درد دل با امام زمان (عج)
چه زیباست لحظه ای که آقا و سرورمان بر بالین ما حضور پیدا کند و از ما ابراز رضایت و خوشنودی کند ؛ حقیر این نوشته را در نیمه شب در حالی می نویسم که دختر کوجولوی من مریض الحال در کنارم به خواب عمیق فرو رفته است ؛ از عزیزانی که این نوشته را می خوانند خواهش می کنم تا آخر مطالعه کنند چون مطلب بسیار زیبا و لطیفی را می خواهم بیان کنم.
حدود سه هفته هست که دختر بچه حقیر دچار سرماخوردگی شده تا حدی که اگر لحظه ای غافل شویم دمای بدن او از 38 گذر کرده و در این موقع است که دچار تشنج خواهد شد ، بنابراین بر حسب وظیفه الآن دقیقا 21 شب است که نخوابیدم از ترس اینکه مبادا دختر کوچولوی من دچار تشنج گردد . زیرا که او پاره تن من است و مهر پدری من اجازه چنین کاری را نمی دهد که با خیال راحت شبها به خواب فرو روم . نه تنها حقیر بلکه همه پدران عالم چنین هستند و کوچکترین ناراحتی را در فرزندانشان نمی توانند متحمل شوند . تا جایی که مریضی فرزند خواب و خوراک را از پدر سلب می کند و این همان عواطف پدری است که خدای سبحان در طینت بشر به ودیعه گذاشته است.
بر طبق روایات اسلامی پیامبر گرامی اسلام(ص) خطاب به همه مسلمانان جهان فرمود: « انا و علی ابوا هذه الامه »
من و علی پدران این امت هستیم ؛ پدری دلسوز و مهربان که راضی نیست حتی کوچکترین ضربه ای به فرزند وارد شود و یا به هیچ وجه راضی نمی شود فرزندش از یک کار خیر و پربرکت عقب بماند . طبق این حدیث پیامبر بزرگوار اسلام (ص) و امیر المومنین علی (ع) پدران ما هستند و مهر و عطوفت پدریشان شامل ما هست « انشاء الله» همچنانکه از فرموده های این بزرگوران متوجه می شویم .
بنابراین اگر این دو مطلب را در کنار هم قرار دهیم ( پدر در صورت مریضی فرزند خواب ندارد و همواره در عذاب روحی به سر می برد ؛ پیامبر(ص) و علی (ع) پدران ما هستند و آنها نیز در صورتی که ما مریض باشیم خواب ندارند و همواره به فکر اصلاح و بهبودی ما هستند) این مطلب را که( بقیه امامن وارث پیامبر هستند و جانشین لویند پس آنها نیز پدران ما هستند) به این دو مطلب ضمیمه می کنیم . معنای فرمایش امام زمان (عج) را درک می کنیم :
چرا که فرمود: همه روزه اعمال همه انسانها بر من عرضه می شود و من اعمال آنها را می بینم وقتی اعمال آنها بر طبق دستورات الهی بود خوشحال و راضی می شوم ولی وقتی بر خلاف دستورات الهی بود ناراحت و گریان می شوم و برایشان دعا می کنم .
یا امام زمان (عج) ای شخصیتی که از طرف پروردگار عالمیان برای هدایت و راهنمایی ما انسانها به این دنیا قدم نهادی اگر جز این نبود این دنیای پست و حقیر لیاقت قدوم بابرکت تو را نداشت . تو آمدی تا ما انسانها را باذن پروردگار عالمیان از ظلمات برهانی و به سوی نور و روشنایی رهنمون کنی ، پس بیا و مهر و عطوفت پدریت را شامل ما کن و در حق ما دعا کن و از پروردگار عالمیان بخواه تا امراض روحی و روانی ما را به لطف و کرم خویش درمان کند ، در این صورت است که حق پدریت را بر ما ادا کردی و این به خاطر رحمت کریمانه توست که بر فرزندانت عطا می کنی .
ای امام زمان(عج) روحی لک الفداه وقتی خدای سبحان در حدیث قدسی می فرماید شما بهانه خلقت هستید دیگر حجت بر ما تمام است و در این صورت است که یقین می کنیم شما مصداق فرموده پیامبر بزرگوار (ص) « ابوا هذه الامه» هستید؛ زیرا که اگر شما نبودید ما هم نبودیم پس به نوعی می شود گفت شما علت معدی ما هستید همچنانکه پدر و مادرمان علت معد برای به دنیا آمدن ما هستند ؛ بلکه شأن شما بالاتر از این حرفهاست . ما انسانها شأنیت درک حقیقت هستی شما را نداریم و نخواهیم داشت و به همین خاطر است که در محضر شما دست به کارهای ناپسند می زنیم و شرم نمی کنیم . ای امام زمان(عج) تو بزرگواری کن و شفاعت ما را نزد پروردگارت بکن . الهی آمین
می خواهم حرف آخرم را بزنم یا امام زمان من تنها سه هفته هست که از مریض الاحوال بودن فرزندم رنج می بریم و شبها خواب ندارم و زندگی برایم تنگ و ضیق شده است به حدی که توان انجام کارهای روز مره خود را ندارم ، حال تو نه تنها پدر ما بلکه بالاتر از آن امام و پیشوای ما هستی ، در این مدت طولانی چه کشیدی از دست ما بنده های قدر نشناس و ...
مراد از رؤیت در درخواست موسى (ع):" رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قال لن ترانی چیست؟ آیا واقعا هدف حضرت موسی دیدن خدا بود؟ مگر حضرت موسی نمی دانست که خدا دیده نمی شود؟
با سلام
قبل از اینکه به این سوال پاسخ داده شود باید به عرض برسانم که پیامبران الهی نسبت به صفات باری تعالی کاملا آگاهی داشته اند و کوچکترین ابهامی در مورد صفات آن وجود اقدس نداشتند ، بنابراین چنین شخصی هیچ گاه چنین درخواستی از خدا نمی کند ؛ زیرا که پیامبر خدا (ص) عالم بر صفات باری تعالی می باشد.
پر واضح است که غرض حضرت موسی (ع) از درخواست دیدن ، غیر این دیدن با چشم و دیدن معمولی بوده است.
علامه بزرگوار صاحب تفسیر شریف المیزان در این باره چنین می نویسد:
بطور مسلم اگر موسى (ع) در آیه مورد بحث تقاضاى دیدن خدا را کرده غرضش از دیدن غیر این دیدن بصرى و معمولى بوده، و قهرا جوابى هم که خداى تعالى به وى داده نفى دیدنى است غیر این دیدن، چه این نحو دیدن امرى نیست که سؤال و جواب بردار باشد، موسى آن را تقاضا کند و خداوند دست رد به سینهاش بزند.
خواهید گفت پس معناى رؤیت خدا در آیه مورد بحث و همچنین در آیه" وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ" «1» و آیه" ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى" «2» و آیه" مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ" «3» و آیه" أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ" «4» و آیه" فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً" «5» و نیز آیات بسیار دیگرى که رؤیت خدا و لقاى او را اثبات مىکند چیست؟ و آیا شما بین این آیات و آیاتى که صریحا امکان رؤیت را نفى مىکند مانند جمله" لن ترانى" از آیه مورد بحث و همچنین مانند آیه" لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ" و امثال آن چگونه جمع مىکنید؟ و به چه بیانى منافاتى را که بین این دو دسته از آیات به چشم مىخورد بر طرف مىسازید؟
جواب این سؤال را دیگران هم داده و گفتهاند: مراد از این رؤیت قطعىترین و روشنترین مراحل علم است، و تعبیر آن به رؤیت براى مبالغه در روشنى و قطعیت آن است، چیزى که هست باید دانست حقیقت این علم که آن را علم ضرورى مىنامیم چیست؟ چون او را هیچ چشمى درک نمىکند و حال آنکه او بینندگان را مشاهده مىکند. سوره انعام آیه 103
هر علم ضرورى به رؤیت تعبیر نمىشود، مثلا ما به علم ضرورى مىدانیم که شخصى به نام ابراهیم خلیل و یا به نام اسکندر و یا کسرى وجود داشته، و با اینکه علم ما به وجود ایشان ضرورى است علم خود را رؤیت نمىخوانیم، و همچنین ما به علم ضرورى مىدانیم که شهرى بنام لندن و یا شیکاگو و یا مسکو وجود دارد، و لیکن صحیح نیست به صرف داشتن این علم بگوییم" ما لندن را دیدهایم" حتى در مقام مبالغه در عالم بودن خود نیز صحیح نیست چنین تعبیرى بکار بریم، اگر هم بخواهیم مبالغه کنیم باید بگوییم:" وجود ابراهیم و اسکندر و کسرى آن قدر براى من روشن است و یقین من به وجود ایشان آن قدر زیاد است که تو گویى من ایشان را دیدهام" نه اینکه بگوییم:" من ایشان را دیدهام" و همچنین در مثال لندن و شیکاگو و مسکو.
از این مثال روشنتر علم ضرورى به بدیهیات اولیه از قبیل" یک نصف عدد دو است" و یا" عدد چهار جفت است" مىباشد، زیرا این بدیهیات بخاطر کلیتى که دارند محسوس و مادى نیستند و چون محسوس نیستند مىتوانیم اطلاق علم بر آنها بکنیم و لیکن صحیح نیست آنها را رؤیت بنامیم، و همچنین تمامى تصدیقات عقلیى که در قوه عاقله انجام مىگیرد و یا معانیى که ظرف تحققش وهم است که ما اطلاق علم حصولى بر آنها مىکنیم و لیکن آنها را رؤیت نمىنامیم، و اگر در پارهاى از امور عقلى کلمه" رأى و رأیت" را بکار مىبریم مقصودمان دیدن به چشم نیست بلکه مقصود حکم کردن و اظهار نظر است.
[حقیقت علم ضرورى که از آن به رؤیت تعبیر مىشود]
بله، در میان معلومات ما معلوماتى است که اطلاق رؤیت بر آنها مىشود و آن معلومات به علم حضورى ما است، مثلا مىگوییم:" من خود را مىبینم که منم و مىبینم که نسبت به فلان امر ارادت و نسبت به آن دیگرى کراهت دارم، و مىبینم که فلان چیز را دوست و فلان چیز را دشمن مىدارم، و مىبینم که نسبت به فلان امر امیدوار و آرزومندم" معناى این دیدنها این است که من ذات خود را چنین مىیابم و آن را بدون اینکه چیزى بین من و آن حائل باشد چنین یافتم، و من خود ذاتم را یافتم که نسبت به فلان امر ارادت و محبت دارد، کراهت و بغض دارد، امید و آرزو دارد و ...، و این امور نه به حواس محسوساند و نه به فکر، بلکه درک آنها از این باب است که براى ذات انسان حاضرند، و درک آنها احتیاجى به استعمال فکر و یا حواس ندارد.
البته اشتباه نشود این تعبیر غیر تعبیر" مىبینمت که فلان چیز را دوست مىدارى و فلان چیز را دشمن مىدارى" مىباشد، براى اینکه معناى جمله اخیر این است که من با چشم خود تو را در هیاتى مىبینم که آن هیات و قیافه دلالت دارد بر این که تو در دل، فلان چیز را دوست مىدارى. و این غیر آن مطلبى است که ما خاطر نشان ساخته و به حب و بغض و ارادت و کراهت نفس مثال آوردیم، چون در آن مثال که مىگفتیم:" من مىبینم که نسبت به فلان امر ارادت و نسبت به آن دیگرى کراهت دارم ..." مقصودمان این است که من خود ارادت و کراهت و حب و بغض را و خلاصه حقیقت و واقعیت این امور را در نفس خود مىیابم، نه اینکه از چیزى دیگر پى به وجود آنها برده و به وجود آنها استدلال مىکنم.
__________________________________________________
(1) بعضى چهرهها آن روز شاداب است و سوى پروردگار خویش نگران است. سوره قیامت آیه 23
(2) و قلب وى آنچه را بدید تکذیب نکرد. سوره نجم آیه 11
(3) هر که امید دارد به پیشگاه خدا رود وعده خدا آمدنى است. سوره عنکبوت آیه 5
(4) مگر پروردگارت بس نیست که او به همه چیز گواه است. بدانید که آنها از رفتن به پیشگاه پروردگارشان به شک اندرند. بدانید که خدا به همه چیز احاطه دارد. سوره حم سجده آیه 54 [.....]
(5) هر که امید دارد به پیشگاه پروردگار خویش رود باید عمل شایسته کند، و هیچ کس را در عبادت پروردگار شریک نکند. سوره کهف آیه 110
سلام
دوستان عزیز این سوال و جوابها محصول تلاش بنده در سایت کلوب می باشد ؛ انشاء الله سعی ام بر این خواهد بود که هر از چند گاهی از این نوع سوال و جوابها در وبلاگ قرار دهم ، امید که مورد استفاده دوستان رامی قرار بگیرد.
سوال کننده : جناب درویش:
سوال: آنچه که از آیات قرآن کریم استفاده می شود حضرت آدم (ع) از مقام بسیار بالایی بر خوردار بود ، زیرا به ملائکه دستور سجده بر آدم(ع) را صادر کرد و این نشان از عظمت و مقام والای ایشان را دارد ، اما از طرفی قرآن کریم فرمود: و عصی ربک یعنی بر پروردگار خویش را عصیان کرد و مرتکب گناه شد.
سوالی که از دوستان محترم و علمای گرانقدر دارم این است که آیا گناه با مقام منیع نبوت در تضاد نیست؟ مگر پیامبر گناه می کند؟ آنچه که ما شنیدیم پیامبر معصوم است و امکان صدور خطا و اشتباه از طرف او وجود ندارد . پس چطور حضرت آدم امر پروردگار خویش را عصیان نمود؟
پاسخگو ؛ کلام نو:
جواب : عصمت پیامبران همگانى است و حضرت آدم (ع) نیز فاقد آن نبوده است لیکن براى روشن شدن این مسأله باید چند نکته را به دقت مورد بررسى قرار داد:
1. اوامر و نواهى الهى دو قسم است: الف. مولوى یا قانونى، ب. ارشادى.
قسم اول تکلیفآور است و خداوند به طور جدى خواستار انجام آن مىباشد و براى انجامش پاداش و در مقابل ترک آن عذاب قرار داده است.
قسم دوم در حقیقت تکلیفى از ناحیه پروردگار نیست، بلکه خداوند بدان وسیله آدمى را به حکم عقل یا واقعیتى تکوینى که نتیجه آن عمل است- ارشاد مىکند مانند طبیبى که به مریض دستور مىدهد فلان غذا را نخور. این دستور یک تکلیف قانونى نیست که اگر خلاف کند او را به مجازات رسانند بلکه به این معنا است که تخلف از آن با بهبودى او ناسازگار است. بهشتى که آدم در آن بوده، مرحله ماقبل تکلیف و تشریع بوده است و نهى جنبه ارشادى داشت زیرا آن درخت داراى ویژگى و اثر تکوینى خاصى بوده که چون از آن خوردند، به فرموده قرآن: «فبدت لهما سواتهما». از اینرو شرایط زیستى دیگرى براى آنان لازم شد. بنابراین حضرت آدم مرتکب گناه تکلیفى نشده، ولى درعین حال عمل او متناسب با آن مقام منیع آموزگارى ملائک نبوده است. از این رو هم از آن مقام بلند تنزل یافت و هم دیگر آن بهشت جاى مناسبى براى او نبود. از همین جا معناى آیاتى مثل: «فعصى آدم ربه فغوى» و روشن مىشود که این عصیان نه عصیان به معناى گناه است بلکه سرپیچى در مقابل نهى ارشادى است که شایسته جایگاه رفیع او نبوده.
توبه آدم (ع)
توبه به حسب حال انسانها متفاوت است و همه انبیا و اولیا پیوسته در درگاه الهى بر توبه و استغفار مشغول بودهاند زیرا:
الف. توبه و انابه فرد از بهترین شیوههاى تواضع دربرابر پروردگار است.
ب. اولیاى خدا حتى کارهاى نیکشان را در مقابل جلالت و عظمت پروردگار ناچیز و مایه شرمندگى مىدانستند و توبه مىکردند.
ج. توبه مردم عادى از گناه است ولى اولیا و اوصیا از اینکه ذرهاى از خدا غافل شوند توبه مىکردند.(1)
بهترین دلیل بر اینکه عصیان حضرت آدم در برابر نهى مولوى و قانونى خداوند نبود، این است که بعد از آیه «و عصى آدم ربه فغوى» بلافاصله قرآن مجید مىفرماید: «ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدى» سپس پروردگارش او را برگزید و بر او ببخشود و [وى را] هدایت کرد(2)
برگزیدگى شخصیتى از سوى خداوند نشانه مقام بلند او است و اگر خطایى از او سر زده، در حد گناه و از بین رفتن عصمت نبوده است. در صورتى که اگر نافرمانى در برابر دستور مولوى و قانونى بود، از ظلمهایى است که با مقام پیامبرى سازگار نیست چنان که درداستان حضرت ابراهیم (ع) خداوند به طور کلى فرموده است: «لاینال عهدى الظالمین»(3) «پیمان (امامت و پیامبرى) من به بیدادگران نمىرسد».(4)
دلیل دیگر بر اینکه عصیان حضرت آدم (ع) در حد گناه نبوده است، این است که هیچگاه خداوند وعده عذاب در برابر آن نداده و تنها به مشقت و رنج دنیایى اشاره فرموده است. در «سوره طه» مىخوانیم: «فلا یخرجنکما منالجنة فتشقى» «[شیطان] شما [آ دم و حوا] را از بهشت خارج نسازد که به رنج و سختى مىافتید»(5)
پىنوشت
(1) براى آگاهى بیشتر ر. ک: هاشمى نژاد، سیدعبدالکریم، رهبران راستین.
(2) طه (20)، آیه 122 و 123.
(3) بقره (2)، آیه 24.
(4) براى آگاهى بیشتر ر. ک: طباطبایى، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، آیه 124 سوره بقره.
(5) ر. ک: همان، ج 14، ص 222- 218.
دوستان همواره منتظر نظرات گرم شما هستم