بسم الله الرحمن الرحیم
داستان حضرت خضر علیه السلام را بسیار شنیده ایم و بار ها این سوال در ذهنمان نقش بسته که چرا حضرت خضر در کشتن آن نوجوان، قصاص قبل از جنایت کرد در آیات قرآن کریم می خوانیم که حضرت خضر نوجوانی را می کشد و دلیلش را به موسی(علیهالسلام) این گونه بیان می دارد: «و اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وادارد! از این رو، خواستیم که پروردگارشان به جاى او، فرزندى پاکتر و بامحبتتر به آن دو بدهد(کهف/80-81)
آیا حکمت حضرت خضر(علیهالسلام) بالاتره یا حکمت خدا العیاذبالله؟
َ
در پاسخ به این پرسش نکاتی عرض می شود
حضرت خضر (علیهالسلام) مأموریت تشریعی از جانب خداوند نداشتند، به عبارت دیگر رسول نبودهاند، بلکه مأمور تکوینى بوده و از طرف خداوند بر اساس مصالح و حکمت الهى مأمور به انجام این کارشده است؛ یعنى همانطور که خداوند از ملائکه و بقیه موجودات؛ همانند: سیل، زلزله و ... براى ایجاد یک امر خاص استفاده مىکند و تمام علتها و موجودات در جهان، مأمور الهى هستند، خضر (علیهالسلام) نیز در این جا مأمور انجام این امور خاص است.
چه بسیار مواردى که کودکى به دلیل همان شرایطى که براى پدر و مادر آن کودک در جریان خضر و موسی(علیهماالسلام) بود، به واسطهی بیمارى، تصادف، قتل و ... از دنیا مىرود؛ و خداوند او را از سر راه پدر و مادرش برمىدارد؛ امّا ما افراد عادی خیال میکنیم که همهی این امور اتّفاقی بودند، غافل از این که هیچ برگی از درختی نمیافتد مگر به اذن و ارادهی تکوینی خدا.
حضرت خضر (علیهالسلام) مانند یک فرشته که مأمور به قبض روح است، مأمور به قبض روح شده است و این که مىبینیم حضرت موسى (علیهالسلام) تاب تحمل کارهاى خضر(علیهالسلام) را نداشته به همین خاطر بوده که مأموریت آن دو، با یکدیگر فرق داشته است. موسى (علیهالسلام) مأمور به «ظاهر» و خضر مأمور به «باطن» بوده است. (1) چنانکه حضرت امیر المومنین علی (علیهالسلام) و سایر معصومین (علیهمالسلام) هم مأمور به ظاهر و مأموریت تشریعی داشتند، فلذا با وجود اینکه امیرالمومنین قاتل خود را میشناخت قصاص قبل از جنایت انجام نداد چون هنوز کاری صورت نگرفته بود و دستوری هم از طرف خداوند برای کشتن ابن ملجم نیامده بود، برخلاف حضرت خضر(علیهالسلام) که برای کشتن آن کودک از جانب خدا دستور ابلاغ شده بود.
در حقیقت میتوان حضرت خضر(علیهالسلام) را جزء جنود خداوند شمرد که خداوند فرموده است: «وَلِلَّـهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَکَانَ اللَّـهُ عَزِیزًا حَکِیمًا»(فتح:4 ) جنود خدا مثل باد، مثل سیل، مثل زلزله، مثل طوفان شنی که در طبس توطئهی آمریکاییها را به هم ریخت و مرحوم امام خمینی فرمودند که آن باد به دستور خداوند وزید و از جنود خدا بود ... آن کودک هم توسط جنود خدا کشته شد.
مطلب دیگر این که کشته شدن آن جوان، صد در صد مشروط به دستور و حکم الهى بوده و خضر(علیهالسلام) بدون فرمان الهى مرتکب این عمل نشده است که با حکمت خداوند منافات داشته باشد، حضرت خضر مأمور تکوینی برای کشتن آن جوان و مُجرىِ امر خداوند بود، چنانکه حضرت عزرائیل(علیهالسلام) نیز مأمور تکوینی قبض ارواح هست و هر دوی اینها با اذن و اراده خداوند صورت میگیرد. (2) خود خضر(علیه السلام) نیز فرمودند: « وَ مَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی»(کهف: 82) و من این را خودسرانه انجام ندادم»
حاصل سخن:
کار خضر(علیه السلام) نمایشى از پشت پرده ی اموری است که دائماً در این جهان اتفاق مىافتند، کشتن آن جوان به دست مأمور تکوینی خدا و به عبارتی دیگر به دست یکی از جنود خداوند صورت گرفت و حضرت خضر طبق دستور و حکمت مطلقهی خداوند جوان کافر را به قتل رسانید. بنابراین قتل آن نوجوان، با حکمت خداوند و به دست حضرت خضر(علیهالسلام) صورت گرفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. رک : مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه ، ج 12، ص 507 و 508، تهران ، دارالکتب الاسلامیه، چاپ 6، 1368
2. ر. ک: نور الثقلین، ج 3، ص 283 - 284
بسم الله الرحمن الرحیم
گاهی دیدید که انسان بی خود و بی جهت احساس تنهایی می کند، دلش می گیرد و این احساس مدتی ادامه دارد، گاهی این احساس با هیچ چیزی برطرف نمی شود، شاید این احساس علامتی باشد برای انسان که ای انسان تو تنها هستی و تنهایی ات جز با خدا برطرف نمی شود! اگر می خواهی تنها نباشی با خدا باش...
شهید والا مقام استاد مطهری می فرماید:
«در ادبیات عرفانی، انسان در دنیا حکم یک فردی را دارد که در بلاد غربت بسر می برد، چه جور احساس غربت و احساس بیگانگی و احساس عدم تجانس می کند؟ انسان در این جهان یک نوع احساس بیگانگی با همه ی این عالم می کند و یک نوع احساس غربت در همه ی عالم می کند؛ چرا؟ می گویند برای این است که ما، آنکه «ما» ی واقعی ماست که همان روح الهی (1)است، از جای دیگر به اینجا افاضه شده و باید برگردد، وطن اصلی اش اینجا نیست، جای دیگر است. از جای دیگر آمده و باید به آنجا برگردد، پس وطنش اینجا نیست، اینجا وطن سنگ است، وطن خاک است، وطن کلوخ است، وطن گیاه است، وطن سگ است، وطن حیوان است، یعنی موجودات صددرصد طبیعی، ولی ما یک موجود صددرصد طبیعی نیستیم، آن واقعیت ما واقعیت ماوراء الطبیعی است، وطن اصلی ما آنجاست، ما را از آنجا جدا کرده اند. این است که ما در اینجا غریب هستیم».(2)
جامی قطعه ای دارد که می گوید:
«دلا تا کی در این کاخ مجازی
کنی مانند طفلان خاکبازی
تویی آن دست پرور مرغ گستاخ
که بودت آشیان بیرون از این کاخ
چرا زان آشیان بیگانه گشتی
چو دونان مرغ این ویرانه گشتی
خلیل آسا دم از ملک یقین زن
نوای لااحب الافلین زن»
خلاصه کلام
اولا انسان غریب و تنهاست چون موطن اصلی انسان این جا نیست.
ثانیا غربت انسان به چیزی جز تقرب الی الله برطرف نمی شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» (حجر:29)
2. مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 428- 426»
بسم الله الرحمن الرحیم
شب شهادت بانوی بزرگ اسلام فاطمه زهرا سلام الله علیها است، امیدوارم که امشب بتوانیم از برکات وجودی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بهره ی کافی و وافی را ببریم.
چند وقت پیش در مسجدی منبر بودم صحبت از قدرت خدا شد و بنده بر اساس آیات قرآن کریم قدرت خداوند رو توصیف کردم و اشاره کردم که قدرت خداوند بر امور ممکن تعلق می گیرد و امور محال اساسا چیزی نیستند که قدرت خدا به آن امور تعلق پیدا کند و ...
بعد از اینکه منبر ما تمام شد برخی بزرگواران آمدند و سوالاتی کردند، بنده یکی از سوالات ایشان را نقل و پاسخش را عرض می کنم:
ایا خدا میتونه موجودی بالاتر از ما رو خلق کنه؟
نمیتونه یا اینکه خودش نمیخواد یا اینکه این غیر عقلانی و منطقی هست که وجودی بالاتر از وجود ما باشد؟
پاسخ:
بر اساس براهین عقلی و نقلی خداوند دارای قدرت نامحدود است و به فرمایش قرآن کریم خداوند بر هر چیز قادر و تواناست. «ان الله علی کلّ شَیء قَدیر».
براهین عقلی هم، قدرت خداوند را نامحدود میدانند و هیچ چیزی را از دایرهی قدرت لایزال الهی خارج نمیدانند. منتهی مورد سوال شما امکانپذیر نیست، چون انسان موجودی کامل است که بالاتر از این فرض ندارد، اگر امکانش بود خداوند بر اساس حکمت مطلقهاش یقینا بالاتر از انسان را خلق میفرمود، نظام آفرینش بهترین و کاملترین نظامی است که بالاتر از این نظام فرض ندارد، انسان نیز کاملترین موجودی است که خداوند خلق فرموده و کاملتر از این فرض ندارد.
به عبارت دیگر خداوند بر هر «شیء» قادر است نه بر «لاشیء » ، لاشیء چیزی نیست که قدرت بدان تعلق بگیرد، موجودی بالاتر از انسان «لاشیء» است؛ یعنی نه تنها موجود نیست بلکه فرض موجودی فراتر از انسان وجود ندارد.
حبّ الهی به کمال و خیر، اقتضاء دارد که نظام آفرینش دارای کمال و خیر بیشتری بوده و در جهان مادّی، نقص و فسادهایی که لازم? این جهان است در آن به حدّاقل برسد و به عبارتی اگر خدا جهان را به بهترین نظام نیافریده باشد یا به خاطر این است که علم به بهترین نظام نداشته، یا آن را دوست نداشته، یا قدرت بر ایجاد آن نداشته و یا از ایجاد آن بخل ورزیده است. در حالی که خداوند از این ویژگیها مبرّاست.(1)
بنابراین خداوند با توجه حکمت مطلقه اش نظام عالم را به بهترین وجه امکان میآفریند .
ممکن است کسی بر این مطلب ایراد وارد کند به اینکه قبل از خلقت آدم چرا خدا انسان رو خلق نکرده بود؟ یعنی تا اون زمان نمی توانسته بهترین رو خلق کند؟!!! اگر شما بگویید قرآن خودش فرموده انسان اشرف مخلوقات است من می گویم مگر لازمه خداوند این مطلب را در قرآن بگوید؟
در پاسخ عرض می شود:
بیان قرآن کریم بیان حقایق است، اینکه در قرآن فرمود انسان اشرف مخلوقات است نخواست از ما اجازه بگیرد بلکه حقیقتی را به ما بیان فرمود که ای انسان تو اگر بخواهی قابلیت و استعداد اشرف شدن را داری فقط باید اراده کرده و تابع خدا و رسولش باشی .
بر اساس برخی از روایات، هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفریده شده اند و قیامتشان برپاشده است و این عالَم اولین و آخرین عالَم نبوده است، بلکه بعد از برپایی قیامت عالم دیگری آفریده می شود و ... .
عن علی بن الحسین علیه السلام: «... قَالَ أَ تَظُنُّ أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَخْلُقْ خَلْقاً سِوَاکُمْ بَلَی وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ أَلْفَ أَلْفِ آدَمَ وَ أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَنْتَ وَ اللَّهِ فِی آخِرِ تِلْکَ الْعَوَالِم… » فرمود تو خیال میکنی خداوند جز شما چیزی نیافریده بخدا سوگند هزار هزار آدم و هزار هزار عالم آفرید که تو در آخرین عالم قرار گرفتهای. (2)
بنابرین خداوند از ازل بهترین را خلق فرموده است ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. آموزش فلسفه، ج 2، ص 312
2. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج25 ص 25
بسم الله الرحمن الرحیم
چند وقت پیش دانش جویی از بنده سوال کرد، چرا شما میگید بهشت سراسر لذت و سرور است! وقتی من نعمت های بهشت رو تصور می کنم کسالت بهم دست میده، احساس می کنم انسان در بهشت به نعمت های تکراری برخورد می کند و با توجه به اینکه بهشت ابدی است اگر نعمت ها تکراری باشند انسان از آن ها دلزده می شود!
بنده پاسخی رو برای این بزرگوار عرض کردم به جهت استفاده سایر بزرگواران، پاسخ را نقل می کنم:
پاسخ:
منشاء پیدایش چنین شبهاتی قیاس بین دنیا و آخرت است؛ در صورتی که ماهیّت عالم ماده با ماهیت عالم آخرت متفاوت و غیر قابل قیاس است فلذا هر گونه قیاسی باطل و انسان را از حقیقت دور میکند.
برای اینکه به این پرسش پاسخ بدهیم مقدمه را ذکر میکنیم:
انسان همیشه دنبال دارا شدن است و این که انسان دنبال چیزی میرود و بعد که آن را واجد شد، حالت دلزدگی پیدا میکند، دلیلش این استکه آنچه انسان در عمق دلش میخواسته آن چیز نبوده؛ در اصل دنبال چیز برتر یعنی کمال مطلق بوده است.
اگر این انسان به چیزی یا جایی رسید که کمال مطلق است (یعنی به آنچه که در نهادش قرار داده شده است) در آنجا آرام میگیرد، دلزدگی هم پیدا نمیکند، طالب تحول هم نیست. درست مانند رود خروشانی که به اقیانوس میرسد و یکمرتبه از خروش میافتد.
در بهشت، انسان به چیزی میرسد که عین خواستهی نهایی اوست و آن کمال مطلق است. بعد از آن کمال نیست، که انسان دچار خستگی و دلزدگی شود و در آرزوی مافوق آن باشد . قرآن کریم هم برای همین نکته بوده است که این تعبیر را دربارهی بهشت میکند: «لایبغون عنها حولا»(108:کهف) یعنی بر عکس نعمتهای دنیا که وقتی داشته باشد خسته و طالب تحول و تجدد میشود. اگر به انسان چیزی بدهیم که ماورای آن چیزی نیست و آن «همه چیز» باشد دیگر خستگی معنا ندارد. (1) وقتی انسان به کمال مطلق و نهایی خود نائل شد هیچ گونه رکود، سکون و خستگى پیش نمىآید و تحقق آرزوهاى دست نیافته به طور آسانتر و بدون مزاحمت در آنجا یافت میشود.
اگر واقعاً چیزى مطلوب و محبوب غریزى و ذاتى و به خصوص فطرى انسان باشد، ممکن نیست که وصال و رسیدن، او را سرد و افسرده کند. نعمتهاى بهشتى همه مطابق خواستههاى ذاتى و فطرى انسان است؛ ازاین رو انسان هرگز از آن خسته و ملول نمىشود و هیچگاه تمناى تعویض و تبدیل آن را نمىکند. همچون علاقهی طفل به دامان مادر که هیچ گاه احساس خستگى نمىکند؛ بلکه نگران این است که مبادا مادر از او جدا شود. به همین جهت خداوند متعال در توصیف بهشت و بهشتیان مى فرماید: «خالِدِینَ فِیها لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً» (کهف (18)، آیه 108) جاودانه در آن خواهند بود و از آنجا درخواست انتقال نمىکنند.
افزون بر اینها، طبق مبانی حکما و عرفای اسلامی نعمات بهشت هیچگاه تکراری نیستند تا ایجاد دلزدگی کنند. برای مثال اگر کسی از اهل بهشت، سیبی را خورد بار دیگر که سیب بخورد، برایش تازگی خواهد داشت.
از طرف دیگر هر نعمت بهشتی بینهایت باطن دارد که اهل بهشت با استفاده از آن نعمت به سمت باطن آن سیر میکنند. و باطن هر نعمت بهشتی، حقیقت اسمی از اسماء الهی است؛ لذا اهل بهشت دائماً در اسماء الهی سیر میکنند. بر این اساس، تمام نعمات بهشتی علم آفرین و معرفت زا هستند و با استفاده از آنها، معرفت اهل بهشت به حقیقت اسماء الهی فزونی مییابد و کسی از دانستن خسته نمیشود.(2) لذا اهل بهشت حتّی یک لحظه هم دست از معرفت افزایی بر نمیدارند ؛ چون ثمرهی افعال بهشتی علم و معرفت خواهد بود. اگر به منظرهای بنگرد معرفتش افزون میگرد و اگر میوهای بخورد همچنین و اگر با رفیقانش دیدار نماید باز معرفت او به حقیقت اسماء الهی فزونی میگیرد و این امر تا ابد خواهد بود؛ چرا که باطن هستی را پایان نیست و اسماء حقّ تعالی محدود به هیچ حدّی نمیباشند. (3)
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
1. معاد، استاد شهید مرتضی مطهری، ص 172- 170
2. امّا اینکه ما در دنیا از کسب علم خسته می شویم ، خستگی از خود دانستن نیست ، بلکه امور جنبی آن مثل خواندن و حفظ نمودن و مدرسه رفتن و ... است که موجب خستگی می شوند و این امور جنبی در بهشت وجود ندارد.
3. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: استاد حسن زاده آملی هزار و یک نکته ، نکته 796 و 923
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و عرض ادب خدمت دوستان و همراهان عزیز و بزرگوار
وقتتون بخیر و شادی ان شاء الله
بزرگواری سوال کرده است، دوست من نوع بکارت حلقوی داشتن و رابطه جنسی داشتن ،الان میخاستن با شخصی صیغه محرمیت موقت بخونن آیا باز هم اذن پدرشون لازم هست؟یعنی باکره حساب میشن؟
در پاسخ به این بزرگوار باید عرض کنم:
از دیدگاه های مختلف مفهوم باکرگی متفاوت است. از نظر پزشکی به دختری باکره می گویند که پرده بکارتش سالم باشد. بنابراین حتی اگر پرده بکارت او به یک علت طبیعی و بدون دخول، مانند وارد شدن یک شی در واژن به صورت تصادفی، پاره شود ، آن شخص دیگر باکره نخواهد بود.
اما از نظر فقهی به دختری باکره میگویند که پرده بکارت او سالم باشد. با این توضیح که وقتی اولین نزدیکی و دخول صورت گرفت دیگر دختر باکره محسوب نمیشود ، ولو پرده بکارت وی از نظر علمی سالم بماند و هیچ آسیبی نبیند.
در منابع فقهی در مورد بکارت دیدگاههای مختلفی وجود دارد؛ منتهی مشهورترین دیدگاه این است که:
باکره زنی است که با وی آمیزشی صورت نگرفته باشد. [1]
برخی از فقهای معاصر با استناد به معنای لغوی و عرفی بکارت و استدلال به برخی آیات و روایات نظریهی صحیح و معنای اصلی بکارت را همین قول دانستهاند، بنابراین کسی که بکارت او به گونهای جز مباشرت زایل گردد یا در اصل خلقت، بکارتی نداشته باشد باکره به شمار میرود. بسیاری از فقها نیز همین معنا را مفهوم اصلی بکر دانستهاند. [2]
حاصل سخن اینکه:
اگر بکارت فرد به دلیل دیگری غیر از دخول مانند ورزش و ... زایل گردد، این فرد از دیدگاه فقهی همچنان باکره هست و یا در فرض سوال اگر دختری بکارت حلقوی داشته باشد و با وجود رابطهی جنسی پردهی بکارت از بین نرفته نباشد، از دیدگاه اکثریت مراجع محترم تقلید، باکره محسوب نمیشود لذا به فتوای بسیاری از مراجع برای ازدواج موقت نیازمند اذن پدر نیست. (تذکر: برخی از مراجع اذن پدر را لازم میدانند برای اطلاع بیشتر از فتاوا، در ذیل نظر مراجع را ذکر میکنیم)
جهت اطلاع به استفتائات ذیل توجه بفرمایید:
اذن ولی در ازدواج مجدد باوجود بکارت پس از دخول:
الف) اگر خانمی بکارتش از نوعی است که با دخول از بین نرفته است، آیا در ازدواج مجدّد نیاز به اذن ولیّ دارد؟ ب) در فرض سؤال آیا این زن میتواند به عنوان باکره ازدواج کند؟
آیت الله بهجت (ره): الف) علیالأحوط نیاز به اذن ندارد. ب) بله، میتواند.
آیت الله تبریزی(ره): الف و ب) باکره نیست و به عنوان باکره نمیتواند ازدواج کند.
آیت الله خامنهای (دام ظله): الف و ب) با فرض اینکه ازدواج واقع شده و دخول صورت گرفته، حکم باکره را ندارد و نمیتواند خود را باکره معرفی کند.
آیت الله سیستانی (دام ظله): الف) نیازی نیست. ب) تدلیس جایز نیست اگر چه گفتن حقیقت هم لازم نیست.
آیت الله صافیگلپایگانی (دام ظله): الف) بلی با احتیاط واجب، اذن ولیّ لازم است. ب) بلی میتواند چون باکره به معنی واجد بکارت است نه غیرمدخوله.
آیت الله فاضل لنکرانی (ره): الف) خیر ب) خیر، حکم باکره را ندارد.
آیت الله مکارم شیرازی (دام ظله): باکره زنی است که تاکنون ازدواج نکرده باشد.
آیت الله نوری همدانی (دام ظله): الف) در صورتی که دخول تحقق یافته اذن ولی شرط نیست. ب)خیر.
آیت الله وحید خراسانی (دام ظله): الف) بنابر احتیاط واجب باید از پدر یا جد پدری اجازه بگیرد. ب) در فرض سؤال چنانچه بکارتش در اثر نزدیکی آسیبی ندیده، مانعی ندارد.3)
برای مطالعه بیشتر ر.ک: فصل نامه فقه پزشکی، سال چنجم ، شماره هفدهم سال 1392
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. المبانی فی شرح العروة الوثقی، خویی، سید محمدتقی، ج3، ص220.
[2]. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، ج5، ص616
[3]. http://www.pasokhbesoalat.ir/jozve.aspx?jId=23&nId=1424