سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
کـــــلام نـــو
حقیر افتخار سربازی امام زمان علیه السلام بر دوشم هست. طلبه ی ناچیزی هستم و هدفم بیان معارف ناب اسلامی و شبهه زادیی است.
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 42
کل بازدید : 507519
کل یادداشتها ها : 99
خبر مایه


وجود شرور در عالم هستی
بخش اول :
ماهیت خیر
فصل اول : وجود خیر محض است...............................................................................
فصل دوم : خیر امر وجودی است ...............................................................................
فصل سوم: مصداق اتم و اکمل وجود واجب الوجود است.................................................
فصل چهارم: از خیر محض جز خیر صادر نمی شود.........................................................
بخش دوم:
ماهیت شر
فصل اول: متعلق ایجاد وجودات هستند نه بر معدومات ..................................................
فصل دوم : شر امر عدمی است بنابراین خالق نمی خواهد ............................................
بخش سوم :
چگونگی پدید آمدن شرور در عالم
فصل اول: ماده چیست؟............................................................................................
فصل دوم: شر لازم? جهان مادی است..................
فصل سوم:  ( پرسش و پاسخ) ...................................................................................
فصل چهارم : یک پرسش و پاسخ بدان .........................................................................
فصل پنجم : در توجیه اینکه چرا خداوند چیزی را می آفریند که از آن شر نیز انتزاع می شود ؟


















بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

یکی از دغدغه های بشر از دوران متمادی این بوده است ؛ که اعتقاد به وجود خدای عادل و حکیم با وجود شرور در عالم هستی منافات دارد ؛ چرا که اگر خدایی وجود دارد و اگر حکیم و عادل است و به کسی ظلم نمی کند چرا چنین عالمی را که محفوف به شر و و نقصان است آفرید ؟ آیا نمی شد عالمی بیافریند که خیر محض و خیر مطلق باشد تا انسانها بتوانند با آسایش و رفاه کامل به عبادت معبود خویش می پراختند؟ آیا می شود دنیایی بدون رنج و مشقت باشد ؟ اگر چنین چیزی ممکن است پس چرا خدا نیافرید؟ و اگر چنین چیزی ممکن نیست بر قدرت خدای متعال خدشه وارد می آید.
آنچه مسلم است بلایایی از قبیل ؛ سیل ، طوفان ، زلزله ، سونامی و ... در عالم طبیعت مشاهده می شود که همه ساله جان عده ای از انسانها را می گیرد ، و افراد زیادی را بی خانمان کرده و عده ای از کودکان بی پدر و مادر شده و عده ای دیگر به بلایای دیگری مبتلا می گردند ،  در این مقاله هر چند مختصر به فلسفه وجودی بلایا و شرور پرداخته می شود که آیا این شرور از سنخ وجودات هستند ؟ یا اینکه شرور امور عدمی و نسبی می باشند؟ و اینکه آیا اساسا چیزی به نام شر در عالم امکان وجود دارد ؟
البته عد? اندکی برای اینکه این شرور را از خدای عادل و حکیم مبرا بدارند قائل به ثنویت شده و خیرات را از جانب خدای خیر و شرور را از جانب خدای شر می دانستند ، اما این نوع دیدگاه و نگرش با وحدانیت حضرت حق سازگار نیست ؛ چرا که ما معتقدیم خدا یکی است و دو بردار نیست . بنابراین برای اینکه به عدالت و حکمت ذات مقدس ربوبی خدشه وارد نشود لازم است از لحاظ فلسفی این اصطلاحات را تعریف کرده و نوع این شرور مشخص شود .
در این مجال کوتاه اشاره خواهیم کرد که فلاسفه اسلامی ذات واجب متعال را صرف الوجود می نامند و چیزی که صرف وجود و هستی باشد هیچ ماهیتی در او راه ندارد و اگر ماهیت ندارد امکان نیز از ذات او سلب خواهد شد چرا که امکان لازم? ماهیت می باشد.
پس اگر ذات واجب تعالی صرف الوجود است و ماهیت ندارد بنابراین خیر محض خواهد بود چون شرور در عالم هستی از ماهیات که جنب? عدم وجودات هستند نشأت می گیرد. و الا خود وجود به خودی خود خیر محض است . اگر خدا خیر محض است ، از خیر محض جز خیر و نیکی صادر نخواهد شد ، بنابراین معنی آی? شریفه « تبارک الله احسن الخالقین» معنی و مفهوم پیدا می کند.
و در ادامه اشاره خواهیم کرد که اگر شرور در عالم هستی مشاهده می شود از قبیل سیل ، زلزله ، طوفان ، سونامی و ... اینگونه شرور از جنب? عدم و نیستی وجودات ( که همان ماهیات باشند) نشأت می گیرند.
و همچنین برای توضیح و تبیین بیشتر ؛ تعاریف فلاسفه را از ماده و جسم ذکر خواهیم کرد تا روشن کنیم که خاصیت ذاتی عالم ماده و طبیعت ایجاد شرور است ، چنانکه خاصیت ذاتی آتش ، گرما و خاصیت ذاتی یخ ، سرما می باشد . و این جزء لاینفک عالم طبیعت است. رخدادهای عالم طبیعت بر اساس نظام علی و معلولی است و هیچ معلولی از علت خود تخطی نمی کند . بنابراین ممکن نیست علت باشد و معلول محقق نشود ؛ هر جا علت تامه محقق شد یقینا معلول نیز محقق خواهد شد . هر جا آتش باشد یقینا صفت سوزندگی را دارا خواهد بود ؛ چنین نیست که بعضی جاها آتش باشد ولی داغ نباشد ، هر کجا آتش باشد یقینا سوزانندگی نیز موجود خواهد بود. 
 

























بخش اول :
ماهیت و چیستی خیر
فصل اول : وجود خیر محض است
در فلسفه بحثی مطرح می شود به نام وجود و ماهیت و حول و حوش این دو مقوله بحثهای زیادی صورت گرفته است از جمله اینکه اصالت با کدام یک از این دو می باشد ؛ و اینکه وجود چیست و وجود اصیل کدام است؟ آیا وجود می تواند شر باشد ؟ آیا منشأ خیرات وجود است ؟ آیا از وجود محض شر صادر می شود؟ ووو ...
آنچه که در این مبحث نیاز به توضیح می باشد این است که وجود محض که هیچ گونه شائب? ماهیت و امکان در او وجود ندارد ، خیر محض است .
علامه طباطبایی در باره این موضوع می فرماید :
« واجب الوجود صرف الوجود و صرف الوجود لایتثنی و لا یتکرر » 1
صرف وجود ، وجود محض است و دارای ماهیت نیست و آنچه که ماهیت ندارد واجب الوجود است .
پس معلوم می شود وجود خیر محض است و هیچ گونه شائبه شریت در او راه ندارد و اما دیگر موجودات عالم هستی چون از وجود محض صادر شده اند بنابراین جنب? وجودی انها  خیر است .
هیچ موجودی فی نفسه شر نیست ، هر موجودی در مقایسه با ذات خودش خیر است.
مسلما وجود بهتر از عدم می باشد ، چون عدم نیستی و فنا است و وجود هستی و بقاء  « ما عندکم ینفد و ما عندالله باق» 2 خدای سبحان در آی? شریفه فرمود آنچه که نزد شماست فانی و آنچه نزد خداست باقی خواهد بود .
با دقت فلسفی در آیه شریفه در می یابیم که این آیه ناظر به دو مقول? ماهیت و وجود است ، زیرا که ماهیت لازمه اش امکان است و هر ممکنی نسبتش به وجود و عدم مساویاست
؛ بنابراین موجودات ممکن با در نظر گرفتن علت تامه اش موجود خواهند بود اما بدون در نظر رفتن علتشان معدوم ، ممکن الوجود برای تحققش در عالم خارج نیاز به مرجح دارد (زیرا نسبتش به وجود و عدم مساوی است و وجود یافتنش ترجیح بلا مرحج خواهد بود) و این مرجح همان علت اوست .
به عبارت دیگر ماهیات عالم از دید فلسفی اگر از حیث امکان به آنها نگاه شود معدوم خواهند بود و اگر از حیث علت ( مرجح) بدانها نگاه شود موجود خواهند بود ، بنابراین هیچ ماهیتی بدون علت موجود نیست ، ماهیات عالم از حیث علت خود موجود هستند نه از حیث ذات خود زیرا هر ماهیتی در ذات خود نه موجود است و نه معدوم .
یکی از وجوهی که در این آیه شریفه می توان بدان اشاره کرد این است که :منظور از « ما عندکم



1. ( بدایه الحکمه ، مرحل? اولی فصل هفتم )
2. (نحل 96)
ینفد» اشاره به ممکن الوجود بودن موجودات است یعنی ؛ شما ماهیتی بیش نیستید؛ اگر علت شما که همان واجب الوجود است نباشد شما فانی خواهید بود و « ما عند الله باق» یعنی شما با عنایت علت هستی بخش ( واجب الوجود) موجود هستید و اگر خود را به واجب الوجود و وجود محض برسانید موجود خواهید شد .
هر آن چیزی که دارای صفت ابقاء باشد یقینا بهتر از چیزی است که فانی باشد ، وجود محض همیشه باقی است و یا به عبارتی وجود محض ازلی و ابدی است و هر چیزی که ازلی و ابدی باشد بهتر از چیزی است که ازلی و ابدی نباشد. و این را انسان با وجدان خویش در می یابد.

فصل دوم:
خیر امر وجودی است
در فصل قبل اشاره شد که وجود خیر محض است و از خیر محض جز خیر صادر نمی شود ، در فصلهای آینده روشن خواهد شد که شر امر عدمی است ؛ شر عبارت است از عدم خیر مثل اینکه سایه عبارت است از عدم نور ، خیر که مطلوب و مقصود اشیاء است ، بدون شک امری وجودی می باشد ، زیرا هیچ گاه برای هیچ موجودی ، مفهوم از آن جهت که مفهوم است و یا ماهیت از آن جهت که ماهیت است مطلوب نیست. 1
ماهیت در صورتی مطلوب می شود که از واقعیت بهره ببرد ، برای مثال درخت سیب در صورتی مطلوب است که ثمر بدهد و الا صرف درخت بودن مطلوب نیست، بنابراین ماهیت برای مطلوب شدن نیازمند به امری زائد است و آن امر زائد جز هستی و وجود نیست ، وجود هر ماهیت نحو? ظهور آن است و این ظهور با افاض? نور هستی بر ماهیات از جانب مبدأ قیومی ( واجب الوجود) تأمین می شود که واجب بالذات است ، و نور بخش به ماهیت ، و خارج کنند? آنها از ظلمات نیستی و عدم است. 2
بنابراین اگر ماهیت از آن جهت که ماهیت است مطلوب نیست ، پس امر زائد بر آن یعنی وجود و هستی ( آنچه ر عالم واقع قرار دارد) مطلوب است ،  پس اگر وجود و هستی مطلوب است ؛ بنابراین وجود خیر خواهد بود.
کمال الدین‏  در کتاب توحید به سند خود از عمرو بن جابر روایت آورده که به امام ابى جعفر محمد بن على الباقر (ع) عرضه داشتم: یا بن رسول اللَّه ما بسیارى اطفال را مى‏بینیم که مرده متولد مى‏شوند و بسیارى قبل از اینکه خلقتشان تمام گردد سقط مى‏شوند و بعضى دیگر کور و لال و کر به دنیا مى‏آیند و بعضى دیگر پس از ساعتى بعد از ولادت مى‏میرند بعضى دیگر تا سن احتلام (بلوغ) مى‏مانند بعضى دیگر تا سن پیرى، سر این اختلاف چیست؟.
حضرت فرمود: خداى تبارک و تعالى از خلق خود سزاوارتر به تدبیر امر خلق است زیرا او خالق و مالک


1. (رحیق مختوم بخش چهارم از جلد اول ص 494)
2. رحیق مختوم بخش چهارم از جلد اول ص 497
ایشان است اگر یکى را از عمر محروم مى‏دارد از چیزى محروم داشته که سزاوار و مالک آن نبوده و کسى را هم که عمر مى‏دهد باز چیزى را مى‏دهد که وى مالک آن نبوده پس خداى تعالى هر چه را که مى‏دهد از باب تفضل است، و هر چه را نمى‏دهد محض عدل است، او از آنچه مى‏کند بازخواست نمى‏شود بلکه خلق مورد بازخواست او هستند.
جابر مى‏گوید عرضه داشتم: یا بن رسول اللَّه چطور از آنچه مى‏کند بازخواست نمى‏شود؟ فرمود براى اینکه هیچ کارى نمى‏کند مگر آنکه حکمت و صواب باشد و دیگر اینکه او یگانه، متکبر، جبار و واحد قهار است و هر کس در دل خود از آنچه او مى‏راند حرجى احساس کند کافر و هر که فعلى از افعال او را انکار کند و زشت بشمارد جاحد و انکار کننده شده است 1
این روایت، روایت شریفى است که یک قاعده کلى در باب حسنات و سیئات و خوبى و بدیها به دست مى‏دهد و آن قاعده کلى این است که: حسنات امورى وجودى هستند که مستند به عطا و فضل خدا هستند، و سیئات امورى عدمى هستند که زشتى آنها سرانجام به عدم اعطا و صلاحیت نداشتن عبد منتهى مى‏شود و اینکه امام (ع) فرمود: خداى تعالى حتى در آنچه که مال عبد است مالک‏تر از خود او است وجهش این است که خدا مالک بالذات است ولى عبد اگر مالک شده به تملیک خدا مالک شده است و ملک عبد در طول ملک خدا است نه در عرض آن. 2 در تفسیر نور الثقلین از حضرت رضا (ع) روایت آورده که فرمود: خداى تبارک و تعالى فرمود: اى فرزند آدم به مشیت من پدید آمدى که اینکه خودت هم داراى خواست و مشیت شدى و با قوت من است که فرایض مرا ادا مى‏کنى و اگر نیروى معصیت دارى آن را نیز با نعمت من یافته‏اى، چون این من بودم که تو را شنوا و بینا و توانا کردم آنچه از خوبیها به تو برسد از خدا است و آنچه از بدیها به تو برسد از خود تو است چون من از خود تو به حسنات و خوبیهایت سزاوارترم هم چنان که تو به بدیهایت از من اولایى چرا چون من از آنچه مى‏کنم بازخواست نمى‏شوم، ولى خلق من بازخواست مى‏شوند.

فصل سوم:
 مصداق اتم و اکمل وجود ، واجب الوجود است
همچنانکه فلاسف? اسلامی مطرح می کنند وجود مشکک است؛ یعنی دارای مراتبی است که مرتب? بالاتر نسبت به مرتب? پایین علت و مرتب? پایین نسبت به مرتب? بالا معلول خواهد بود. برای توضیح بیشتر عرض می کنیم در حکمت اسلامی عالم خلقت به سه عالم  کلّی تقسیم می شود که عبارتند از :
1. عالم عقل یا عالم عقول یا:این عالم از ماده و آثار ماده مثل حرکت ،زمان ، مکان ، کیفیت ، کمّیت و... منزه است ؛ و از حیث وجودی قویترین مرتبه عالم است ؛ و تقدم وجودی بر تمام عوالم خلقت
دارد. این عالم برتمام عوالم خلقت احاطه ی وجودی داشته و علت آنهاست. این عالم را از این جهت که شباهتی با عقل انسان دارد و موجودات آن ( ملائک عظام ) همگی از سنخ عقلند ،عالم
1. « توحید صدوق، ص 397.».
2. (ترجمه المیزان، ج‏14، ص: 397)
عقل می نامند .
2. عالم مثال یا عالم برزخ:این عالم نیز از ماده و برخی آثار ماده مثل حرکت و زمان و مکان و ... منزّه است ؛ ولی برخی از آثار ماده مثل کیفیّت و کمیّت در آن وجود دارد ؛ لذا برخلاف عالم عقل ، موجودات آن دارای شکل و رنگ واندازه و امثال این مقولاتند .این عالم از حیث وجودی ضعیفتر از عالم عقل و معلول آن است ولی از عالم مادّه قویتر بوده بر آن احاطه وجودی داشته و علت آن است. موجودات این عالم از نظر غیر مادی و لا مکان ولازمان بودن  شبیه موجوداتی هستند که انسان در خواب می بیند یا در ذهن خود تصور می کند.این عالم را از آن جهت که از نظر وجودی بین عالم عقل و عالم ماده واقع شده است عالم برزخ می گویند.
3. عالم مادّه یا عالم ناسوت یا عالم طبیعت : این عالم همان عالمی است که ما هم اکنون در آن زیست می کنیم . بارزترین مشخّصه این عالم ، زمان  و حرکت از حالت بالقوّه به سوی حالت بالفعل است. این عالم از حیث وجودی دارای ضعفترین مرتبه است؛ و زمان ومکان از خصوصیّات ذاتی(جوهری) آن است.موجودات این عالم برخلاف موجودات دو عالم قبلی دائماً درحال تغییر و به فعلیّت رسیدن و استکمال اند. مقصد نهایی موجودات این عالم ، عالم مثال(ملکوت) و عالم عقل(جبروت) است .یعنی موجودات این عالم در اثر حرکت جوهری به سوی مجرّد شدن می روند. در واقع مرگ موجودات مادّی همان لحظه رسیدن آنها به تجرّد برزخی است .
رابطه این عوالم سه گانه رابطه ی طولی است؛ یعنی عالم مثال باطن و حقیقت عالم ماده است و عالم عقل باطن وحقیقت عالم مثال است . و بالاتر از عالم عقول ذات واجب الوجود می باشد که مصداق اتم و اکمل موجودات است و علت وجودی تمامی موجدات می شود ، وجود از ذات مقدس او مستفیض می گردد . 1
همچنانکه اشاره گردید وجود یک امر تشکیکی است که مراتب متفاوتی دارد و اعلاترین مراتب وجود همان وجود واجب یعنی خالق یکتاست ، واجب الوجود خیر محض است و هیچ شری در او راه ندارد ، هر وجودی که در قوس نزول ( از ذات واجب شروع می شود بعد عالم احدیت ، واحدیت
، عالم عقول ، عالم مثال و عالم طبیعت ) 2 از واجب دور تر می شود از خیر آن کاسته می شود و موجودی که دورتر از وجود واجب است از خیر و تمامیُتی کمتر برخوردار است ، موجودات عالم در قوس نزول ادامه پیدا می کنند تا می رسند به جایگاه ماده اولی که نهایت مرتب? قوس نزول و نخستین مرتب? قوس صعود ( قوس صعود نیز از عالم طبیعت شروع می شود بعد از آن عالم مثال ، عالم عقول ، عالم واحدیت ، عالم احدیت و ذات واجب تعالی )  است و جایگاه هیولای اولی است و بهر? هیولای اولی از وجود این است که عاری از وجود بوده و فعلیت آن به

1.    (نهایه الحکمه مرحل? 12 فصل 19)
2.    « ر.ک : رسال? توحیدی علامه طباطبایی» 
 همین مقدار است که می تواند وجودات اشیاء باشد و تمامیت آن در نقص او و هم? شرافت او در رتب? خسیسی است که دارد و تحصل او عین ابهام آن ، و فصل آن در همان معنای مبهم و جنسی اوست، تنها در نشئ? هیولی که نشئ? قوه و قبول است ، حرکت راه می یابد ، و در حرکت تضاد و تزاحم و در نتیجه اعدام و انعدام راه پیدا کرده و از آن شر انتزاع می شود.
پس هیولی که در دورترین مراتب نسبت به مبدأ اعلی قرار داشته و در پایان قوس نزول و آغاز قوس صعود است منبع شرور و اعدام و معدن نقائص و آلام است ، و در این مقام است که شر ظهور و بروز می یابد ؛ یعنی جایگاه شر مختص به عالم طبیعت بوده و شرور از این مرتبه نشأت می گیرند. و در مراتبی که قبل از آن هستند به دلیل اینکه تزاحم و اصطکاکی نیست، شر نیز نمی تواندباشد 1

فصل چهارم
واجب الوجود خیر محض است و از خیر محض جز خیر صادر نمی شود
در فصل اول ثابت شد که وجود خیر محض است و همچنین ثابت شد (در فصل سوم ) که مصداق اتم و اکمل وجود ، واجب الوجود است و  وجود از ذات مقدس او صادر می شود ؛ به عبارتی منبع فیض است و هر فیضی از ذات او سرچشمه می گیرد ؛ اگر وجود خیر محض است و اگر او منشأ فیض وجودی است پس چیزی به نام شر از ذات او صادر نخواهد شد ، بلکه از خیر محض چیزی جز خیر صادر نمی شود. 2









1.    (رحیق مختوم بخش چهارم از جلد اول ص 501)
2.    (نهایه الجکمه مرحل? 12 فصل 14)

بخش دوم

ماهیت شر
فصل اول:
 متعلق ایجاد بر وجودات است نه بر معدومات
تمامى اشیایى که متعلق خلق و ایجاد قرار گرفته و یا ممکن است قرار بگیرد وجود نفسى‏شان (وجودشان بدون اینکه اضافه به چیزى داشته باشد) خیر است. بطورى‏ که اگر به فرض محال فرض کنیم شرى از شرور متعلق خلقت و ایجاد قرار گرفته و موجود شود پس از موجود شدنش حالش حال سایر موجودات خواهد بود، یعنى دیگر اثرى از شر و قبح در آن نخواهد بود، مگر اینکه وجودش اضافه و ارتباط به چیز دیگرى داشته باشد، و در اثر این ارتباط نظامى از نظامهاى عادلانه عالم وجود را فاسد و مختل سازد، و یا باعث شود عده‏اى دیگر از موجودات از خیر و سعادت خود محروم شوند، اینجاست که شرهایى در عالم پدید مى‏آید.
و اینکه در بالا گفتیم:" بدون اینکه وجودشان اضافه به چیزى داشته باشد" مقصودمان همین معنا بود. بنا بر این اگر موجودى از قبیل مار و عقرب دیدیم که از نظر اضافه‏اى که به ما دارند مضر به حال
ما است باید بدانیم که بطور مسلم منافعى دارد که از ضررش بیشتر است و گر نه حکمت الهى اقتضاى وجود آن را نمى‏کرد و در این صورت وجود چنین موجودى هم خیر خواهد بود.
این آن معنایى است که آیه شریفه" الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ" 1 و آیه" تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ" « اعراف آیه 54» و آیه" وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ" 2  نیز به آن اشاره دارد.
همچنانکه در فصل بعدی اشاره خواهیم کرد ، شر امر عدمی است ؛ چیزی که عدم است ، و چیزی که وجود خارجی ندارد متعلق ایجاد قرار نمی گیرد ، این همانند آن است که بگویید خورشید سایه را ایجاد کرده است ، در حالی که خورشید ایجاد نور می کند و در واقع سایه عدم نور است ، سایه چیزی نیست به جز عدم نور، اگر چیزی عدم باشد متعلق ایجاد قرار نمی گیرد. 3
آیت الله جوای آملی در باره این موضوع می فرمایند:
باید دانست شر با هم? اندکی و قلتی که دارد  به دلیل اینکه امر وجودی نبوده و فاقد ذات است هرگز به اصالت آفریده نمی شود ، بلکه به تبع خیری که در طبیعت هست تحقق پیدا می کند ، پس وجودات از مرتب? نخست در مراتب نزول بر خیریت اصلی و عرضی خود می باشند ، و مراد از خیریت اصلی این است که هر وجود برای نفس خود خیر است ، و منظور از خیریت بالعرض آن است که هر یک از آنها برای معلول خود نیز خیر است ، و سلسل? وجودات چون به هیولی (ماده اولی) عالم
1. « سجده آیه 7»
2. « اسرى آیه 44»
3. (ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 44)
تضاد و تزاحم و نشئ? زمان و مکان می رسند ، در اثر تنگناها و ازدحامهایی که در طبیعت هست ، علی رغم آنکه هر یک از موجودات طبیعی از خیر بالذات و بالعرض نسبت به نفس خود و موجودات هماهنگ با خود برخوردار است در قیاس با آنچه از او ضرر دیده متصف به شر بودن می گردد.
قضای الهی و جعل به وجود اشیاء طبیعی تعلق می گیرد ، و وجود آنها برای خود آنها و همچنین برای اشیاء سازگار آنها خیر حقیقی است و البته عناصر و موجودات طبیعی که خیر حقیقی هستند به دلیل وقوع در عالم حرکت ، لوازمی را به دنبال دارند که به دلیل آن لوازم ، بالعرض و بالمجاز ، به شر بودن نیز متصف می شوند ، و لکن این لوازم و همچنین شر بودن مجازی آنها هرگز مجعول نبوده و به همین دلیل به مبدأ وجود که منبع خیر است استناد پیدا نمی کنند. 1

فصل دوم
شر امر عدمی است بنابراین خالق نمی خواهد
مطالب این فصل شامل مباحثی است که اگر مورد دقت قرار بگیرد یقینا بسیاری از مسائل مسئل? شرور حل خواهد شد ؛ لذا لازم است خواننده محترم دقت بیشتری در این مطالب داشته باشد .
آنچه مسلم است شرور در عالم هستی بر اثر مقایسه و نسبت سنجی بین موجودات عالم ظاهر می شوند و الا چنانکه در فلسفه بیان شده و به اثبات رسیده است ، و ما نیز در بخش اول متذکر
شدیم وجود خیر محض است ، یعنی وجود به خودی خود و بدون در نظر گرفتن و یا نسبت سنجی با موجودات دیگر خیر است ، مثلا وقتی گفته می شود جنگ و کشت و کشتار شر است ؛ البته این سخن درست است، جنگ شر است و بدی ، اما این شر نسبی است نه حقیقی ، مثلا شما یک سلاح جنگی را که گلوله از آن شلیک شده  تصور می کنید هیچ شری در آن وجود ندارد چرا که می توان از او در برابر حمل? دشمن مقابله کرد و از خود دفاع نمود ،  انسانی هم که مورد اصابت گلوله قرار گرفته خیر است و همچنین گلوله ای که از سلاح شلیک شده خیر می باشد . اما زمانی که گلوله از اسلحه شلیک می شود و به بدن انسان اصابت می کند ، در نسبت سنجی بین اسلحه و انسان،که گلوله انسان را به ناحق از پای درآورده است ، شر معنی پیدا می کند . و الا همه این امور در ذات خود خیر بوده اند ، با این بیان روشن می شود که شر امر نسبی است .
جناب علامه طباطبایی در بدایه الحکمه می فرماید : العدم لا شیئیه له 2، یعنی عدم شیئیت ندارد و چیزی نیست تا خالق یکتا او را خلق کند « ان الله علی کل شیء قدیر» خداوند بر چیزی که دارای شیئیت و وجود باشد قادر است و متعلق ایجاد قرار می گیرد.
جناب استاد مطهری می فرماید:
همه شرور از نوع عدمیات و فقدانیات می باشند و وجود اینها از نوع وجود « کمبودها» و « خلأها» است و از این جهت شر هستند که خود، نابودی و نیستی و یا کمبودی و خلأ هستند ، و یا منشأ نابودی و نیستی و کمبودی و خلأند؛ نقش انسان در نظام تکاملی ضروری جهان ، جبران کمبودها و پر کردن خلأها و ریشه کن کردن ریشه های این خلأها و کمبودهاست.
1. رحیق مختوم بخش چهارم از جلد اول ص 503
2. بدایه الحکمه علامه طباطبایی

 گزندگان ، درندگان ، میکروبها و سیلها و زلزله ها و ... از آن جهت بد هستند که موجب مرگ و یا از دست دادن عضوی و یا نیرویی می شوند و یا مانع و سدی در راه رسیدن استعدادها به کمال می گردند . اگر گزنگان موجب مرگ و بیماری نمی شدند بد نبودند ؛ اگر سیلها و زلزله ها تلفات جانی و مالی به بار نمی آوردند بد نبودند . بدی در همان تلفات و از دست دادن هاست. اگر درنده را بد می نامیم نه به ان جهت است که ماهیت خاص آن ، ماهیت بدی است بلکه از آن جهت است که موجب مرگ و سلب حیات از دیگری است.
زهر مار، آن مار را باشد حیات                 لیک آن ، م آدمی را شد ممات
پس باد مظلق نباشد در جهان              بد به نسبت باشد این را هم بدان « مولوی»
هر چیزی خودش برای خودش خوب است، اگر بد است برای چیز دیگر بد است، چنانکه زهر مار برای مار خوب است و برای دیگران بد است. در اینجا باید گفت بد بودن زهر مار در وجود لغیره است نه وجود لنفسه 1
برای تقریب به ذهن بهتر است به یک مثال حسی متوسل شویم ، چرا که از این طریق این مسئل? بهتر تصور می شود ، وقتی خورشید نور خود را بر هستی بی کران می تاباند چیزی که از او ساطع

می شود نور است و به غیر از نور چیزی ساطع نمی شود ؛ اما می بینیم که در جهان هستی تاریکی وجود دارد ، سایه وجود دارد و ... ، آیا سایه چیزی جز عدم نور است ؟ آیا عدم نور نیاز به خورشید دارد ؟ و آیا خورشید خالق عدم نور است ؟ مسلما پاسخ هم? این سوالات منفی است ؛ چرا که خورشید خالق نور است و سایه از عدم نور ایجاد می شود.
عالم هستی نیز نسبت به خداوند این چنین است چرا که خالق یکتا مفیض وجود است و به جهان هستی و ما فیها وجود می بخشد ، و وجود نیز خیر محض است ، از منبع فیض و هستی بخش جز وجود و هستی و جز خیر صادر نخواهد شد ، عدم لا شیء است و چیزی که لاشیء باشد  متعلق ایجاد قرار نمی گیرد و علت این هم واضح است ؛ زیرا لا شیء یعنی عدم و چیزی که نیست متعلق ایجاد قرار نمی گیرد. مثل اینکه کسی رباطی را ایجاد می کند، مسلما متعلق ایجادش هستی و وجود اوست ؛ اما یقینا علاوه بر خیراتی که دارد در بعضی اوقات شر نیز خواهد بود .  بنابراین عدم خالق نمی خواهد بلکه خالق فقط هستی بخش است و شر که امر عدمی است از ذات مخلوق سرچشمه می گیرد و به عبارتی دیگر لاز? مخلوق مادی ایجاد شرور است. 2




1.    .(مجموعه آثار جلد 4)
2.    (بدایه الحکمه  مرحل? اولی فصل 9ص 25)

+ همراهان عزیز در ایام فاطمیه بنده را هم دعا کنید نیازمند دعاهای شما هستم


+ با سلام خدمت سروران گرانقدر وبلاگ کلام نو به روز شد . در انتظار نظرات سازنده شما ...


+ نعمت های بهشتی سراسر لذت است


+ با سلام خدمت سروران گران قدر ضمن تلیست ایام شهادت فاطمه زهرا (س) با مطلبی به عنوان فاطمه (س) معلم فرشته ها در خدمت دوستان هستم.


+ چرا دعاهاى ما مستجاب نمى شود امیرالمؤ منین على علیه السلام روز جمعه در کوفه سخنرانى زیبایى کرد، در پایان سخنرانى فرمود: دوستان بقیه جریان را در وبلاگ بنده مطالعه بفرمایید.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ