت هر که ایمانش بخدا کامل باشد مىبیند همه چیز را و میشناسد همه کس را، و ارواح مؤمنین محبوس نیستند بلکه آزادند (چه زنده باشند و چه مرده) و باطراف عالم میگردند (لذاست که مىبینند همه چیز را و میشناسند همه کس را).

و فراست نورى است در قلب (مؤمن) که بسبب حقیقت ایمان و خداشناسى در او پیدا مىشود بطورى که همه چیز را بلا درنگ درک میکند و همه کس را بمجرد دیدن میشناسد چنان که گوئى سالیان دراز است با او آشنائى داشته و میتواند از آنچه که در قلب مردم است خبر دهد و لیکن از قلوب جمعى از بزرگان نمیتواند خبر دهد (مانند انبیاء و امامان علیهم السّلام زیرا قوه ایمانى آنها قوىتر است از قوه ایمانى او). و سؤال کردند از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم از معنى این آیه که خداى تعالى میفرماید: فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ (خداوند هدایت هر که را بخواهد قلبش را بنور اسلام روشن و منشرح گرداند) فرمود یعنى خداوند در قلب او قرار میدهد نورى را که بواسطه آن شرح و وسعت سینه و فراست پیدا میکند.( ارشاد القلوب-ترجمه مسترحمى ج2ص 121)

 


  
+ همراهان عزیز در ایام فاطمیه بنده را هم دعا کنید نیازمند دعاهای شما هستم


+ با سلام خدمت سروران گرانقدر وبلاگ کلام نو به روز شد . در انتظار نظرات سازنده شما ...


+ نعمت های بهشتی سراسر لذت است


+ با سلام خدمت سروران گران قدر ضمن تلیست ایام شهادت فاطمه زهرا (س) با مطلبی به عنوان فاطمه (س) معلم فرشته ها در خدمت دوستان هستم.


+ چرا دعاهاى ما مستجاب نمى شود امیرالمؤ منین على علیه السلام روز جمعه در کوفه سخنرانى زیبایى کرد، در پایان سخنرانى فرمود: دوستان بقیه جریان را در وبلاگ بنده مطالعه بفرمایید.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ