سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
کـــــلام نـــو
حقیر افتخار سربازی امام زمان علیه السلام بر دوشم هست. طلبه ی ناچیزی هستم و هدفم بیان معارف ناب اسلامی و شبهه زادیی است.
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 42
کل بازدید : 507528
کل یادداشتها ها : 99
خبر مایه


بخش سوم

چگونگی پدید آمدن شرور در عالم

فصل اول
تعریف ماده:
در فلسفه ، ماده به موجودی گفته می شود که زمین? پیدایش موجود دیگری باشد چنانکه خاک ، زمین? پیدایش گیاهان و جانوران است و از اینروی معنای فلسفی این کلمه متضمن معنی اضافه و نسبت ، و نزدیک به معنای واژ? « مایه» در زبان فارسی است.
فلاسفه نخستین مای? هم? موجودات جسمانی را « ماده المواد» یا « هیولای اولی» می نامند و در بار? حقیقت آن اختلاف دارند و ارسطوئیان معتقدندکه ماده اولی هیچگونه فعلیتی از خودش ندارد و حقیقت آن چیزی جز قوه و استعداد برای فعالیتهای جسمانی نیست. 1
و به عبارتی دیگر ماده اولی ( هبولای اولی) همان موجودی است که در ذات خود واجد هیچ فعلیتی نیست و به همین دلیل استعداد همه چیز در او هست ، معنی اینکه استعداد همه چیز در او هست این است که در ذات او ابا و امتناع از هیچ صورت و حالت نیست یعنی می تواند به هر چیزی تبدیل گردد . 2
 
برای فهم بهتر این مطلب می شود به یک مثال ساده تمثل جست و آن اینکه اگر یک خمیر بازی را تصور کنیم ، او در ذات خود هیچ فعلیتی ندارد و تنها فعلیت او قوه و استعداد اوست که می تواند به اشکال و صورت های گوناگون در بیاید . و در ذات او ابا و امتناع از هیچ صورت و حالت نیست .
ماده در اصطلاح فلاسفه استعدادی است که هیچ فعلیتی جز قوه محض بودن ندارد و فعلیت او همان قو? محض بودن آن است ، بنابراین ماده همیشه ملازم با صورت جسمیه و صورت نوعیه می باشد ؛ ماده اولی در عالم خارج یافت نمی شود مگر اینکه متقوم به یک فعیلتی همانند شکل و صورت باشد که متحد با اوست، زیرا هیچ موجودی محقق نمی شود مگر به واسط? یک فعلیتی 3 مثل اینکه شما در ذهن خود شکل و صورت سیب را از خود سیب ، جدا کنید؛ چه چیزی باقی    می ماند؟ چیزی که باقی می ماند ، فقط یک سیب عقلی است ؛ اما او همچنان یک سیب است ، آنچیزی که او را سیب کرده ماده سیب است ، فلذا اگر صورت و شکلش را از او جدا کنیم همچنان سیب باقی خواهد ماند . پس مشاهده می فرمایید که ماده سیب بدون صورت و شکل آن در عالم خارج وجود ندارد ؛ چرا که صورت همیشه ملازم با ماده است .

1.    (مصباح یزدی محمد تقی، ، ج 2 ص 133 )
2.    ( مطهری مرتضی ، مجموعه آثار، تهران ج 6 ص 731 ) 
     3. ( طباطبایی محمد حسین ، بدایه الحکمه ، مرحل? 6 فصل 6)

فصل دوم
شر لازم? جهان مادی است ( شرور از ماده قابل انفکاک نیستند)
در مباحث قبلی ( بخش اول فصل سوم) عرض کردیم که در حکمت اسلامی عالم خلقت به سه عالم  کلّی تقسیم می شود :
1.    عالم عقول
2.    عالم مثال یا ملکوت
3.    عالم ماده یا طبیعت
و عرض کردیم که عالم عقل از زمان و مکان و حرکت و ... منزه است و عالم مثال نیز از ماده و برخی آثار ماده مثل حرکت و زمان و مکان و ... منزّه است ؛ ولی برخی از آثار ماده مثل کیفیّت و کمیّت در آن وجود دارد ؛ لذا برخلاف عالم عقل ، موجودات آن دارای شکل و رنگ واندازه و امثال این مقولاتند و همچنین عرض شد که عالم ماده دار تغییر و حرکت است ، بارزترین مشخّصه این عالم ، زمان  و حرکت از حالت بالقوّه به سوی حالت بالفعل است .
بنابراین عالم ماده در هر لحظه تغییر و تبدل صورت می پذیرد و از حالتی به حالت دیگر در می آید، ، پس همیشه دارای تغییر و حرکت است .
و لازم? حرکت و تغییر و تبدل ایجاد تزاحم است ، و از تزاحم شر پدیدار می شود  فرض کنید که لباس خود را به درخت یا طنابی آویزان کرده است و فرد دیگری در آن طرف، آتشی را روشن کرده تا از آن استفاده کند؛ در این بین، بادی شروع به وزیدن می کند، وقتی که باد وزید، شعلة آتش را به طرف لباس آن مرد صالح که لباسش را آویزان کرده بود می کشاند و لباس او می سوزد؛ سوختن لباس این فرد، در اثر تزاحمی است که در عالم ماده است؛ هوا در عالم ماده جریان دارد و این جریان هوا، ایجاد باد می کند و نمی تواند از این جریان دست بردارد؛ آتش هم که چیز خوبی است و نمی شود که خداوند از این همه منافع آتش صرف نظرکند و آن را نیافریند برای این که گاهی ممکن است انسانی یا لباس انسانی را بسوزاند، اگر آتش خلق نمی شد، زندگی بشرمختلّ می شد؛ اما وقتی آتش در مسیر باد قرار می گیرد، باد نمی تواند از مسیر آن آتش منحرف شود و به ناچار اصطکاک و تزاحم میان این دو بوجود می آید و باعث سوختن لباس آن فرد می شود.
ظرفیت ماده یعنی همین ؛ مواد با همدیگر در اصطکاک هستند و  دائما در تزاحم می باشند . پس بطور کلّی مواد و اجسام با همدیگر اصطکاک و تزاحم دارند، چون لازمة اجسام تحوّل و تغییر است و لازم? تغییر و تبدل میان اجسام این است که آن ها با یکدیگر تزاحم و برخورد پیدا کنند؛ همان طور که اجرام آسمانی که بسیار با هم برخورد پیدا می کنند و در اثر این برخوردها، برخی اجرام آسمانی از بین می روند و برخی دیگر بوجود می آیند. بنابراین اینکه عالم ماده دار تزاحم است و از تزاحم نیز شر پدیدار می گردد پس شر لازمه جهان مادی است چرا این دار ، دار تزاحم است و خاصیت عالم ماده تغییر و تبدیل و در نتیجه ایجاد تزاحم است.
شر بون اشیاء ظبیعی لازم آنهاست و لازم نسبت به ملزوم خود ضروری است ، و در مدار ضرورت جعل واقع نمی شود ؛ مثلا اگر آتش حرارت و سوزندگی را در موردی که به ضرر و ایذاء دیگری منجر می شود نداشته باشد باید عاقل و معصوم باشد و در این صورت آتش نخواهد بود . لازم? آتش سوزندگی است ، و جاعل ، به آتش که ممکن الوجود است وجود می بخشاید و سوزندگی که ضروری آتش می باشد از مدار جعل خارج است.  1
گفته شد که شر بودن اشیاء طبیعی لازم آنهاست ، و لازم نسبت به ملزوم خود ضروری است و در این مورد به آتش مثال زدیم و گفتیم که جعل خداوند فقط و فقط به خود آتش و ذات آتش است ، آتش بودن آتش به سوزندان اوست حال اگر در مواردی که سوزندان به ضرر دیگری تمام می شود   ( یعنی نسبت به او شر می شود) نسوزاند لازمه اش این است که آتش عاقل و معصوم باشد که در این صورت ذات خود را از دست خواهد و اگر چیزی ذات خود را از دست بدهد دیگر خودش نیست.
و اما در مورد زلزله گفتنی است که زلزله یکی از لوازم لاینفک عالم طبیعت است و طبق آماری که دانشندان می دهند اگر اشتباه نکنم همه روزه دو سه قسمت از زمین شاهد این فعل و انفعالات می شود که اکثر این زمین لرزه ها در مناطق غیر مسکونی رخ می دهد و گاها به صورت تصادفی در مناطق مسکونی زمین لرزه رخ می هد ، حال این پدید? طبیعی جزو لوازم لا ینفک نشئ? هیولی و یا همان عالم طبیعت است ؛ جعل و ایجاد خالق یکتا بر نشئ? طبیعت بوده ؛ و نشئه هیولی لازمه اش فعل و انفعالات مادی است . زیرا اگر قرار باشد این واقع? طبیعی هر جا سکنه داشته باشد واقع نشود لازمه اش این است که زمین عاقل و معصوم باشد و این باطل است . 2
 اما در پاسخ به سوالی که شاید به ذهن برسد به اینکه چرا خداوند چنین عالمی آفرید؟ گفته     می شود :
هماچنانکه ذکر شد عوالمی نیز وجود دارند که مبرای از تغییر و حرکت هستند ؛ بنابراین در اینگونه عوالم تزاحمی در کار نیست و خیر محض است. و مطلب دیگر اینکه برای رسیدن به کمال انسانیت وجود عالم ماده ضروری است ، زیرا عالم ماده نقط? شروع سیر به سوی کمال بی نهایت است ، و تا نقط? شروعی نباشد مقصدی نیز در کار نیست.
آیت الله جوادی آملی در رابطه با این موضوع می فرمایند:
عالم طبیعت که آمیخت? با هیولی است گرچه در آخرین رتب? نزول است و لیکن سرآغاز صعود نیز  می باشد و از همین جهت مبدآ پیدایش انسان کامل و شرط تکون کون جامع است. نفوس انسانی که از وجود همان واجب هبوط نموده اند باید در همین نشئ? هیولی دان? معرفت را برچیده و سلوک مجدد را آغاز کرده و در نهایت به خلافت الهی در جمیع نشئات و در جمیع مراتب وجود بار یابند.
پس در افرینش طبیعت با آن که جایگاه تزاحم است خیری کثیر است ، و حذر کردن از خیر کثیر به
1.    (رحیق مختوم بخش چهارم از جلد اول ص 504 )
            2.   (رحیق مختوم)

خاطر شر قلیل که در آن راه پیدا می کند ، خود شری کثیر است. 1


فصل سوم
بر طرف کردن تزاحمات در جهان مادی خارج از ظرفیت ماده است
در مباحث قبل به عرض رسید که عالم ماده ذاتا دارای خاصیت تغییر و تبدل است و این خصوصیت ذاتی برای اوست ، مثل اینکه شما بگویید آتش ذاتا این خصوصیت را دارد که می سوزاند و سوزاندن قابل انفکاک از آتش نیست ، عالم ماده نیز ذاتا دارای تغییر و حرکت است و چیزی که ذاتی شیء باشد قابل انفکاک از آن شیء نیست ، عالمی که تغییر و تبدل در آن صورت گیرد مستلزم تزاحم است همچنانکه در فصل قبل با ذکر یک مثال بیان شد.
مطلب دیگری که برای فهم بهتر یاری می کند این است که : هر چیزی به اندازه ظرفیت وجودی خود مظروف را قبول می کند ، یک ظرف 1 لیتری ظرفیتش همان 1 لیتر است ، از یک ظرف 1 لیتری انتظار بیش از این نمی توان داشت . و یا یک دانش آموزی که استعداد کم دارد ظرفیت علم آموزی او محدود است ، فراتر از ظرفیت محدود خود نمی تواند علم بیاموزد ، و این مربوط به معلم و استاد نیست ، استاد هر چقدر هم در فن معلمی مهارت داشته باشد نمی تواند بیش از ظرفریت وجودی او به دانش آموز علم افاضه کند.
البته باید دقت بفرمایید در اینجا ؛ وقتی گفته می شود معلم نمی تواند ؛ باز جای تأمل دارد زیرا که معنی جمله « معلم نمی تواند» این است که : عدم قادریت منسوب به معلم نیست بلکه مربوط است به خود شاگرد ،زیرا ؛ مشکل از شاگرد است که استعداد فراگیری علم او کم است ، و الا هیچ نقصی بر معلم وارد نیست . او به تمام معنی استاد و متبحر در استادی است . و هیچ نقصی بر او وارد نیست.  
قضیه ماده نیز چنین است ،  ماده ظرفی است که با توجه به ذات خود مظروف را قبول می کند و ممکن نیست بیش از ظرفیتش مظروف را قبول کند ، عدم قابلیت از طرف قابل یعنی ماده است نه اینکه خدا نمی تواند خداوند بر هز چیز قادر است .  قادریت به این معنی نیست که بر محالات نیز قادر باشد . مثل اینکه شما بخواهید به یک شاگرد کم استعداد بیش از استعدا او علم بیاموزید. چنین امری محال است ، اگر چه شما علم کل باشید و هیچ نقصی نداشته باشید.
پس عالم ماده ظرفی است که محدود به حدودی است و بیش حد خود قابلیت جای دادن مظروف را ندارد. اگر عالم ماده دار تزاحم نباشد لازمه اش این است که عالم ، عالم ماده نباشد ، و این به بداهت عقل باطل است چون لازم می آید چیزی هم خودش باشد و هم خودش نباشد ؛ به عبارت

1. رحیق مختوم بخش چهارم از جلد اول ص 502
 دیگر لازم می آید عالم ماده در عین اینکه عالم ماده است ، عالم ماده نباشد. مثل اینکه شما بفرمایید انسان در عین اینکه انسان است شتر نیز باشد ، مسلما چنین سخنی دارای تناقض است.
این عالم ، مادی است
این عالم  ، مادی نیست
ملاحظه می فرمایید که اگر قائل بشویم که خدا می توانست تزاحمات موجود در عالم ماده را برطرف کند ، باید قائل به تناقض باشیم. که تناقض نیز به بداهت عقل باطل است و محال.



























فصل چهارم

یک پرسش و پاسخ آن
آیا خالق ماده نمی توانست این خاصیت را در ماده قرار ندهد.خالق ماده اگر قادر مطلق است پس قابلیت های ماده را خود او تعیین می کند ، آیا قدر بودن خدا با این منافات ندارد؟
سوال شما در مورد اینکه آیا خالق ماده نمی توانست این خاصیت را در ماده قرار ندهد ؟ همانند سوال شخصی است که می پرسد: آیا خدای جهان آفرین می تواند عالم هستی را درون یک تخم مرغ جای دهد؟ غافل از اینکه در قادر بدون خدا هیچ شکی نیست اما ببینیم آیا ماده ظرفیت چنین امری را دارد، این محال عقلی است ، یعنی عقل چنین امری را محال می داند ، حال آیا خداوند بر محالاتنیزقادراست؟
عدم قادریت از طرف قابل یعنی ماده است ، ماده ظرفیت چنین امری را ندارد نه اینکه خداوند بر این امر قادر نباشد. در بحث تزاحم ماده نیز جریان از همین قرار می باشد ، زیرا که خاصیت ماده ایجاد تزاحم هست ، و ظرفیت ماده از این فراتر نمی رود ، بنابراین محال است که ماده ایجاد تزاحم نکند . عالم ماده ؛یعنی همین دنیایی که ما در آن به سر می بریم دار تزاحم هست بنابراین ممکن نیست خیر محض و خوشی محض در این عالم برقرار باشد ، فلذاست که خدا بندگان را وعده بهشت داد ، همو که بهشت را فراتر از ماده خلق کرده و هیچ تزاحمی در آن مکان وجود ندارد ، بنابراین خوشی محض و خیر مطلق تنها در عالم فراتر از ماده امکان پذیر است
برای فهم بیشتر خوب است واژ? قدرت را تعریف کنیم:
قدرت عبارت است از مبدئیت فاعل مختار براى کارى که ممکن است از او سربزند. هر قدر فاعل از نظر مرتبه وجودى، کاملتر باشد، داراى قدرت بیشترى خواهد بود و طبعاً موجودى که داراى کمال بى‏نهایت باشد، قدرتش نامحدود خواهد بود. امّا باید توجه داشت که کارى که متعلّق قدرت قرار مى‏گیرد، باید امکان تحقق داشته باشد. پس چیزى که ذاتاً محال یا مستلزم محال باشد، مورد تعلق قدرت واقع نمى‏شود(نه اینکه قادر نباشد). قدرت داشتن خدا بر هر کارى، بدین معنا نیست که فى المثل بتواند خداى دیگرى را بیافریند، یا سنگی را بیافریند که خوش نتواند بردارد ، و یا به ماده بیش از ظرفیت وجودی او اعطاء کند و ... این مطلب مانند آن است که بتواند عدد 2 را با فرض 2 بودن، از عدد 3 بزرگتر کند یا فرزندى را با فرض فرزند بودن، قبل از پدرش خلق کند. این امر محال ذاتى است.
یک مثال دیگر:
آتشی را در ذهن خود تصور کنید ، تصویری از آتش در ذهن شما نقش می بندد و یا به عبارت دقیق تر شما آتشی را ذهن خود خلق می کنید؛ حال این آتش مخلوق شماست یا نه؟ بنا به فرموه فلاسفه شما وقتی چیزی را در ذهن خود تصور می کنید آن چیز در ذهن شما وجود ذهنی پیدا می کند و در واقع آن هم نوعی وجود است. پس شما خالق این آتش شدید در ذهن خود ، فرق وجود ذهنی با وجود خارجی در این است که وجود ذهنی آثار وجود خارجی را نمی پذیرد ، برای مثال شما وقتی آتش را در ذهن مبارک تصور می کنید آثار خارجی آن در ذهن محقق نمی شود ؛ و به عبارتی آتش موجود در ذهن نمی سوزاند ؛ حال آیا این متصور شما ظرفیت خاص خودش را دارد یا نه ؟ آیا شما می توانید خاصیت وجود خارجی را بر وجود ذهنی خود منتقل کنید؟ با فرض اینکه شما خالق آتش هستید و کاملا به آن احاطه دارید ؛ یعنی می توانید در هر لحظه که اراده کردید آتش را از بین ببرید و یا آتش را خاموش کنید و ... و نسبت به آن آتش درون ذهنتان قادر مطلق هستید.
حال سوال این است که : آیا شما می توانید خاصیت وجود خارجی را بر وجود ذهنی بار کنید به نحوی که آتش درون  ذهنتان بسوزاند؟
این در حالی است که در قدرت شما هیچ شکی نیست و نسبت به آن قادر مطلق هستید ، اما صحبت در این است که وجود ذهنی ظرفیتی بیش از این ندارد هر چقدر هم علت فاعلی آن قادر باشد ممکن نیست اتش ذهنی بسوزاند.
خدا نیز نسبت به همه مخلوقات چنین قدرتی دارد هر لحظه بخواهد می تواند چیزی را از میان بردارد و بر هر شیء قادر است ، (ان الله علی کل شیء قدیر) خدا بر هر شیء قادر است. اما محالات ذاتی لاشیء هستند ؛ یعنی چیزی نیستند که متعلق قدرت خدا واقع بشوند . خدا بر هر چیزی قادر است اما محال ذاتی چیز نیست تا متعلق قدرت خدا قرار بگیرد.















فصل پنجم

چرا خداوند عالمی را می آفریند که از آن شر نیز انتزاع می شود ؟
 در خیر و شر عوالم پنج صورت ترسیم می شود :
اول آنکه خیر محض باشد .
دوم : خیر و شر آمیخته باشد ، با این خصوصیت که خیر آن افزون باشد .
سوم : در آمیختگی خیر و شر ، شر فزونی داشته باشد .
چهارم : خیر و شر به مساوات آمیخته باشند .
پنجم : شر محض باشد .
فرض نخست که خیر محض باشد محقق است و آن ذات واجب تعالی که محض خیر است .
فرض دوم ، که آمیختگی خیر و شر مشروط به فزونی خیر است ، همان نشأت طبیعت است ، و این مرتب? از وجود اگر به دلیل شر قلیلی که در آن هست موجود نشود شر کثیری را که ناشی از فقدان فراوان خیر فراوان آن است ، به دنبال می آورد ، پس این مرتبه نیز موجود است .
و سه فرض باقی مانده که شر محض و یا شر افزون از خیر و یا شر مساوی با خیر است ، موجود نیست ، زیرا آفرینش آن مخالف با جود و بخشش مبدأ حکیم است . 1

















1. رحیق مختوم بخش چهارم از جلد اول ص 502 و 503


پاسخ استاد مصباح یزدى به مسئله ى شر

استاد مصباح یزدى در باره ى وجود رنج ها و امراض و بلاهاى طبیعى چنین پاسخ مى دهد:
اولا، حوادث ناگوار طبیعى، لازمه ى فعل و انفعالات و تزاحمات عوامل مادى است و چون خیرات آن ها بر شرورشان غلبه دارد، مخالف حکمت نیست و نیز پدید آمدن فسادهاى اجتماعى، لازمه ى مختار بودن انسان است که مقتضاى حکمت الهى مى باشد و در عین حال، مصالح زندگى اجتماعى، بیش از مفاسد آن است و اگر مفاسد، غالب بود، انسانى در زمین باقى نمى ماند.
ثانیاً، این رنج ها و گرفتارى ها از یک سو، موجب تلاش انسان براى کشف اسرار طبیعت و پدید آمدن دانش ها و صنایع مختلف مى شود و از سوى دیگر، دست و پنجه نرم کردن با سختى ها، عاملِ بزرگى براى رشد و شکوفایى استعدادها و ترقى و تکامل انسان ها مى گردد.) محمد تقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، (سازمان تبلیغات اسلامى)، ص 198.(
شایان ذکر است که با توجه به توجیه عقلانى مسئله ى شر و حل ناسازگارى آن با وجود خدا و عدل الهى، ناسازگارى مسئله ى. شر و خدا شناسى توحیدى نیز حل مى گردد.
پاسخ استاد مطهرى(رحمه الله) به مسئله ى شر
ایشان در کتاب «عدل الهى »، ثمرات شر را چنین مى شمارند:
1) مصایب ما در خوشبختى هاست; زیرا بسیارى از خوبى ها از بدى ها زاییده مى شوند و زشتى ها و رنج ها مقدمه ى وجود زیبایى ها و آفریننده و پدید آورنده ى آن ها مى باشد.
(فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً); سوره ى انشراح، آیات 5 و 6.
پس حتماً با سختى آسانى است * حتماً با سختى آسانى است.
2) زشتى ها، نمایان گر زیبایى اند; اگر بین زشتى و زیبایى، مقارنه و مقابله بر قرار نمى شد، نه زیبا، زیبا بود و نه زشت، زشت.
3) اثر تربیتى بلا; سختى و گرفتارى، هم تربیت کننده ى فرد و هم بیدار کننده ى ملت هاست.
4) بلا و نعمت، نسبى است.
5) برخى شرور مانند مرگ، با تصویر انسان از جهان و معاد به خیرات تبدیل مى شود.
(أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ); سوره ى مؤمنون، آیه ى 115] آیا پنداشته اید که ما شما را بیهوده خلق کرده ایم و شما به سوى ما باز نخواهید گشت؟
بنا بر این، مدرسه بودن دنیا و تفسیر مرگ به عنوان استمرار حیات، مشکل را حل مى کند. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، عدل الهى، ج 1، ص ص 170 ـ 230.
به عبارت دیگر، اولا، مرگ و حیات، تابع قوانین تکوینى و روابط على و معلولى و لازمه ى نظام آفرینش است; ثانیاً، اگر همه ى انسان ها زنده بمانند، طولى نمى کشد که پهنه ى زمین براى زندگى آنان، تنگ مى شود و رنج فراوان مى برند; ثالثاً، هدف آفرینش انسان، سعادت ابدى است و مرگ انتقال به جهان دیگر براى آن هدف است محمد تقى مصباح یزدى، همان، ص 197.
6) شرور اخروى نیز با توجه به رابطه ى عمل دنیا و آخرت و تجسم اعمال روشن مى شود. مرتضى مطهرى، همان، ص 230.
علاوه بر نقد شبهه ى شر و برهان ردّ وجود خداوند، مى توان به نکته ى دقیق دیگرى توجه کرد و آن این که وقتى براهین گوناگونى را که براى وجود خداوند اقامه شده با براهینى که در ردّ وجود خداوند اقامه شده، مقایسه نموده و قوت و ضعف آن ها را ارزیابى مى کنیم و نسبت به یک دیگر مى سنجیم، به این نتیجه مى رسیم که اعتقاد به خدا، معقولیت بیش ترى دارد تا اعتقاد به عدم وجود خدا; زیرا براهین وجود خداوند نسبت به براهین ردّ وجود خداوند از قوت بیش ترى برخوردارند. و این مطلب اعتقاد به خداوند را به عنوان قرینه اى مهم تأیید مى کند.

 
+ همراهان عزیز در ایام فاطمیه بنده را هم دعا کنید نیازمند دعاهای شما هستم


+ با سلام خدمت سروران گرانقدر وبلاگ کلام نو به روز شد . در انتظار نظرات سازنده شما ...


+ نعمت های بهشتی سراسر لذت است


+ با سلام خدمت سروران گران قدر ضمن تلیست ایام شهادت فاطمه زهرا (س) با مطلبی به عنوان فاطمه (س) معلم فرشته ها در خدمت دوستان هستم.


+ چرا دعاهاى ما مستجاب نمى شود امیرالمؤ منین على علیه السلام روز جمعه در کوفه سخنرانى زیبایى کرد، در پایان سخنرانى فرمود: دوستان بقیه جریان را در وبلاگ بنده مطالعه بفرمایید.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ