با سلام و عرض احترام خدمت دوستان ارجمند
و با عرض پوزش از محضر شما به جهت اینکه مدتی به علت مشعله زیاد فرصت آبدیت نمی کردم .
اولا فرا رسیدن ماه مبارک رمضان را خدمت سروران ارجمند تبریک عرض می کنم و از خداوند سبحان مسئلت می کنم توفیق بندگی را در این ماه به همه ما عنایت بفرماید.
به مناسبت ماه مبارک رمضان مطالبی را آماده کرده ام که خدمت شما گرامیان عرض می کنم ، امید که مورد استفاده قرار بگیرد:
روزه و جزای روزه دار
در بعضی روایات آمده است که روزه بگیرید برای آنکه طراوت و خرمی و شادابی غیر ماه مبارک را از دست بدهید ؛ زیرا آنها نشاط کاذب و زودگذر است .
وقتی انسان روزه گرفت و به آن دل بست ، کم کم به باطن روزه پی می برد. باطن روزه انسان را به لقای حق می کشاند که خدای سبحان فرمود : « الصوم لی و انا اجزی به » (مدثر آیات 38-39) روزه مال من است و من شخصا به آن جزا می دهم . این تعبیر فقط درباره روزه داران وارد شده است .
همه اشیاء و موجودات جهان امکان از آن خداست . چیزی در جهان خلقت نیست که ماب خدا نباشد ؛ چون مخلوق و مملوک اوست . چشک و گوش ما هم از آن خداست : « أم من یملک السمع و الإبصار» (یونس 31)
امیر المومنین (ع) فرمو: « ... أعضاؤکم شهوده و جوارحکم جنوده و ضمائرکم عیونه و خلواتکم عیانه» (نهج البلاغه خ 199) مواظب باشید ، بدانید در خلوت و جلوت ، نهان و آشکار ، در محضر خدای سبحان هستید . خلوات شما جلوات عیون و مشهد و مرآی اوست .
اینکه فرمود: روزه مال من است ، خصوصیتی را می رساند که قابل ملاحظه و دقت است .
گاهی انسان از سحر تا افطار امساک می کند ؛ این یگ درجه روزه داری است ، تلاشی است که حداکثر در قیامت نسوزد یا وارد بهشت بشود ؛ بهشتی « جنات تجری من تحتها الانهار» اما به آن بهشت که « فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی » راهش نمی دهند . یعنی روزه ، ضمن اینکه حکم و ادبی خاص دارد ، حکمتی هم دارد که آن لقا و محبت خداست .
این حدیث در انسان شوق ایجاد می کند تا عاشق شود . انسان تا مشتاق نباشد ، تلاش نمی کند و تا تلاش نکند ، نمی رسد . وقتی روزه مال خدا بود ، خدا هم شخصا جزای روزه دار را بر عهده گرفته است .
مرحوم مولی محمد تقی مجلسی که گذشته از مقام شامخ فقاهت در بسیاری از معارف اسلامی و علوم عقلی نیز اهل نظر بوده است ، می گوید: خدای سبحان به این معنا اکتفا نکرد که بفرماید« الصوم لی » فرمود: « أنا أجزی به» .
دلیل وجوب بعثت انبیاء
برای اینکه بتوان نبوت پیامبر اسلام را اثبات کرد ابتدا باید نبوت عامّه(اصل نبوت) را اثبات نمود ؛ یعنی باید ثابت کرد که مبعوث نمودن نبی از جانب خدا عقلا ضروری است ؛ و خداوندیِ خدا ، اقتضاء می کند که مردم را بدون راهنما نگذارد ؛ دلائلی که به این منظور اقامه شده اند متعددند ؛ که ما تنها به یک مورد آن ،که مقدمات ساده ای دارد ،اشاره می کنیم ؛ دلائل فنی تر را در منابعی که بعداً معرفی می شود ملاحظه فرمایید .
دلیل بر وجوب بعثت نبی :
- شکی نیست که انسان دارای دو جنبه ی فردی و اجتماعی است ، و از هر دو جهت نیازهایی دارد ؛ از جهت فردی محتاج دستور العملهایی است تا بتواند در سایه ی آنها به رشد جسمی و روحی لازم برسد؛ و از جهت اجتماعی نیازمند قانون کاملی است تا بتواند نیازهای اجتماعی جامعه بشری تأمین نماید و به ویژه عدالت را در اجتماع برقرار نماید.
-
کسی که می خواهد برای رفع نیازهای فردی و اجتماعی انسان دستور العمل تجویز کند ،به حکم عقل ،باید دارای شرائط زیر باشد:1ـ علم کامل به تمام نیازهای روحی و جسمی و اجتماعی بشر داشته باشد؛ تا بتواند قانون و دستور العملی جامع و بی عیب و نقص وضع کند.
2ـ خودش از قانونی که وضع می کند و دستورالعملی که می دهد نفعی نبرد. چون در غیر این صورت ، قانون را به نفع خود وضع می کند.
- تنها کسی که دارای این شرائط است خداوند متعال است و بس ؛ چون او خالق بشر ، و خالق نیازهای بوده از تمام نیازهای بشر مطلع است ؛ و هیچ نفعی هم از دستورات و قوانین نمی برد چرا که او بی نیاز محض و کمال مطلق است .
- خداوند متعال ، حکیم است ؛ و محال است حکیم موجودی را بیافریند،و در او نیازی قرار دهد ، ولی راهِ بر آوردن آن نیاز را بر روی آن موجود ببندد ؛چون این کار ، کاری عبث و لغو است ؛ و حکیم کار عبث و لغو نمی کند ؛ پس محال است خدا نیاز افراد انسانی و جامعه ی انسانی به دستور العمل زندگی و قانون اجتماعی را بی پاسخ بگذارد.
- دو راه برای بر آوردن نیاز به دستور العمل فردی و قانون اجتماعی از جانب خدا وجود دارد ؛ 1. اینکه خدا آن دستور العمل و قانون را در ذات خود انسان قرار دهد ؛ مثل غریزه ی موجود در مورچه ها و زنبورها و ... 2. اینکه خدا آن دستور العمل و قانون را از طریقی دیگر که خارج از ذات انسان است ،در اختیار انسان قرار دهد. ما به علم حضوری می یابیم که خداوند متعال ، دستور العمل و قانون مورد نیاز بشر را در ذات او قرار نداده است ؛ گرچه ما در درون خود یک نوع آگاهی فطری داریم ؛ ولی می یابیم که این آگاهی فطری برای برآوردن این نیازها کافی نیست ؛ این آگاهی فطری صرفا ما را بر می انگیزد که دنبال دستور العملهای تکامل فردی و قوانین اجتماعی باشیم ؛ بنا بر این خداوند متعال باید آن دستور العملها و قوانین را از طریقی به انسان برساند ؛ که برای آن راههای متعددی قابل تصور است ؛مثلا ممکن است از راه ملائک آن را به تک تک افرادبشر برساند یا از راهِ انداختن یک کتاب از آسمان یا از راه تماس مستقیم خدا با همه ی انسانها یا ... یا از راه تماس خدا یا ملائک با یکی از انسانها و واسطه قرار دادن او ،پیام خود را به انسانها تعلیم دهد ؛اما هیچکدام از این مفروضات ، به جز مورد آخر تا به حال رخ نداده است ؛ و عملا در طول تاریخ فقط همین قسم آخر رخ داده است ؛ و افرادی ادعا کرده اند که از جانب خدا برای بشر دستور العمل و قانون الهی آورده اند.
- بنا بر این ، عقل سلیم حکم می کند که سخن این مدعیان را مورد بررسی قرار دهیم ؛ چون شک نداریم که خدا باید از طریقی بشر را مورد هدایت قرار دهد. پس اجمالا باید برخی از مدعیان نبوت در ادعای خود صادق باشند؛ و الّا لازم می آید که خدا نیاز انسان را بی پاسخ بگذارد ؛ و این خلاف حکمت خداست.
تا اینجا معلوم شد که برخی از مدعیان نبوت به یقین در ادعای خود صادقند ؛ و واقعا از جانب خدا آمده اند ؛ اما تشخیص مصداق واقعی نبی از بین مدعیان نبوّت خود راهی دیگر می طلبد. و اساسی ترین راه شناخت نبی معجزه است . مدعی نبوت ادعا می کند که با خدا در ارتباط است ؛ و از جانب او پیام آورده است ؛ و عقل حکم می کند که خدا باید پیام رسان خود را به ما بشناساند تا ما بتوانیم مدعی واقعی را از مدعیان دروغین تشخیص دهیم ؛ و راه شناساندن او این است که نبی نشان دهد که واقعا به یک منبع علم و قدرت مطلق متصل است ؛ لذا او باید آثاری منحصر به فرد از خود نمایان سازد که حکایتگر اتصال او به منبع علم و قدرت مطلق باشد ؛ و آن همان معجزه است که مدعیان دروغین نبوت از انجام آن ناتوانند ؛ و معجزه بر سه قسم است ؛ معجزه فعلی ، معجزه صفاتی و معجزه قولی ؛ یعنی معجزه نبی یا باید از سنخ عمل بیرونی باشد مثل زنده کردن مردگان یا اژدها نمودن عصا و... یا باید از سنخ صفات درونی باشد مثلا نبی باید خلقیّاتی خارق العاده داشته باشد که بروز آن از افراد عادی ، عادتا محال باشد ؛ یا باید از سنخ کلام و سخن باشد ؛ یعنی نبی سخنانی بگوید که گفتن آنها برای افراد عادی غیر ممکن باشد.
معجزه عملی در درجه اوّل برای کسانی حجّت است که در زمان خود نبی زندگی می کردند ؛ و با حواس خود آن معجزات را می یافتند ؛ اما برای کسانی که آن معجزات را با حس خود درنیافته اند ، وقوع آن معجزات باید از طریق دیگری به اثبات برسد ؛ و آن طریق ،راه خبر متواتر است ؛ اخباری که به ما می رسند دو حالت دارند ؛ یا به گونه ای هستند که عقلا می توان در درستی آنها شک نمود یا به گونه ای هستند که عقل مردم در آنها به شک نمی افتد ؛ مثلا گفته شده که شخصی به نام نادرشاه وجود داشته است ؛ و در فلان تاریخ به هندوستان حمله کرده است ؛ این خبر شک بردار نیست ؛ چون تاریخ نگاران زیادی در زمان خود نادر شاه و در زمان اندکی بعد از او این وقایع را ثبت نموده اند ؛ و موقعیت مکانی و زمانی این افراد به گونه ای بوده که عادتا بعید است با هم توطئه نموده باشند که خبری جعلی را بنویسند ؛ بلکه هر کدام مستقلا یافته های خود را نوشته اند. اگر این اخبار یک یا دو یا چند نفر اندک برای ما نقل می کردند خبر آنها برای ما یقین آور نبود ؛ اما وقتی تعداد زیادی که امکان توطئه و همدستی باهم را نداشته اند یک خبر را مستقلا و بدون این که از یکدیگر نقل کنند به ما می گویند ما یقین پیدا می کنیم که این خبر درست است ؛ چنین خبری را می گویند خبر متواتر ؛ که در منطق آن را از بدیهیات می شمارند.
ما در سایه ی خبر متواتر و بلکه فوق متواتر شکی نداریم که شخصی به نام محمد ابن عبدالله (ص) در هزار و چهارصد سال قبل در مکّه ادعای نبوت داشته است ؛ و اخباری از معجزات او به ما رسیده است ؛ و تعداد زیادی از این اخبارِ بیان کننده یِ معجزه یِ او ، اخبار متواترند ؛ یعنی افراد زیادی مستقیما آن معجزه را دیده و هر کدام جداگانه آن را نقل نموده اند و با سلسله اسناد مشخّصی این اخبار به ما رسیده است ؛ لذا ما از راه خبر متواتر یقین داریم که پیامبر اسلام معجزاتی داشته است ؛ کما اینکه معجزات امیرالمومنین (ع) نیز به تواتر به ما رسیده است .
?
با سلام خدمت دوستان
در پست قبلی اشاره مختصری داشتیم به اینکه تمام حقیقت انسان به روح اوست و زن و مرد بودن دخلی در انسانیت ندارد و اساسا در مکتب الهی زن و مردی وجود ندارد ، بلکه تمام حقیقت انسان را روح او تشکیل می دهد .
حال در ادامه به رابطه روح و جسم می پردازیم تا از حقیقت انسان بیشتر بشنویم .
رابطه روح و جسم :
آبات مربوط به روح انسان دو گروه است:
1. آیاتی که نشان می دهد روح قبل از خلقت بدن ، موجود بوده سپس به بدن تعلق گرفته ، نظیر آیه 71 سوره ص « انی خالق بشرا ... و نفخت فیه من روحی »
2. آیاتی که نشان می دهد روح از همین طبیعت و بدن بر می خیزد ؛ یعنی نطفه در سیر تکاملی خود به مرتبه ای از کمال می رسد که روح از خود ماده برمی خیزد ، نظیر آیه فکسونا العظام لحما ثم انشأناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین .
اگر خداوند احسن الخالقین است بالطبع انسان نیز احسن المخلوقین خواهد بود ، چون انسان جامع ماده و مجرد است ( که به اصطلاح کون جامع گفته می شود)
به عقیده حقیر خداوند چون مابین ماده و مجرد الفت ایجاد کرد تبارک الله گفت چون در آفرینش فرشتگان که روح صرف و مجرد صرف هستند نفرمود تبارک الله احسن الخالقین و در آفرینش حیوانات و جمادات نیز تبارک الله نفرمود ، چرا که ماده و مجرد در این دو تفکیک یافته اند ، اما در خلقت فرمود
: « تبارک الله احسن الخالقین »انسان بایستی سعی کند با داشتن همه سرمایه های خرد و فرزانگی که از روح نشئت گرفته و نیز با داشتن موانع بیشمار که از نشئه تراب با خود آورده است ، از همه موانع عبور کرده و معلم فرشته ها شود .
این احسن المخلوقین است و کاری می کند که از هیچ موجودی ساخته نیست
طبق ظاهر آیات بخش دوم ، روح سابقه مادیت دارد ، اما در دالان انتقال از ماده به تجرد ، نشانه های مادی را از خود دور می سازد و جایی برای سخن از زن و مرد باقی نمی گذارد .
فاطمه زهرا سلام الله علیها سرمایه های خرد و فرزانگی را دارا بود و از همه موانع نیز عبور کرده ؛ بنابراین یقینا معلم فرشته هاست و فرشتگان در مقابل وجود نازنینش زانوی ادب زده اند.
بیایید همه باهم دست به دعا برداشته و از وجود با عظمتش علو درجات خود و دوستانمان را بخواهیم.
ایام حزن و اندوه
مصیبتِ شهادتِ بانوی مطهره حضرت فاطمه زهرا را به پیشگاه مقدس صاحب الزمان تسلیت عرض می کنیم.
بنا به توصیه های عالمانه و متفکرانه فقیه متأله حضرت آبت الله جوادی آملی در رابطه با تعمبم دادن فعالیت ها ( علی رغم عزاداری ) به تدریس و تعلیم معارف اسلامی ، این حقیر مصم شدم در طول این ایام مطالبی را از تعالیم اهلبیت ( علیه السلام) در خدمت دوستان قرار دهم ؛ و امید دارم دوستان با نظرات و پیشنهادات خود حقیر را تا رسیدن به مقصد یاری بفرمایند.
با توجه به این که این ایام منسوب است به بانوی مطهره حضرت فاطمه زهرا ( سلام الله علیها) بی مناسبت نیست تا مباحثی پیرامون زن و حقیقت زن و مرد ( انسان) صورت گیرد .
مطلب اول:
حقیقت انسان :
در تفکر غربی انسان دو نوع و یا دو صنف است: زن و مرد و این دو در مسائل نعلیمی و تربیتی و ... مساوی اند ؛ یعنی زن همسان مرد و مرد نیز همتای زن است ، تفکر غربی می گوید زن و مردی هست اما این دو با هم فرقی ندارند ، زیرا در تفکر الحادی حقیقت انسان همین بدن است که به دو شکل ساخته شده است ، اما هر دو شکل مساوی اند ، لیکن در مکتب الهی تمام حقیقت انسان روح اوست ؛ گرچه بدن هم لازم و ضروری است .
در این جا تساوی یا تفاوت زن و مرد سالبه به انتفاء موضوع است ، یعنی اصلا زن و مردی در کار نیست ، نه این که زن و مردی هست ولی باهم مساوی اند .
قرآن کریم هنگام طرح مسئله زن و مرد می گوید : این دو را از چهره ذکورت و انوثت نشناسید ؛ بلکه از چهره انسانیت بشناسید و حقیقت انسان را روح او تشکیل می دهد ؛ نه بدن او . انسانیت انسان را جان او تأمین می کند ؛ نه جسم او و نه مجموع جسم و جان .
18 اردیبهشت 88 - 22:31 |
![]() آیت الله جوادی آملی بابیان اینکه ایام فاطمیه نباید تنهابه عزاداری خلاصه شودتاکید کرد:بایدبخشی رابه تدریس و تبیین خطبه های حضرت پرداخت. به گزارش خبرگزاری شبستان از قم،آیت الله جوادی آملی درخطبه های نماز جمعه این هفته قم ضمن تسلیت شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)گفت: بخشی از خطبه های حضرت فاطمه زهرا (س) هم سطح با خطبه های حضرت علی (ع) درنهج البلاغه است وباید بیش از این به این خطبهها توجه شود. وی با بیان اینکه در سالهای اخیر خطبه حضرت فاطمه های زهراء(س) مورد توجه قرار گرفته وعده ای به شرح و حفظ آن پرداخته اند، افزود:نباید ایام فاطمیه تنها در عزاداری ومرثیه سرای خلاصه شود بلکه باید درسهایی از خطبه های حضرت فاطمه (س) را برای مردم بیان کرد. امام جمعه قم ضمن تاکیدبرضرورت تدریس خطبه های حضرت فاطمه زهرا(س) در مراکز علمی کشور، گفت: باید در مورد برخی سخنان آن حضرت تحقیق وپژوهش علمی صورت گیرد. آیت الله جوادی آملی تصریح کرد: در فضای عمومی جامعه تنها باید بخشی از ایام فاطمیه را به روضه خوانی اختصاص داد و قسمت دیگری از این زمان را به تدریس و تبیین این خطبهها پرداخت. وی اظهار داشت: اگرجریان فاطمیه احیا شود همه مناسبتهایی که در زیر مجموعه وجود مقدس حضرت زهراء(س) انجام میشود به مقصد خواهد رسید. ایام حزن و اندوه شهادت شهیده عالم بی بی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) تسلیت و تغزیت باد. |