بعضی بر این باورند که انسانها فطرتا دارای کمال خواهی و زیاده خواهی هستند، حتی در جهان مادی؛ و این حرفی است درست. ولی جای تأمل بسیار دقیق و ظریف دارد و آن اینکه انسان وقتی بدنبال جهان مادی و کلا هر آنچه که به ماده ارتباط دارد است طرفی نمی بندد و اشباع نمی شود و همیشه بدنبال چیز بهتر می گردد؛ همیشه از چیزی که بسیار همراه او بوده خسته می شود و بدنبال چیز بهتر و تازه ای می گردد. آیا چنین صفاتی از ذات انسان سرچشمه می گیرد یا اینکه نه ؛ مبدأ و منشأ این صفت از جای دیگری می باشد؟
برای مثال شخصی را فرض کنید که کسی را بسیار دوست می داشت ، به حدی که دوری او برایش بسیار طاقت فرسا بود، اما همین شخص وقتی مدتی می گذرد و چند صباح و شامگاهی باهم به سر می برند چنان متحول می شود و چنان نفرتی از او پیدا می کند که باور کردنی نیست!
عقیده حکما در این باره اینست که ماده و آنچه که این جهانی است قابلت اشباع و ارضاء روح بلند و متعالی انسانی را ندارد و قادر نیستند خواسته های انسان را به نحو اکمل بجا بیاورند. آیه شریفه 64 سوره عنکبوت نیز اشاره به همین مطلب دارد می فرماید« و ما هذه الحیواه الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الآخره لهی الحیوان لو کانوا یعلمون » این زندگانی دنیایی چیزی جز لهو و لعب نیست، یعنی بیهوده و بی فایده است و یا به عبارتی اسباب بازی است، بنابراین طبق فرمایش این آیه کسانی که از عالم آخرت چشم پوشیده اند و در این عالم که چیزی جز لهو لعب نیست محدود شده اند بچه گانی هستند که مشغول بازی کردن با اسباب بازی اند و هنوز از عقل و بلوغ برخوردار نیستند. همانا دار آخرت دار بقاء و جاودانگی است و تنها عالم آخرت و نعمات و لذات آنجاست که قابلت ارضاء انسان را دارد. تازه اگر بدانند.