سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
کـــــلام نـــو
حقیر افتخار سربازی امام زمان علیه السلام بر دوشم هست. طلبه ی ناچیزی هستم و هدفم بیان معارف ناب اسلامی و شبهه زادیی است.
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 23
کل بازدید : 516870
کل یادداشتها ها : 99
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

پرسش:
   
 مگر در خلقت خداوند ایرادی بوده است که مسلمانان را مکلف به ختنه کرده اند و آیا خداوند نمی توانست مردان را ختنه کرده یا بی نیاز از آن خلق کند؟
دوم اینکه اگر خداوند در زمان اسلام ختنه را لازم و واجب دیده است چرا آنرا برای سایر ادیان واجب نکرد؟
 و سوال دوم ما را به اینجا میرساند که چون خدای تمام ادیان یکی است و چون او عادل است پس ختنه هیچ خاصیت طبی و علمی نداشته و فقط برای متمایز شدن مردان مسلمان از سایر مردان که ادیان دیگری دارند وضع شده، آیا همینطورست، پس شد سه سوال مرتبط لطفا به هر سه پاسخ دهید؟


پاسخ
خداوند قادر مطلق است و بر هر کاری تواناست؛ خداوند می توانست انسان را بدون اینکه مراحل جنینی را طی کند بیافرید، خداوند می توانست انسان را بدون اینکه بند ناف داشته باشد بیافریند، می توانست جهان هستی را به گونه ی دیگری بیافریند امّا بر اساس روایات مختلف و بر اساس ادله عقلی(در اثبات حکمت خدای متعال) نظام حاکم بر جهان، بهترین نظام ممکن است.
حبّ الهی به کمال و خیر، اقتضاء دارد که نظام آفرینش دارای کمال و خیر بیشتری بوده و در جهان مادّی، نقص و فسادهایی که لازمه ی این جهان است در آن به حدّاقل برسد و به عبارتی اگر خدا جهان را به بهترین نظام نیافریده باشد یا به خاطر این است که علم به بهترین نظام نداشته، یا آن را دوست نداشته، یا قدرت بر ایجاد آن نداشته و یا از ایجاد آن بخل ورزیده است. در حالی که خداوند از این ویژگی ها مبرّاست.(1)
بنابراین خداوند اگر چه قادر است مردان را ختنه کرده یا بدون نیاز به ختنه بیافریند، اما این نوع خلقت بر خلاف نظم حاکم بر جهان است و یقینا این نوع خلقت بهترین حالتی است که می توان تصوّر کرد.  چرا که برای این عضو قبل از تولد فوائدی وجود دارد و بر اساس حکمت خلق شده است.
در این باره گفته شده است:
این عضو باعث خواهد شد که آن قسمت از جنین حفظ گردد اگرچه پس از تولد عضو زایدی محسوب می گردد مانند بند ناف نوزاد که پس از تولد بریده می شود.
به روایت زیر دقت کنید:
شخصى از امام صادق علیه السلام پرسید:
آیا جائز است که به کارهاى خدایى و در خلقت او دست ببریم، حضرت فرمود: نه. گفت: پس چرا ختنه مى کنید و پوستى را که خدا خلق کرده، جدا مى نمایید؟ آیا خدا این پوست را اضافه و بر اساس غیر حکمت آفریده است؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: خلقت آن پوست بر اساس حکمتى است. ازاله آن بر اساس حکمتى بالاتر است.
همان طورى که وقتى بچه به دنیا مى آید، ناف او به مادرش وصل است، این هم مخلوق خدا است و خدا این طور قرار داده، ولى براى نجات فرزند و مادر، خداوند حکیم دستور داده آن را قطع کنیم. همین طور ناخن هاى انسان را خدا خلق کرده و بلند شدن آن ها بر اساس قانون خدا است. خدا مى توانست از اول ناخن ها را طورى بیافریند که همیشه به اندازه خاصى باشد، ولى با این حال چون بزرگ مى شود، به ما دستور داده که آن ها را کوتاه کنیم. موهاى بدن نیز همین طور، یا در مورد گاوهاى نر اگر آن ها را اخته کنیم، براى انسان نافع تر خواهد بود. این گونه دخالت ها در خلقت، منافاتى با حکمت الهى ندارد. بر اساس مصلحتى بالاتر صورت مى گیرد. (2)
ختنه قبل از اسلام هم در ادیان توحیدی مورد تأکید بوده است ... یکى از سنت هاى حضرت ابراهیم (علیه السلام) که مورد تأیید اسلام بلکه مورد تأیید تمام پیامبران بعد از حضرت ابراهیم(علیه السلام) واقع شده است سنت خِتان یا ختنه است.
در روایات از طریق شیعه واهل سنت بر این سنت تأکید شده است.
عن جعفر بن محمد عن ابیه عن آبائه عن على (علیه السلام) قال:
قال رسول الله (صلى الله علیه وآله) :
 «إن الله عز وجل بعث خلیله بالحنیفیة وأمره بأخذ الشارب وقص الاظفار ونتف الابط و حلق العانة والختان». على(علیه السلام) از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل مى‌فرماید: که خداوند عز وجل حضرت ابراهیم(علیه السلام) را به روش پسندیده مبعوث کرد وبه کوتاه کردن سبیل وناخن و ازاله‌ی موهاى زیر بغل وتراشیدن موهاى بالاى عورت وختنه کردن سفارش کرد. (3)
در باره تاریخچه‌ی ختنه در بین اقوام گذشته آمده است، درمیان مصریان واقوام قدیم جنوب آفریقا ختنه رواج داشته؛ در بین یهودیان وبرخى از مسیحیان از جمله مقررات مذهبى محسوب مى‌شود در بین یهود ختان واجب است و غالباً پسران خود را در هشت روزگى ختنه مى‌کنند، به موجب روایات ما رسم ختنه از قدیم بین اعراب وجود داشته است، شیعیان و شافعى آن را واجب شمرده ومالکى آن را سنت شمرده و نزد عامه‌ی مسلمانان مهم‌ترین نشانه‌ی مسلمانى شناخته مى‌شود (4)
مطلب آخر اینکه برای ختنه فوائد بسیاری از دیدگاه روایات و علم روز بیان شده است؛ به برخی از این فوائد اشاره می‌شود:
 فوائد ختنه در روایات:
عن على(علیه السلام):
 «اختنوا اولادکم بوم السابع فانّه أطهر و أسرع نباتاً للحم و أروح للقلب»  فرزندان خود را در روز هفتم تولدشان ختنه کنید، زیرا باعث پاکیزگى بیش تر و باعث سرعت در رویش گوشت بر بدن و موجب شادمانى قلب مى شود. (5)
ختنه کردن در مردان باعث پاکیزگى و پاکى آلت تناسلى مى شود، چون وجود پوسته رویى باعث جمع شدن کثافات و ماندن بول در زیر پوست شده و باعث بیمارى و بوى بد مى شود. (6)
فوائد بهداشتى و پزشکى ختنه:
1. آمار نشان مى‌دهد در بین مسلمانان و یهودیان که ختنه مى‌کنند، حتى یک مورد سرطان آلت دیده نشده است. از نظر پزشکى امروزه ختنه به عنوان نوعى واکسن و پیش‌گیرى از سرطان محسوب مى‌شود، ولى در جاهایى که ختنه نمى‌کنند، مانند آمریکا برخی از تلفات ناشى از سرطان‌ها مربوط به سرطان اندام‌هاى تناسلى است.
2. سرطان گردن رحم(محل تماس آلت با رحم (مهبل) در کسانى که شوهران‌شان ختنه شده نبوده‌اند، هنگام نزدیکى مخصوصاً در زمانى که زن به خاطر زایمان یا قاعدگى دچار التهاب دیواره‌ی مهبل شده، بیش‌تر اتفاق افتاده است.
3. سرطان پروستات نزد آنان که ختنه مى‌کنند، کم تر است.
4. پیلونفریت و آلودگى‌هاى چرکى مجارى ادرارى از مثانه و محالب و کلیه، در ختنه شدگان کم‌تر است، چون قطع پوست سبب مى‌شود دفع ترشحات به آسانى صورت گیرد، ولى اگر ختنه نشده باشد، چون آلت تناسلى در حالت نعوظ و سفت شدن در فشار آن پوسته قرار مى‌گیرد و سطح داخلى پوسته را رشته‌هاى عصبى فراوانى فرا گرفته و آن را فوق‌العاده حساس ساخته و در آن قسمت که به تنه آلت مى‌چسبد، غدد مترشّح فراوانى موجود است که ترشحات شیرى رنگ و غلیظ را روى حشفه پخش مى‌کند.
این ترشحات است که توانسته‌اند واکنش‌هاى سرطانى ایجاد نماید. در اغلب موارد این پوست بر حشفه و آلت فشار وارد مى‌آورد. از خارج شدن ادرار به طور کامل جلوگیرى نموده، باعث حبس بول مى‌شود. قطره قطره بول خارج مى‌گردد و سبب التهاب و تورّم شده، تجمع ترشحات غددى و التهاب و گرد و غبار و ... با توجه به تاریکى و رطوبت، آن جا محل بسیار مناسبى براى ایجاد عفونت مى‌شود. به تدریج عفونت را به داخل مجارى ادرار و کلیه‌ها مى‌رساند.
 5. در حالت نعوظ پوست روى حشفه باعث مزاحمت و درد و سوزش مى‌شود.
6. آمیزش براى ختنه شدگان لذّت بخش‌تر است و براى زن نیز لذّت بخش‌تر می‌باشد. (7)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. آموزش فلسفه، ج 2، ص 312
2. عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، مؤسسه‌ی آل البیت، قم، 1409 ه.ق، ج 15 ص 162.
3. وسائل الشیعه : 15 / 163 باب 52 از ابواب احکام اولاد
4. دائره المعارف بزرگ فارسى ( مصاحب) : ج اول صفحه 884.
5. متقی هندی، علی، کنز العمال، الرساله، لبنان، 1409ق، ج 16 ص 436.
6. وسائل الشیعه، همان، ج 15 ص 161.
7. پاک نژاد، سیدرضا، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، بی تا، ج 16 ص 149به بعد.


  

با نام و یاد خدای رئوف

با توجه به عدم شناخت کافی انسان از عوالم برتر مانند برزخ و بهشت ، انسان دنیایی با تفکّر و نگاه دنیایی از خود می پرسد خداوند خودش در قرآن می فرمایند هر آنچه بهشتی از خدا بخواهد به وی عطا می کند آیا در این صورت نعمت ها و لذت های بهشتی کسل کننده نخواهد بود و موجب دلزدگی نمی شود؟

در پاسخ به این پرسش درونی افراد باید گفت: منشاء پیدایش چنین شبهاتی قایس بین دنیا و آخرت است؛ در صورتی که ماهیّت عالم ماده با ماهیت عالم آخرت متفاوت و غیر قابل قیاس است فلذا هر گونه قیاسی باطل و انسان را از حقیقت دور می‌کند.
برای اینکه به این پرسش پاسخ بدهیم مقدمه ای را ذکر می‌کنیم:
انسان همیشه دنبال دارا شدن است و این که انسان دنبال چیزی می‌رود و بعد که آن را واجد شد، حالت دل‌زدگی پیدا می‌کند، دلیلش این است‌که آن‌چه انسان در عمق دلش می‌خواسته آن چیز نبوده؛ در اصل دنبال چیز برتر یعنی کمال مطلق بوده است.
اگر این انسان به چیزی یا جایی رسید که کمال مطلق است (یعنی به آنچه که در نهادش قرار داده شده است) در آنجا آرام می‌گیرد، دل‌زدگی هم پیدا نمی‌کند، طالب تحول هم نیست. درست مانند رود خروشانی که به اقیانوس می‌رسد و یک‌مرتبه از خروش می‌افتد.
در بهشت، انسان به چیزی می‌رسد که عین خواسته‌ی نهایی اوست و آن کمال مطلق است. بعد از آن کمال نیست، که انسان دچار خستگی و دلزدگی شود و در آرزوی مافوق آن باشد . قرآن کریم هم برای همین نکته بوده است که این تعبیر را درباره‌ی بهشت می‌کند: «لایبغون عنها حولا»(108:کهف) یعنی بر عکس نعمت‌های دنیا که وقتی داشته باشد خسته و طالب تحول و تجدد می‌شود. اگر به انسان چیزی بدهیم که ماورای آن چیزی نیست و آن «همه چیز» باشد دیگر خستگی معنا ندارد. (1) وقتی انسان به کمال مطلق و نهایی خود نائل شد هیچ گونه رکود، سکون و خستگى پیش نمى‌آید و تحقق آرزوهاى دست نیافته به طور آسان‌تر و بدون مزاحمت در آنجا یافت می‌شود.
اگر واقعاً چیزى مطلوب و محبوب غریزى و ذاتى و به خصوص فطرى انسان باشد، ممکن نیست که وصال و رسیدن، او را سرد و افسرده کند. نعمت‌هاى بهشتى همه مطابق خواسته‌هاى ذاتى و فطرى انسان است؛ ازاین رو انسان هرگز از آن خسته و ملول نمى‌شود و هیچ‌گاه تمناى تعویض و تبدیل آن را نمى‌کند. همچون علاقه‌ی طفل به دامان مادر که هیچ گاه احساس خستگى نمى‌کند؛ بلکه نگران این است که مبادا مادر از او جدا شود. به همین جهت خداوند متعال در توصیف بهشت و بهشتیان مى فرماید: «خالِدِینَ فِیها لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً» (کهف (18)، آیه 108) جاودانه در آن خواهند بود و از آنجا درخواست انتقال نمى‌کنند.
افزون بر این‌ها، طبق مبانی حکما و عرفای اسلامی نعمات بهشت هیچ‌گاه تکراری نیستند تا ایجاد دلزدگی کنند. برای مثال اگر کسی از اهل بهشت، سیبی را خورد بار دیگر که سیب بخورد، برایش تازگی خواهد داشت.
از طرف دیگر هر نعمت بهشتی بی‌نهایت باطن دارد که اهل بهشت با استفاده از آن نعمت به سمت باطن آن سیر می‌کنند. و باطن هر نعمت بهشتی، حقیقت اسمی از اسماء الهی است؛ لذا اهل بهشت دائماً در اسماء الهی سیر می‌کنند. بر این اساس، تمام نعمات بهشتی علم آفرین و معرفت زا هستند و با استفاده از آن‌ها، معرفت اهل بهشت به حقیقت اسماء الهی فزونی می‌یابد ؛ و کسی از دانستن خسته نمی‌شود.(2) لذا اهل بهشت حتّی یک لحظه هم دست از معرفت افزایی بر نمی‌دارند ؛ چون ثمره‌ی افعال بهشتی علم و معرفت خواهد بود. اگر به منظره‌ای بنگرد معرفتش افزون می‌گرد و اگر میوه‌ای بخورد همچنین و اگر با رفیقانش دیدار نماید باز معرفت او به حقیقت اسماء الهی فزونی می‌گیرد و این امر تا ابد خواهد بود؛ چرا که باطن هستی را پایان نیست و اسماء حقّ تعالی محدود به هیچ حدّی نمی‌باشند. (3)
در ارتباط با وضعیت کودکان و سالخوردگان در بهشت گفتنی است هیچ یک از بهشتیان در معرض پیرى و فرسودگى قرار نخواهند گرفت، نه کودک‌اند و نه پیر و فرسوده. امام جواد (علیه‌السلام) فرمود: «لَانُّ اَهلَ الجنَّة یکونُون شَباباً» اهل بهشت همه (مرد و زن) جوان محشور می‏شوند (و در بین آنها پیرمرد و پیرزن وجود ندارد) (4)

ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
1. معاد، استاد شهید مرتضی مطهری، ص 172- 170
2. امّا اینکه ما در دنیا از کسب علم خسته می شویم ، خستگی از خود دانستن نیست ، بلکه امور جنبی آن مثل خواندن و حفظ نمودن و مدرسه رفتن و ... است که موجب خستگی می شوند ؛ و این امور جنبی در بهشت وجود ندارد.
3. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: استاد حسن زاده آملی هزار و یک نکته ، نکته 796 و 923
4. احتجاج علی طبرسی، انتشارات اسوه ج2، ص478









  

پرسش:
دختری در یک خانواده مذهبی بزرگ می شود، و از همان اوایل پدر و مادر امکانات خوبی را برایش فراهم می کنند و یک دختر کاملا مذهبی و درس خوانده تربیت می‌شود و در نهایت یک خواستگار خوب و مذهبی پیدا کرده و با کلی جهیزیه مناسب به خانه‌ی بخت می رود و چون مذهبی تربیت شده آخرتش را هم می‌سازد و از این بابت خیالش آسوده است.
اما در مقابل دختری با کلی بدبختی و فقر بزرگ می‌شود، مجبور است برای امرار معاش کارهای مردانه انجام دهد، پدر و مادر امکانات خوبی برایش فراهم نمی‌کنند و همین باعث می‌شود سختی‌های زیادی را متحمل شود چنین دختری هر چه قدر هم زیبا و مومن باشد همانند دختر اولی نمی‌شود و خواستگار خوب برایش پیدا نمی‌شود.
چرا باید این طوری باشد ؟!


پاسخ:
ما هم قبول داریم که خانواده و نحوه‌ی تربیت خانوادگی و میزان مذهبی بودن والدین تأثیر بسیاری بر سرنوشت افراد دارد. اما این‌ها صرفاً زمینه سازند و نمی‌تواند فردی را مجبور به رفتن در یک مسیر خاصّ کنند؛ لذا تا اختیار سوء عالمانه و عامدانه‌ی شخص به این مجموعه اضافه نشود ، شخص به مسیر گمراهی نمی‌رود.
پس طبق این قاعده، خدا عمده‌ی بندگانش را به حدّ کافی در معرض هدایت قرار می‌دهد؛ امّا نه لزوماً در خانواده؛ بلکه از راه‌های فراوانی چون دوستان، معلّمان، هم شاگردی‌ها ، کتاب‌ها و هزاران راه دیگر که فقط خدای هدایت کننده خود می‌داند. خداوند متعال برای آنکه نشان دهد ، زمینه‌های خانودگی یا اجتماعی یا ژنتیکی تأثیر تعیین کننده‌ای بر روی انسان‌ها ندارند و اختیار خود شخص است که حرف آخر را در رابطه با هدایت و ضلالت می‌زند، مثال‌هایی نیز بیان داشته است(1)
زن حضرت نوح و حضرت لوط (علیهما السلام) و همچنین پسر نوح (علیه‌السلام) با اینکه در بهترین محیط هدایتی بودند ولی به اختیار سوء خود کافر شده اهل جهنّم گشتند ولی آسیه، زن فرعون و همچنین اصحاب کهف و نیز مومن آل‌فرعون با اینکه در بدّترین ، کفرآمیزترین و وسوسه انگیزترین محیط‌ها زندگی می‌کردند و از نعمات مادّی و قدرت فراوان برخوردار بودند، راه هدایت را پیش گرفتند. لذا حضور در محیط آلوده برای کسانی که قدرت تحقیق و حقیقت‌یابی دارند عذر موجّهی نیست و آن‌که توان تحقیق و حقیقت یابی دارد و در سایه‌ی عقل و اندیشه می‌تواند حقّ را از باطل تشخیص دهد، به حکم عقل مؤظّف است که تحقیق نماید.
در طول تاریخ نیز بسیاری افراد بوده‌اند که والدین و خاندانشان غرق در رذالت و پستی و می‌خوارگی و امثال این امور بوده‌اند ولی خودشان به همّت خویش از آن وضع برگشته و افراد سعادت‌مندی شده‌اند و برعکس، افراد فراوانی نیز بوده‌اند که در بهترین محیط‌ها بوده‌اند ولی به هر گونه پستی و رذالتی کشیده شده‌اند. آیا رذل‌تر و پست‌تر از خاندان ابوسفیان و معاویه و یزید سراغ دارید؟ فرزند یزید (معاویه ثانی) در همین خانواده بزرگ شد ولی زمانی که بعد از یزید او را بر تخت سلطنت نشاندند بالای منبر اعلام نمود که این مسند مخصوص علی‌بن‌حسین(علیه‌السلام) است و پدران خود را جنایت‌کار قلمداد کرد و به همین سبب نیز کشته شد.
مطلب دیگر اینکه: از منظر الهی همه‌ی امور عالم مادّه، صرفاً و صرفاً وسائل امتحان می‌باشند و غرض از امتحان نیز شکوفا نمودن استعدادهای الهی انسان است. لذا نه زیبایی و ثروت و خانواده‌ی خوب و امثال این امور برای کسی ماندنی است و نه فقر و خانواده‌ی ناصالح و زشتی قیافه و امثال آن‌ها. این‌ها اموری عرضی هستند که در قیامت برداشته می‌شوند و تنها چیزی که از این امور برای انسان می‌ماند، این‌است که حکم خدا را، که در درجه‌ی اوّل عقل و درجه دوم شرع بیان می‌نمود، درباره‌ی این امور چگونه اجرا نموده است. پس خود این امور نه حقیقتاً خوبند و نه حقیقتاً بد ، بلکه عکس‌العمل ما در مقابل آن‌هاست که آن‌ها را برای ما خوب یا بد می‌کند ؛ و محال است خدا حقیقتاً چیز بدی را متوجّه انسان نماید مگر از باب مجازات، که آن نیز اگر عاقلانه نگریسته شود ، باز نعمت خداست و وسیله‌ا‌ی است برای بازگشت به حقّ. لذا فرمود: « کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» جهاد در راه خدا ، بر شما مقرّر شد ؛ در حالى که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است و چه بسا چیزى را دوست داشته باشید، حال آن‌که شرِّ شما در آن است. و خدا مى‏داند ، و شما نمى‏دانید.(البقرة:216)
پس نباید پنداشت که ثروت یا مقام به نفع است و فقر و نداری به ضرر؛ یا در محیط هدایت بودن خیر کسی است و در محیط کفر و گمراهی بودن به ضرر کسی. خداوند حکیم و علیم می‌داند که هر کسی را برای چه آفریده و به هر موجودی نیز تمام امکانات لازم برای رسیدن به هدف و غایتش را داده است. لذا چه بسیار کافرزاده‌ها که با اختیار خویش از بطن کفر نجات یافته و نه تنها مسلمان بلکه عالِم اسلامی شده‌اند و چه بسیار مسلمان‌زاده و بلکه عالم زاده‌ها و بلکه پیامبر‌زاده‌ها که به آغوش کفر پناهنده شده‌اند. چه بسیار زنان کافر‌زاده که در کشور کفر و الحاد مسلمان گشته و حاضر شده‌اند به خاطر حفظ حجاب از تمام امتیازات اجتماعی خود چشم بپوشند و در مقابل، چه بسیار دختران و زنان مسلمان‌زاده که حتّی در مراکز دینی نیز حاضر نیستند چادر سر کنند.
کافی است به شرح حال برخی راه یافته‌گان به اسلام سری بزنید و شرح حال این افراد را بخوانید، تا ببینید که طالبان حقیقت در بلاد کفر با چه حوادث باور نکردنی رو به رو شده و به سوی اسلام راه یافته‌اند. ماجرای هر کدام از این افراد نشان می‌دهد که هر که طالب حقیقت باشد، دست غیبی خداوند رحیم او را به مسیر هدایت سوق می‌دهد و او را به دامان هدایت می‌اندازد.


مطلب دیگر اینکه:
اجر و ثواب هر کاری به میزان سختی و دشواری آن بستگی دارد. کسی که در خانواده‌ای غیر مذهبی پرورش یافته، اگر راه دین‌داری و پرهیزگاری را در پیش بگیرد، اجر و پاداشی بسیار بیشتر از کسی که در خانواده‌ی مذهبی بزرگ شده، خواهد داشت. بنابراین، اگر چه اینان شاید سخت‌تر بتوانند راه هدایت را بیابند، امّا اگر یافتند، یک قدم آن‌ها در مسیر هدایت ، معادل ده‌ها قدم دیگران موجب تکامل روحی خواهد شد. جوانی وهّابی که شیعه شده و به سلک طلبگی در آمده است، می‌گفت: در سفری تبلیغی با توسّل به حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) سه بار در عرض دو هفته نماز باران خواندم ، و در حالی که خشکسالی بود ، هر سه بار باران شدیدی بارید. این ایمان عمیق نتیجه‌ی آن دشواری هدایت یافتن است .نمونه دیگر از این افراد جناب دکتر تیجانی است که بعد از مدّت‌ها تحقیق شیعه شد و الآن از پویاترین افراد در زمینه‌ی تبلیغ شیعه می‌باشد. چون این شخص با توجّه به آن سابقه ، الآن فهمیده که چه گنج گران‌بهایی به چنگ آورده است.


حاصل‌سخن
دختری که در خانواده‌ی غیر مذهبی بزرگ شده و با انواع سختی‌ها روبرو بوده و با این وصف مراقب دین و ایمان خود باشد، مراقب حجاب خود باشد، هر عمل این فرد برابر با ده‌ها عمل سایر افراد است، اگر به خاطر موقعیّت خانوادگی خواستگار ندارد، صبر در این راستا موجب تعالی روحی وی خواهد شد، اگر مجبور است کارهای مردانه انجام دهد صبر در برابر این مشکل نیز تعالی روحی مضاعفی به دنبال دارد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
1. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلین‏ ـ وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لی‏ عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنی‏ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی‏ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ» خداوند براى کسانى که کافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو ، تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودى به حالشان(در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شوید همراه کسانى که وارد مى‏شوند!» ـ و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است ، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانه‏اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایى بخش!» (التحریم :10 و11)


  

تعالیم اسلام نشأت گرفته از وحی آسمانی است به همین جهت هیچ شک و شبهه‌ای در مضامین آن وجود ندارد. اجماع مسلمانان بر این‌ است که قرآن کریم همان قرآنی است که بر قلب پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) نازل گردید، لذا نه تنها هیچ شک و شبهه‌ای در صحت تعالیم قرآن کریم وجود ندارد؛ بلکه تعالیم روح‌بخش قران‌کریم موجب تعالی بشر از منظر معنوی و همچنین موجب رشد زندگی مادّی و حلّ مشکلات زندگی مادّی خواهد شد.

یکی از مسائلی که در قرآن کریم مطرح شده، مسئله برده‌داری و کنیز است که معمولا مورد هجمه‌ی دشمن قرار گرفته و آیین اسلام را مخالف با فطرت بشر دانسته‌اند، در صورتی که اولا مسئله‌ی برده‌داری قبل از اسلام در جامعه‌ی آن زمان مرسوم بوده و ابداع اسلام نبوده است و ثانیا به برده گرفتن اسرای جنگی در زمان رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) دارای مصالحی همچون تربیت دینی برده‌ها بوده که نمی‌توان این مصالح را نادیده گرفت، منتهی با توجه به اینکه تا قبل از ظهور اسلام با برده‌ها بد رفتاری می‌شد اسلام دستورات خاصّی برای حفظ حرمت برده و کنیز صادر کرد و دستور داد با آن‌ها همانند یک انسان برخود کنند. اسلام، برده و کنیز را به عنوان یک انسان به رسمیت شناخت و برای بردگان شخصیت قائل شد و به مسلمین دستور داد برای تربیت دینی آن‌ها برنامه ریزی کنند.[1]

هدف دشمن از ابتدای ظهور اسلام تا کنون این بوده که با گزیشنی برخورد کردن دستورات اسلامی، این تعالیم را مخالف با فطرت انسانی و منافی با اخلاق نشان دهد؛ به همین جهت شبهات فراوانی برای تضعیف دین مقدس اسلام مطرح می‌کنند، یکی از شبهات این‌ است که «چگونه اسلام بر اساس آیه 24 سوره نساء اجازه داده است زنان شوهردار را در جنگ به کنیزی گرفته و با آنان هم‌بستر شد؟».

در پاسخ به این پرسش عرض می‌شود:
قرآن کریم در سوره نساء، از آیات 22 تا 24 درباره زنانی که ازدواج با آن‌ها حرام است می‌پردازد. در آیه 24 می‌فرماید: «وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ، و زنان شوهردار (بر شما حرام شده‌اند) مگر زنانی که (آنان را در جنگ دینی مسلمانان با کافران) اسیر کرده باشید، که برای شما حلال می‌باشند». خداوند متعال در این آیه می‌فرماید ازدواج با زنان شوهر‌دار بر شما حرام است مگر زنانی که در جنگ اسیر شده باشند. در حقیقت این استثنا می‌خواهد بفرماید زنانی که در جنگ با مسلمانان شرکت کرده‌اند، در صورت اسیر شدن، نکاح شوهران کافرشان لغو می‌گردد، و در حقیقت اسیر شدن به منزله‌ی طلاق از شوهران کافرشان می‌باشد؛ لذا اسلام اجازه می‌دهد بعد از تمام شدن عدّه‌ی آن‌ها، با آنان ازدواج کنند و یا همچون یک کنیز با آنان رفتار شود.

چنان‌که اگر زن غیر مسلمان به دین اسلام مشرّف شود از شوهر کافرش جدا می‌شود، چنین زنان شوهرداری که در اسارت مسلمانان قرار می‌گیرند، رابطه آن‌ها به مجرد اسارت، با شوهران‌شان قطع خواهد شد؛ از این جا روشن می‌شود که اسلام به هیچ وجه اجازه نداده است که مسلمانان با زنان شوهردار حتی از ملل و مذاهب دیگر ازدواج کنند. به همین جهت، عدّه برای آن‌ها مقرّر ساخته و در دوران عدّه از ارتباط زناشویی با آن‌ها جلوگیری نموده است.[2]

بنابراین، منظور آیه 24 سوره نساء، زنان غیر مسلمانی است که به اسارت مسلمانان در جنگ‌ها در می‌آیند که به محض اسارت آن‌ها، نکاح شوهران کافرشان لغو می‌گردد؛ لذا چنین زنانی، شوهر‌دار محسوب نمی‌شوند و می‌توان بعد از تمام شدن عدّه‌ی آن‌ها، با آنان ازدواج کرد و یا هم‌چون یک کنیز با آنان رفتار کرد.

حال که معلوم شد اسارت به منزله‌ی جدایی ارتباط زن با شوهرش می‌باشد به طور خلاصه حکمت و فلسفه‌ی ازدواج با زنان اسیر بیان می‌گردد:

شکی نیست زنانی که در جنگ‌ها به اسارت در می‌آمدند، بخشی از نیروهای جبهه دشمن بوده‌اند که اگر آزاد می‌شدند، تقویت جبهه دشمن را در پی داشته است و هیچ عقل سلیم و هیچ دین، مکتب و قانونی در هیچ زمانی اجازه‌ی آزادی بی‌قید و شرط آنان را نداده است، بلکه هر کشوری برای برخورد با آنان برنامه‌ی خاصّی داشته است. باید دید بهترین روش برخورد چه روشی است. برای جلوگیری از پیوستن مجدد آنان به جبهه‌ی دشمن یا باید همه‌ی آن‌ها را می‌کشتند که کار بسیار بی‌رحمانه‌ای بود و با روح اسلام ناسازگار بود و اسلام هرگز چنین اجازه‌ای را نمی‌داده است. از سویی دیگر زندانی و حبس کردن همه‌ی آنان نیز علاوه بر این که روش درستی نبود، با توجه به عدم وجود حداقل امکانات در آن زمان، ممکن هم نبود.

هم‌چنین به کار گرفتن آن‌ها در معادن و مزارع، بدون این که از حقّ استفاده از غرایز جنسی برخوردار باشند، عواقب خطرناکی از جمله رواج فحشا در بین آن‌ها را به دنبال داشت. پس باید برای نگه‌داری و اداره کردن زندگی و تأمین نیازمندی‌ها و آموزش و تربیت دینی همه‌ی اسیران، به خصوص زنان چاره‌ای اندیشیده شود تا نه تنها عواقب سوئی برای آنان و جامعه در پی نداشته باشد، بلکه با اسلام آشنا شده و با مسلمان شدن، آزاد شده و به تبلیغ و تقویت جبهه‌ی اسلام بپردازند.

اسلام ضمن محکوم کردن هر گونه رفتار غیر انسانی با اسیران و توصیه به رعایت حقوق انسانی آنان، مسئولیّت آموزش تربیت و اداره‌ی آنان را بر عهده‌ی مسلمانان گذاشته تا نیازهای زندگی آنان را فراهم آورند. علاوه بر این، طرح اسلام در مورد ازدواج و حلّیت زنان اسیر شده، راهی برای احیای شخصیت آن‌ها در همه‌ی ابعاد بود. چرا که در آن زمان همه به اسیران خود به عنوان غنیمت و ابزاری نگاه می‌کردند که فقط باید در معادن و مزارع آن‌ها را به کارهای سخت وادار کرد و ازدواج با چنین افرادی، امری کاملا خلاف باور حاکم بر جوامع آن روز بود و مردم آن روز ازدواج با چنین افرادی را توهین بزرگ به خود و فامیل خود می‌دانستند.

به همین دلیل طرح ازدواج با اسیران در چنین فضایی یک انقلاب بنیادین در جامعه بشری آن روز محسوب می‌شد و در واقع قانونی کردن ازدواج با زنان اسیر شده، هم احیای شخصیت زنان اسیر شده و هم به معنای حقِّ اعطای تشکیل خانواده به آنان بود. پس ازدواج با زنان اسیر شده نه اهانت به آن‌ها و بلکه در جهت احیای شخصیت و کرامت زنان آنان بود. «چنان‌که اگر با توجه به برخوردهای وحشیانه قدرت‌مندان و اقوام و ملل موجود در آن زمان با اسیران به‌ویژه زنان اسیر، قانون و دستور اسلام در ظرف زمانی خود به درستی تحلیل و بررسی شود و با شرایط حاکم بر جامعه آن روز مقایسه شود، می‌توان به حکیمانه بودن آن پی‌برد».[3]

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی‌نوشت
[1]. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: بوازار، مارسل، اسلام و حقوق بشر، ترجمه دکتر محسن مؤیدى، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى 1358، ص 49.
[2]. تفسیر نمونه، ج‏3، ص 333 و 334.
[3]. علامه طباطبائی، فرازهای از اسلام ، ص171 و 221.


  

در فلسفه اسلامی به اثبات رسیده که خداوند سبحان مافوق تجرّد بوده و از هر عیب و نقصی مبرّاست[1] لذا تغییر و دگرگونی در ذات خداوند راه ندارد. توجّه به این نکته حلّال بسیاری از شبهاتی است که پیرامون خداوند متعال مطرح می‌شود؛ در صورتی که این نکته مهمّ مجهول بماند، انسان دچار شبهات متعدّدی خواهد شد که راه برون رفت از این شبهات، متوقف بر این است که این موضوع برای انسان روشن گردد. در امتداد همین مطلب معاندین دین مقدس اسلام شبهه‌ای را مطرح کرده و می‌گویند: اگر رفتار ما باعث تغییر رفتار خدا می‌شود، آیا این به این معنی نیست که ما روی رفتار خدا کنترل داریم و می‌توانیم برای آینده او تصمیم بگیریم و با رفتار خود رفتار او را نیز تحت تاثیر قرار دهیم؟ به چنین آفریننده‌ای که رفتارش وابسته ماست آیا می‌توان گفت خدا؟[2]

در پاسخ به این شبهه عرض می‌شود: صفاتی که به خدا نسبت داده می‌شوند دو نوع‌اند: 1. صفات فعل. 2. صفات ذات. صفات ذات، صفاتی هستند که در انتزاع آن‌ها و نسبت آن‌ها به خداوند نیاز به فرض چیزی غیر از ذات الهی نیست، مثل عالم و قادر بودن. امّا صفات فعل، صفاتی هستند که در انتزاع آن‌ها و نسبت آن‌ها به خداوند نیاز به فرض چیزی غیر از ذات الهی می‌باشد، مثل خالق و رازق بودن. و چون هر چیزی که غیر از ذات الهی فرض شود، فعل الهی محسوب می‌شود، لذا به این صفات، صفات فعل می‌گویند.[3]

 از جمله این صفات فعل، صفاتی هستند که از نوعی رابطه بین خداوند و بندگانش حکایت می‌کند، مثلا به خاطر کارهای متفاوتی که بندگانش می‌کنند، بعضی از آن‌ها را دوست می‌دارد و بر بعضی از آن‌ها غضب می‌کند. یعنی فعل بنده در رابطه‌ای که خدا با او دارد تأثیر می‌کند. آیا این تأثیر در ذات الهی است و ذات او را متغیر و متحول می‌کند؟ ما انسان‌ها قلبی داریم و قلب ما حالاتی دارد؛ گاه خشم می‌گیریم، گاه خوشنودیم، گاهی عشق می‌ورزیم، گاهی متنفر می‌شویم، و در هر حالی یک فعل خاص از ما سر می‌زند؛ گاهی رفتار محبت‌آمیز داریم، گاه خشم آلود. صفات ما از حالات نفسانی ما حکایت می‌کند و از طرفی همین صفات را به خداوند نسبت می‌دهیم و همین سبب می‌شود که فکر کنیم خداوند نیز نعوذ بالله چنین حالاتی دارد و در ذات او تغییر و تحول رخ می‌دهد، حال آن که چنین نیست. چون می‌دانیم او جسم نیست که تغییر و تحول داشته باشد و از حالتی به حالت دیگر تغییر کند، تغییر و تحول و حالت به حالت شدن مربوط به موجودات مادّی است.[4]

پس این صفات در خداوند به چه معنا است؟
از امام باقر(علیه‌السلام) در تفسیر و معنای آیه‏‌ی: «وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبی‏ فَقَدْ هَوی؛[طه/81] و هر کس خشم من بر او فرود آید قطعا در [ورطه] هلاکت افتاده است» سؤال شد، که غضب خدا به چه گونه است؟ امام باقر(علیه‌السلام)‌ فرمود: غضب خداوند همان کیفری است که به خطاکاران و منحرفان روا می‏‌دارد.[5]
طبق آیات قرآن کریم قیامت، ظرفِ ظهور اعمال انسان، در همین دنیاست؛ یعنی حقیقت ملکوتی خودِ عمل در قیامت متجسّم می‌شود: «یَومَ تَجِدُ کُلُّ نَفس مّا عَمِلَت مِن خَیر مُحضَرًا؛[آل عمران/30] روزى که هر کس کارهاى نیک و کارهاى بد خود را در برابر خود حاضر بیند». اینکه امام(علیه‌السلام) در روایت شریف فرمود غضب خداوند همان کیفری است که به خطاکاران روا می دارد، بدین معنی است که هر کسی جزای عمل خودش را خواهد دید. مال یتیم خوردن مساوی با خوردن آتش است، چنانکه سوزن در چشم فرو کردن مساوی با کور شدن می‌باشد. پس غضب خداوند یعنی کیفر اعمال گناهکاران. نتیجه تکوینی عمل نکردن به دستوارت الهی آتش جهنم است. خداوند با این وعده‌ها و تذکرهای پی در پی قصد دارد این حقیقت را بیان کند که در صورت عمل نکردن به دستورات الهی، عذاب الهی گریبان گیر شما خواهد شد. مثل اینکه طبیب مکرّر می‌گوید: در صورت عمل نکردن به نسخه پزشک، انسان از پای در می‌آید.[6]

حاصل سخن اینکه: عناوین و اوصافی که در بشر بکار برده می‌شود مانند خوشحالی، غم، ناراحتی، شادی، لذت، درد و غیره وقتی در خداوند استعمال می‌شود معنای حقیقی کلمه را ندارد و چون ما در ذات خدا کلمات و حروف خاص و ویژهای نداریم تا آن اوصاف و حقایق را بیان کنیم از روی بیچارگی با چنین کلماتی به آن حقایق اشاره می‌کنیم و الا خداوند هیچ‌گونه تغییر و تبدیل و دگرگونی ندارد، چون ماده نیست تا این عوارض ماده را بپذیرد. خوشحالی خدا به معنای رضای خدا از بنده است و ناراحتی خدا به معنای خشم خدا نسبت به بنده است و این الفاظ و عناوین در مورد خداوند استعمال مجازی دارد نه حقیقی.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. علامه طباطبایی،رسائل توحیدى، ص 20 و 21.
[2]. منبع
[3]. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، نهایه الحکمه، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ شانزدهم، 1422، ص 346.
[4]. ر.ک: حلی، کشف المراد، موسسه نشر اسلامی، ص 294.
[5]. توحید صدوق 168؛ ارشاد مفید 163؛ الفصول المهمة 214.
[6]. برگرفته از: ترجمه المیزان،علامه طباطبایی ج 6 ص 540 – 536.

 


  
+ همراهان عزیز در ایام فاطمیه بنده را هم دعا کنید نیازمند دعاهای شما هستم


+ با سلام خدمت سروران گرانقدر وبلاگ کلام نو به روز شد . در انتظار نظرات سازنده شما ...


+ نعمت های بهشتی سراسر لذت است


+ با سلام خدمت سروران گران قدر ضمن تلیست ایام شهادت فاطمه زهرا (س) با مطلبی به عنوان فاطمه (س) معلم فرشته ها در خدمت دوستان هستم.


+ چرا دعاهاى ما مستجاب نمى شود امیرالمؤ منین على علیه السلام روز جمعه در کوفه سخنرانى زیبایى کرد، در پایان سخنرانى فرمود: دوستان بقیه جریان را در وبلاگ بنده مطالعه بفرمایید.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ