آیا متعه ستم به همسر اول است؟ اگر مردی با اینکه زندگی اول او زندگی خوب و سالمی است، بخاطر هوسبازی، می تواند اقدام به صیغه یا ازدواج مجدد کند؟
پاسخ:
در اینکه متعه در دین اسلام حلال است هیچ شکی نیست، اما در بسیاری از موارد از جمله در جایی که مرد همسردار که بی نیاز از متعه است، اقدام به متعه کند از روایات بدست می اید که چنین متعه ای مکروه است.
تشریع متعه برای عیاشی و هوسرانی نیست، بلکه برای رفاه افرادی تشریع شده که امکان ازدواج دائم را ندارند، به همین جهت وقتی از حضرت ابوالحسن علیه السلام در باره متعه سؤال شد در پاسخ فرمودند: «هى مباح مطلق لمن لم یغنه اللَّه بالتزویج فلیستعفف بالمتعة فان استغنى عنها بالتزویج فهى مباح له اذا غالب عنها» متعه حلال و مباح است برای کسی که به وسیله ازدواج دائم بینیاز نشده است. پس به وسیله متعه خودش را از گناه نجات میدهد. اما کسی به وسیله ازدواج دائم بینیاز شده در صورتی متعه برایش مباح است که از همسرش دور شده باشد.[ وسائل الشیعه، ج 14، ص 449]
مطابق این حدیث متعه برای نیازمندان تشریع شده است. نه برای عیاشان. متعه برای تامین «عفت» است. نه ابزار بیعفّتی. متعه برای رفع نیاز جنسی است. نه برای تشعیل شعله شهوت. شهوت آتشی است که هر چه هیزم آن بیش تر شود.
از جمله مواردی که ازدواج موقت در روایت مورد نهی واقع شده موردی است که فرد همسر دارد و نیاز جنسیش هم برطرف میشود و از سوی دیگر همسرش هم نیاز جنسی به او دارد و او ازدواج موقت میکند و با این عملش موجب میشود همسرش به دستورات دینی بد بین شود ویا احیانا امامان معصوم که متعه را جایز شمرده اند مورد لعنت ونفرین قرار دهد این مضمون در روایتی از امام رضا علیه السلام امده است که حضرت میفرماید بر متعه اصرار نورزید بر شما است که سنت را به پا دارید نه اینکه از زنان خودتان باز بمانید. ودر نتیجه موجب کفر و تبری آنان از ما شوید وموجب شوید که آنان لعن ونفرین کنند دستور دهنده به متعه را.
نتیجه اینکه:
متعه یک راه حل برای موارد غیر عادی بوده که شخص نزد خانواده اش نیست یا امکان ازدواج دائم ندارد یا ... ، خلاصه یک راه حل برای مواقع غیر عادی است و برای کسانی که امکان ازدواج دائم داشته باشد، متعه پسندیده نیست. (طبق روایات چنین متعه ای مکروه است) و به همین جهت هم به متعه به خودی خود سفارش نشده و تشویق نگردیده است گر چه مباح می باشد.
روایاتی هم که متعه را تشویق می کند نه از جهت مستحب بودن خود متعه است. بلکه از جهت این است که فرد با این عمل با کسی که متعه را به ناحق حرام کرده و در حوزه تشریع به حرام وارد شده، مبارزه می کند .
راوی گوید از امام کاظم در باره متعه سؤال کردم و امام فرمود:
«هی حلال مباح مطلق لمن لم یغنه الله بالتزویج فلیستعفف بالمتعة فإن استغنى عنها بالتزویج فهی مباح له إذا غاب عنها» آن برای کسی که خدا او را با ازدواج دائم بی نیاز نکرده، حلال و مباح و جایز است تا حفظ عفاف کند و اگر نکاح دائم دارد، زمانی که از همسرش دور است برایش جایز می باشد. ( شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1104 ق، ج 14ص 449 - 450)
علی بن یقطین گوید از امام کاظم در باره متعه سؤال کردم و ایشان فرمود:
«ما أنت وذاک قد أغناک الله عنها» (همان، ص 449) تو را که از آن بی نیاز هستی، با متعه چه کار؟
عرفا ی شرقی و مسیحیان هم گاهی اوقات بهشون کشف و شهود میشه و به یک سری الهاماتی دست پیدا میکنن متخصصین عقیده دارن که هر عارفی شهوداتش مبتنی بر عقاید و تفکرات خودش هست مثلا یک مسیحی شهوداتش مطابق با مرام مسلک خودش هست حالا از کجا معلوم عرفای شیعه هم شهوداتشون و چیزهایی که با چشم برزخی دیدن طبق مرام و مسلک و عقیده خودشون تفسیر نشده باشه و واقعا فکر کردن مشاهداتشون یک واقعیت بیرونی هست؟
پاسخ:
مکاشفه ، مشاهده ، خواب و امثال آنها همواره درست نبوده و حجّیّت ذاتی ندارند. لذا برای تشخیص نوع درست آن از نوع نادرستش ، نیاز به معیار سنجش است. و تنها معیار سنجش اصیل در این زمینه عقل منطقی و برهانی است. چون تنها عقل برهانی و منطقی است که دارای حجّیّت ذاتی است.
تمام مشاهدات و مکاشفات، مبتنی بر عقاید و تفکرات خود افراد نیست؛ ممکن است در برخی موارد مکاشفات مبتنی بر عقاید باشد و ممکن است در برخی موارد دیگر مبتنی بر عقاید نباشد بلکه دارای حقیقت خارجی باشد که عین واقع کشف و مشاهده است.
توضیح مطلب؛ مشاهدات و مکاشفات بر چند نوع است:
الف: مشاهدات و مکاشفات رحمانی : منشاء آن ، یا ملائک هستند یا در مراتب عالی آن خدا و اسماء او . در این گونه مکاشفات و مشاهدات ، مطلب کشف شده یا مشاهده شده درای حقیقت خارجی است. در این گونه مشاهدات ــ چه در خواب باشند چه در بیداری ــ گاه عین واقع کشف یا مشاهده می شود و گاه صورت نمادین آن رؤیت می گردد ، که در صورت دوم برای رسیدن به متن حقیقت ، مطلب کشف یا مشاهده شده باید با قواعد خاصّی تعبیر شود. برای مثال آنچه حضرت ابراهیم(ع) در رؤیا مشاهده کرد که ، امر به قربانی نمودن اسماعیل شده است ، یک شهود صریح بود که نیازی به تعبیر نداشت ؛ ولی خوابی که حضرت یوسف(ع) دید که خورشید و ماه و ستارگان بر او سجده می کنند شهودی محتاج به تعبیر بوده . مکاشفات و مشاهدات اهل بیت (ع) نیز گاه صریح بود و گاه غیر صریح.
ب: خطورات و تسویلات نفسانی: این سنخ از مکاشفات و مشاهدات یا فاقد مصداق خارجی بوده و تماماً ساخته و پرداخته ی نفس خود آدمی هستند؛ یا شخص درحال مشاهده ی یک امر حقیقی است ولی نفس خود شخص نیز در مشاهده او اثر گذاشته و باعث می شود که شخص واقعیّت را آنچنان که هست نبیند. لذا عرفای اسلامی ، این سنخ را با نام مکاشفه و مشاهده نمی خوانند تا با نوع اوّل خلط نشود. اگر این گونه دریافتها ، در خواب باشند آنها را اضغاث احلام(خوابهای پریشان) می گویند. در این گونه خطورات ، آرزوها ، باورها ، عقده ها ، ناکامیها و حوادث و افکار روزمرّه ، با صورتهایی گوناگون خود را نشان می دهند. برای مثال کسی که عقیده خود را حقّ می داند و نسبت به عقیده خود تعصّب شدیدی دارد ؛ ممکن است در حال خواب یا خلصه یا مدیتیشن ، مخالفین عقیده خود را ، به صورت حیوانات یا با صورتی زشت مشاهده نماید. مسیحیان معتقدند خدا در عین یکی بودن سه تاست و عیسی مسیح ، خدای مجسّم است. لذا ممکن است این عقیده برای یک مسیحی اهل ریاضت ، در حال شهود باطنی ، تمثّل یابد ؛ و او چنین بپندارد که حقیقتی از عالم ملکوت به او القاء شده است ، در حالی که عقیده خود اوست که برایش متمثّل شده است. قائلین به تناسخ ارواح مثل یوگی ها و مرتاضان ، نیز ممکن است در چنین حالتی ، عقیده خود به تناسخ را مشاهده نموده و آن را حق بپندارند. شاهد بطلان این گونه مشاهدات یوگیها و مرتاضان این است که ریاضت پیشگان ادیان و مذاهب دیگر نه تنها چنین چیزی را مشاهده نمی کنند بلکه عکس آن را شهود می کنند. یعنی مشاهده می کنند که روح انسان بعد از مرگ به عالم برزخ منتقل می شود نه به بدن موجودی دیگر. امّا از آنجایی که هندوها و بودایی ها اعتقادی به معاد ندارند روشن است که چنین چیزی را مشاهده نخواهند نمود.
این نوع از مشاهدات فاقد هر گونه ارزش معرفتی بوده و تنها درای ارزش راوانشناختی هستند چون روانشناسان و روانکاوان ، با شنیدن این گونه مشاهدات ، می توانند از حالات درونی ، عقده ها ، آرزوها ، پندارها و باورهای شخص مطّلع شوند. مشاهدات درونی برخی بیماران روانی ، مثل توهّمات بیماران اسکیزوفرنیایی و توهّمات ناشی از موادّ تخدیر کننده و توهّم زا نیز از سنخ همین مشاهدات هستند. همچنین توهّمات ناشی از حضور در محلّهای خلوت ، ساکت و تاریک یا نیمه تاریک نیز از سنخ مشاهدات نفسانی است. وقتی کسی در محیطی خلوت قرار می گیرد ، گوش او به خاطر نبود صدا به خواب می رود. بسته بودن چشم یا تمرکز چشم بر روی یک نقطه به مدّت طولانی نیز باعث خواب چشم می شود. عدم حرکت در اعضاء نیز موجب خواب رفتن اعضاء می شود. در چنین حالتی مغز شخص بیدار می ماند ولی جسم او به خواب می رود. در این حالت شخص در حال بیداری می تواند خواب ببیند که پزشکان آن را توهّم خواب (hypnagogic hallucinations) می نامند. و این همان کاری است که یوگی ها و مرتاضان انجام می دهند. این حالت گاه به صورت طبیعی نیز در برخی افراد رخ می دهد. گاه روند بیدار شدن شخص از حالت خواب ، دچار اختلال شده و مغز قبل از بدن بیدار می شود ، در چنین حالتی شخص در می یابد که بیدار است ولی نمی تواند بدن خود را حرکت دهد حتّی قادر به سخن گفتن نیز نمی باشد. افراد عوام بر این پندارند که در این حالت موجودی به نام بختک روی سینه انسان می نشیند و نمی گذارد او حرکت کند ؛ امّا پزشکان این عارضه را فلج خواب(sleep paralysis) نامنده و پدیده ای عادی قلمداد می کنند. عکس حالت وقتی است که مغز در خواب ولی بدن بیدار است لذا شخص در حال خواب شروع به راه رفتن و سخن گفتن می کند و آنچه را که در خواب می بیند در عمل نیز اجرا می کند. آزمایشاتی که روی یوگیها در ژاپن انجام گرفته نشان داده که این افراد در حالت مدیتیشن علائمی مثل علائم خواب را از خود بروز می دهند.
تنها دینی که بر اساس براهین عقلی و نقلی انسان را به سر منزل مقصود میرساند و دستورات سازندهاش روح امید و ایمان را زنده میکند، دین مقدس اسلام است که آخرین، جامعترین و کاملترین دین الهی است، که هیچ نقصانی در دستوراتش وجود ندارد. چرا که اسلام برای کلیه شئونات زندگی بشر برنامه سازنده دارد و عامل به دستورات اسلام، هم دنیای خوبی پیش رو دارد و هم آخرت خوشی در انتظار وی خواهد بود؛ لذا بشریت برای پیشرفت و پیشبرد اهداف دنیوی و اخروی نیازمند خشوع و خضوع در مقابل دستورات دین اسلام میباشد.
دین اسلام در بخشهای مختلف زندگی، دستورالعمل دارد. قصد داریم در سلسه مباحثی با همین عنوان و با استعانت از قدرت مطلقه باری تعالی، بخشهای مختلف این دین الهی را به اختصار معرفی کنیم.
یکی از بخشهای دین اسلام «اخلاق» و نحوه برقراری ارتباط با محیط اطراف، انسانها، حتی با حیوانات و گیاهان میباشد. در بخش اخلاق، اسلام دارای انسانیترین دستورالعملهای اخلاقی است. اهمیت و ارزش اخلاقیات در اسلام به اندازهای است که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هدف بعثت و رسالت خویش را به تمام و کمال رساندن مکارم اخلاق، اعلام میفرمایند.
حضرت فرمودند: «انّی بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق» [1] من معبوث شدم که اخلاق را تکمیل کنم که در آن روح مکرمت هست، یعنی اخلاق بزرگواری، اخلاق آقائی اما نه آقائی به معنای آن سیادتی که بر دیگری مسلط بشوم، بلکه آقائیای که روح من آقا باشد و از پستی، دنائت، دروغ، غیبت و از تمام صفات رذیله احتراز داشته باشد، خودش را برتر و بالاتر از اینها بداند.
اخلاق در اسلام دامنه بسیار وسیعی دارد که حتی شامل حیوانات و گیاهان نیز میشود اما در دنیا اینگونه نیست؛ اگر بدانند شیعه یا مسلمان است به او کمک نمیکنند و این که میگویند حقوق انسانها، یعنی حقوق خودشان، مسلمانان لبنان و سایر مناطق اسلامی را بمباران و حقوق فلسطینیها را غصب ولی برای سگهای خودشان احترام قائل هستند. سازمانی درست میکنند برای حمایت از حیوانها ولی از حقوق مسلمانان خبری نیست. اما ببینید اسلام چه میگوید؛ امیرالمؤمنین علی علیه السلام به استاندار میفرماید: همه مردم باید در حقوق مساوی باشند، چه مسلمان و چه غیر مسلمان برای اینکه: «إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ».[2] یا برادر دینی توست و یا در خلقت مثل تو انسان است».
امام علی علیه السلام به فرزندش امام مجتبی علیه السلام میفرماید: «أکرِم نفسک عن کل دنیه و ان ساقتک الی الرغائب فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا»؛ خود را از تن دادن به هر کار پستی گرامی دار! اگر چه آن کار تو را به خواستههایت برساند، زیرا در برابر آنچه از شخصیت خود از دست میدهی عوضی دریافت نمیداری». [3]
پسر جانم! روح خودت را گرامی بدار، بزرگوار بدار، برتر بدار از هر کار پستی. در مقابل هر پستی فکر کن که روح من بالاتر از این است که به این پستی آلوده بشود.
درست مثل آدمی که یک تابلوی نقاشی خیلی عالی دارد که وقتی لکه سیاهی در آن پیدا میشود، گردی، غباری روی آن میبیند، خود به خود فورا دستمال را برمیدارد و آنرا تمیز میکند. اگر به او بگویی چرا این کار را میکنی، میگوید حیف چنین تابلوی نقاشیای نیست که چنین لکه سیاهی در آن باشد؟ حس میکند که این تابلوی نقاشی آنقدر زیبا و عالیست که حیف است یک لکه سیاه در آن باشد.
علی (علیه السلام) میگوید: در روح خودت اینگونه احساس زیبائی کن، احساس عظمت کن، احساس شخصیت کن، خودت را بزرگتر از این بدان که تن به پستی بدهی. دروغ پیش میآید؟ دروغ پستی است، دنائت است. تو کریمی، تو بزرگواری، تو عالی هستی، تو زیبا هستی، خودت را برتر از این بدان که با دروغ خود را پست و کوچک بکنی.
از مردم چیزی مخواه، خواستن از مردم دنائت است، تو بزرگی، بزرگواری، زیبائی. تو انسانی، مقام انسانیت بالاتر از این است که انسان حاجت خودش را از دیگری به صورت التماس بخواهد فرمود: «التقلل و لا التوسل؛ به اندک ساختن آری، دست به دامن این و آن شدن هرگز» به کم بساز و دست پیش دیگری دراز مکن. [4]
پی نوشت:
1. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج68، ص: 373
2. نهج البلاغه، نامه 53
3. نهج البلاغه، نامه 31
4. نهج البلاغه، حکمت 396
یکی از شبهاتی که از جانب منتقدین اسلام مطرح میشود، شبهه جهاد با کفّار و قتل آنها است، اینان میگویند دین اسلام دین رحمت است چرا قرآن کریم مسلمین را به جهاد و قتال با کفّار دعوت میکند؟
این شبهه همانند شبهات دیگری که به دین اسلام وارد میکنند ناشی از عدم شناخت اینان از اسلام و عدم مطالعه کافی در رابطه با عقاید این دین مبین میباشد؛ اگر کسی اندک مطالعهای در آیات جهاد داشته باشد به وضوح ملاحظه میکند که اولا این آیات در رابطه با جهاد دفاعی است نه جهاد ابتدایی؛ ثانیا در هیچ یک از آیات جهاد نیامده که مشرکین را به جهت مشرک بودنشان بکشید، قتل کفار منحصرا به دلیل تجاوز کفّار به سرزمین و حریم مسلمین است.
بررسی آیات جهاد نشان می دهد که این آیات، جهاد در برابر متجاوزین را مطرح میکند! در این مجال چند آیه را بررسی می کنیم:
«قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلینَ * وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصیرٌ * وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاکُمْ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیر»
به آنها که کافر شدند بگو چنانچه از مخالفت باز ایستند، گذشتهی آنها بخشوده خواهد شد؛ و اگر به اعمال سابق بازگردند، سنّت خداوند در گذشتگان، دربارهی آنها جارى مىشود(و حکم نابودى آنان صادر مىگردد). * و با آنها پیکار کنید، تا فتنه برچیده شود، و دین همه مخصوص خدا باشد! و اگر آنها خوددارى کنند، خدا به آنچه انجام مىدهند بیناست. * و اگر سرپیچى کنند، پس بدانید که خداوند سرپرست شماست! چه سرپرست خوبى! و چه یاور خوبى!» [1]
در این آیات به وضوح پیداست که روی سخن با مشرکان مکّه و اطراف مدینه است که مدام به مسلمین حمله کرده و فتنهگری مینمودند. لذا خداوند فرمود: «و با آنها پیکار کنید، تا فتنه برچیده شود در این آیات حتّی یکبار هم نیامده که آنها را به جرم شرک بکشید؛ بلکه جرم آنها فتنهگری است. لذا حکم این آیات در باب کافر حربی است و عمومیّت نداشته شامل تمام کفّار و مشرکان نمیشود. کافر حربی هم دشمن است و حکم دشمن متجاوز آن است که کشته شود.
قران کریم در سوره بقره می فرماید: «وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدین» [بقره 190] و در راه خدا، با کسانى که با شما مىجنگند، بجنگید، و [لى] از اندازه درنگذرید، زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمىدارد.
جمله «الذین یقاتلونکم» در آیه شریفه بیان می کند که باید با افرادی که جنگ را اول شروع می کنند و علیه مسلمانان دست به اسلحه میبرند جنگ و جهاد نموده و در واقع بیان حکم جهاد دفاعی است که خداوند به مسلمانان اجازه جنگ و دفاع در برابر تجاوز دشمن به آنها میدهد.
نکته مهم: از منظر اسلام ناب محمّدی؛ جهاد، منحصر در جهاد با متجاوزین (جهاد اصغر) نیست؛ بلکه جهاد بالاتری به نام جهاد اکبر (مبارزه با نفس) در اسلام مطرح می باشد، ائمه معصومین (علیهم السلام) نیز جهاد اکبر را بالاترین جهاد دانستهاند؛ لذا تأکید میشود جهادی که در آیات قران کریم مطرح شده تنها به جهاد اصغر تفسیر نمیگردد، بلکه با نگاهی عمیقتر میتوان دریافت که خداوند در آیات مختلف انسان را به مبارزه و جهاد با نفس دعوت میکند که « أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک» [3] بزرگترین و دشمنترین دشمنِ انسان، نفس انسان است که جهاد با بزرگترین دشمن، مورد تأکید قرآن کریم میباشد.
منابع:
[1] انفال 40-38
[2] بقره 190
[3] بحار الأنوار، ج71، ص: 272
با سلام و عرض ادب خدمت سروران عزیز
در ارتباط با حقیقت عالم ذر اقوال متفاوتی بیان شده، اما آنچه از همه اقوال بهتر به نظر می رسد نظر حضرت علامه طباطبایی و همفکران این بزرگوار می باشد، این بزرگوار معتقد است عالم ذر همان عالم ملکوت می باشد که اصل و ریشه همه موجودات می باشد « وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُه»(1) هر چه هست خزاین آن نزد ماست.
توضیح مختصر اینکه علامه و همچنین جناب ملاصدرا و ... قائل به وجود عوالم سه گانه هستند و معتقدند عوالم سه گانه از یدیگرجدا نیستند بلکه نوعی رابطه علی و معلولی میانشان برقرار است .این عوالم سه گانه عبارت اند از : عالم عقل (جبروت) عالم مثال(ملکوت) و عالم ماده(ملک) طبق نظر این بزرگواران عالم عقل علت عالم مثال و عالم مثال نیز علت برای عالم ماده می باشد و در حقیقت مطابق با آیه 21 سوره حجر همه موجودات از خزائن خداوند تنزّل پیدا کردند، عالم ذر همان عالم ملکوت است که همه موجودات قبل از اینکه به دنیای ملکی(مادی) وارد بشوند در این عالم به صورت جمعی و بسیط موجود بودند.
علامه طباطبایی و جناب ملاصدرا بر این باورند که: «انسان موجودی چند بعدی و چند ضلعی است که یکی از اضلاع وجود او در عالم طبیعت نمودار است، و اضلاع دیگرش در عوالم مافوق طبیعت در عوالم علم الهی، عقل(جبروت) ومثال(ملکوت) با وجودی جمعی و بسیط حضور یافته، حقیقت را پی برده، مشاهده و تصدیق نموده است، بر این مبنا عالم ذر، عالم علم الهی، عالم عقل و یا عالم ملکوت است، لیکن بیان آیه تمثیلی است»(2)
بنابر آیه میثاق همه انسان ها معترف به حقیقت ربوبی پروردگار متعال بوده اند، اما همه به یک نحو اقرار نکردند و مخاطبان از همان آغاز متمایز بوده اند؛ جناب ملاصدرا می فرماید:
« ارواح بشری از آغاز حصولشان در علم الاهی و پنهان گاه های غیب و قلّه های قضا و قدر تا هنگام آشکار شدنشان از باطن ملکوت به جهان شهادت، مراتب گوناگونی را پشت سرمی نهند تا جایی که بعضی نسبت به برخی دیگر برتر، بالاتر و نورانی ترند.(3)
طبق نظر این بزرگواران عالم ذر همان عالم ملکوت (مثال) می باشد؛ همه موجودات قبل از اینکه به این دنیا بیایند در عالم مثال موجود بوده اند؛ با توجه به اینکه عالم ملکوت حجاب های دنیایی را ندارد،ارواح در این عالم به حقیقت پی برده و مشاهده می کنند لذا خداوند در عالم ملکوت از انسان ها میثاق گرفته تا حجتی برای انسان ها باشد و در قیامت بهانه نتراشند که حقیقت برای ما پنهان بود لذا سزاوار عقاب نیستیم چون ارواح ما در عالم مثال حقیقت را مشاهده کرده و به حقیقت پی برده بود لذا حجت برای همه انسان ها تمام است.
شاید این نکته اشاره به فطرت الهی باشد که همه انسان ها فطرتا خداشناس هستند اگر چه جزئیات عالم ذر را همه فراموش کرده اند اما کلیات آن عالم که فطرت خداشناسی باشد در همه انسان ها موجود است. و انسان با توجه به قابلیت بالایی که دارد می تواند تمامی حجاب های مادی و ظلمانی را بر طرف کرده و نه تنها عالم ملکوت بلکه بالاتر از آن عالم عقل را مشاده کند.
منابع
.............................................................................................................
[1] حجر21
[2] ملاصدرا تفسیر القرآن الکریم 473؛ علامه طباطبایی المیزان و فیض کاشانی
[3] ملاصدرا شرح اصول کافی 473
ضمن تقدیر و تشکر از اینکه وقت صرف کرده و از وبلاگ این حقیر دیدن فرمودید؛ لطفا بنده را از نظرهای سازنده خودتان بی بهره نفرمایید .