دوستان ؛
با عنایت حضرت حق جل اسمه الشریف و با الطاف جلیله خداوند تبارک و تعالی در یکی از بهترین ماه های خدا قرار داریم ماهی که بنا به روایات ماه نزول قرآن و ماه نزول وحی الهی بر قلب نازنین و پاک رسول ختمی مرتبت (ص) هست ، این ماه نسبت به ماه های دیگر برتری دارد زیرا قرآن کتاب آسمانی و نور هستی بخش در این ماه نازل شد، و با نور رحمانیه اش نور امید را بر بندگانش تابانید ،
حمران مىگوید: از امام باقر (ع) در باره سخن خداوند «ما آن را در شبى مبارک فرو فرستادیم» سؤال کردم، فرمود: آرى، آن شب قدر است، و آن در هر سال در دهه آخر ماه رمضان است، و قرآن جز در شب قدر نازل نشده است. خداوند فرموده است:
«در آن شب هر امر استوارى تقسیم مىشود.» فرمود: در شب قدر هر چیزى که تا سال دیگر تحقق مىیابد، از خیر یا شرّ یا اطاعت یا معصیت یا ولادت یا مرگ و یا رزق و روزى، همه مقدّر مىشود. پس هر چه در این شب مقدّر شود و حکم بر آن رود حتمى خواهد بود، و البته خواست خدا نیز در آن دخالت خواهد داشت.
آنچه که انسان را به حیرت در می آورد واقع شدن شب قدر در این ماه هست که یکی از بهترین شبهای خدا در یکی از بهترین ماه های خدا قرار گرفته ، و این خود نویدی است برای مسلمانان که بتوانند با درک حقیقت این ماه و در ک حقیقت این شب ، از عالم ماده فراتر رفته و با استعانت از انفاس قدسیه و ذوات روحانیه ائمه اطهار ، معشوق حقیقی خود را پیدا کرده و راه وصول به حقیقت حقه حقیقیه را پیدا کنند.
امروز وقتی داشتم به احادیث لیالی قدر نگاه می کردم ، به یک حدیث ناب و واقعا حیرت آور برخوردم و خواستم شما دوستان بزرگوار را نیز در جریان بگذارم ؛ آن حیث این است:
امام صادق (ع) بنیان گذار فقه جعفری « شیعه واقعا مدیون تلاش بی وقفه آن بزرگوار هست» فرمود :
در ماه رمضان هر شب هزار بار سوره إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ بخوان و شب بیست و سوم دل محکم کن و گوش باز کن و عجایب بشنو از آنچه بینى، گفت که مردى بامام باقر (ع) عرضکرد یا ابن رسول اللَّه چگونه بدانم که شب قدر در هر سال هست، فرمود از اول ماه رمضان هر شب سوره دخان را بخوان و شب بیست و سوم آنچه را از آن پرسیدى بچشم خود ببین و باور کن.
حدیث واقعا حیرت انگیز است و البته نادر اند کسانی که این حقیقت را به چشم خود در یابند مگر آنانکه چشم و دل خود را باز کرده و به جز خدا چیزی نبینند .
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
روایتی که از حضرت امام صادق(ع) ذکر شد بیانگر این حقیقت است ، زیرا که این روایت یکی از حقایق عالم را برای انسان مکشوف می سازد. غالب انسانها خیال می کنند قرآن یک بار بر پیامبر بزرگوار اسلام (ص) نازل شد و از آن سال به بعد نزول قرآن صورت نمی گیرد ، ولی بر خلاف تصور غالب ، قرآن همه ساله نازل می شود و الآن هم در حال نزول هست ، این چنین نیست که قرآن یک بار نازل شد و دیگر تمام ؛ طبق روایات ، قرآن کریم همه ساله در شب قدر نازل می گردد.
سیّد بن طاوس قدّس سرّه از جمله شخصیّت های عظیمى است که «با چشم باطن فرشتگان درگاه ربوبى را مشاهده مىنموده» و «بدون استهلال و رجوع به تقویم از اوّل ماه و هلال آن با خبر بوده» تصریح به «درک شب قدر» مىنموده بلکه بالاتر از آن، از درک مقام نورانیّت خبر مىدهد».
پس انسان چنین ظرفیتی را دارد که همانند ائمه اطهار (علیهم السلام) بر حقیقت شب قدر واقف شوند ، چنانکه سید بن ظاووس توانست. اما این راه بسیار صعب و دشوار است و طی طریقش همت والا می طلبد.
از همه عزیزان التماس دعا دارم ، این حقیر را در دعاهای خیرتان فراموش نفرمایید.
لطفا اگر نظر و یا انتقادی دارید بیان فرمایید.
امام صادق(ع) فرمودند:
خداوند ار مومنی که نسبت به برادر مومن خود نیت سوئی داشته باشد هیچ عملی را نمی پذیرد. کافی ج 2 ص 361
************************************************************************************************
بهترین آرزو
ربیعه پسر کعب مى
گوید:روزى پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله به من فرمود:ربیعه ! هفت سال مرا خدمت کردى ، آیا از من پاداش نمى خواهى ؟من عرض کردم :*************************************************************************************************
کودکى در مکتب وحى
امام حسن علیه
السلام در هفت سالگى در مجلس رسول خدا شرکت مى کرد، آیات قرآنى را مى شنید و حفظ مى کرد. وقتى محضر مادرش مى آمد آنچه را که حفظ کرده بود بیان مى نمود.************************************************************************************************
رسول خدا (صل الله علیه و آله) فرمودند:
هیچ چیز برای ابلیس کمرشکن تر از عالمل که در میان گروهی سر بردارد نیست
کنز العمال
************************************************************************************************
نیکان در کام آتش بدان
شخصى به نام جعفرى
نقل مى کند:*************************************************************************************************
در اولین دعای صحیفه سجادیه آمده است: اگر فرد یا جامعه ای خدا نشناس بود ، و نعمت خدا را نشناخت و بی جا مصرف کرد ، لخرجوا من حدود الانسانیه الی حد البهیمیه ، (از حد انسانیت به حد حیوانیت خارج می شود) معلوم می شود فصل مقوم انسان حمد خداست ، دیگران اگر خواستند انسان را معنی کنند می گویند:
الانسان حیوان ناطق ، یعنی زنده ای که حرف می زند ، حیوانات دیگر زنده اند و حرف نمی زنند ، انسان زنده ایست که سخن می گوید. اما وقتی به دعای صحیفه سجادیه مراجعه می کنید می بینید ، امام سجاد می گوید : انسان حی حمید است ، یعنی زند? ستایشگر ، آن زنده ای که خدا را ثناء بگوید و اگر کسی خدا را حمد نکرد و حامد نبود و اهل شکر و ثناء نبود او حیوان است.از بیانات بزرگ مرد اسلام حضرت آیت الله جوادی آملی
*************************************************************************************************
گروهی در مقابل علی (علیه السلام) ایشان را ستودند ، امام به درگاه الهی عرضه اشت:
بار الها تو مرا بهتر از خودم می شناسی و من خودم را بهتر از آنان ، خدایا ما را بهتر از چیزی که گمان می کنند قرار ه و آنچه را نمی دانند بر ما ببخشای.
نهج ابلاغه حکمت 100
************************************************************************************************
کلوخ انداز را پاداش سنگ است
روزى ابوحنیفه - پیشواى حنفى ها - با مومن طاق (صحابه مخلص امام صادق علیه السلام ) ملاقات کرد، پرسید:
شما (شیعیان ) به رجعت اعتقاد داشته و آن را مسلم مى دانید؟
مومن طاق گفت : آرى !
ابوحنیفه گفت :
پس اکنون هزار درهم نقره به من قرض بده وقتى که به این جهان بازگشتم هزار دینار (طلا) به تو مى دهم . مومن طاق گفت : به یک شرط مى دهم که شخصى ضامن شود که تو هنگام بازگشت به صورت انسان خواهى بود، نه به صورت خوک . چه اینکه هرکس متناسب اعمالش ظاهر خواهد شد و من مى ترسم تو روز رجعت در قیافه خوک باشى و من نتوانم طلب خود را وصول نمایم
************************************************************************************************
ابوحنیفه در محضر امام کاظم علیه السلام
ابوحنیفه مى گوید:
من خدمت حضرت صادق علیه السلام رسیدم تا چند مساءله بپرسم . گفتند:
حضرت خوابیده است . منتظر نشستم تا بیدار شود، در این وقت پسر بچه پنج یا شش ساله اى را که بسیار خوش سیما و باوقار و زیبا بود، دیدم ، پرسیدم :
این پسر بچه کیست ؟گفتند:موسى بن جعفر علیه السلام است .عرض کردم :
- فرزند رسول خدا! نظر شما درباره گناهان بندگان چیست و از که سر مى زند؟
چهار زانو نشست و دست راست را روى دست چپش گذاشت و فرمود:
- ابوحنیفه ! سؤ ال کردى اکنون جوابش را بشنو! آن گاه که شنیدى و یاد گرفتى عمل کن !
گناهان بندگان از سه حال خارج نیست :
1. یا خداوند به تنهایى این گناهان را انجام مى دهد.
2. یا خدا و بنده هر دو انجام مى دهند.
3. یا فقط بنده انجام مى دهد.
اگر خداوند به تنهایى انجام مى دهد پس چرا بنده اش را کیفر مى دهد بر کارى که انجام نداده است . با این که خداوند عادل و رحیم و حکیم است .
و اگر خدا و بنده هر دو با هم هستند،
چرا شریک قوى شریک ضعیف خود را مجازات مى کند در خصوص کارى که خودش شرکت داشته و کمکش نموده است .
سپس فرمود:
- ابوحنیفه آن دو صورت که محال است .
ابوحنیفه : بلى ! صحیح است .
فرمود:
- بنابراین ، فقط یک صورت باقى مى ماند و آن اینکه بنده به تنهایى گناهان را انجام مى دهد و به تنهایى مسؤ ول اعمال خود مى باشد.
*************************************************************************************************
پنج سفارش از رسول خدا(ص )
مردى به نام (ابو ایوب انصارى ) محضر پیغمبر صلى الله علیه و آله رسید و عرض کرد:
یا رسول الله ! به من وصیتى فرما که مختصر و کوتاه باشد تا آن را به خاطر سپرده ، عمل کنم .
پیغمبر فرمود:
پنج چیز را به تو سفارش مى کنم :
1. از آنچه در دست مردم است ناامید باش ! چه این که ، براستى آن عین بى نیازى است .
2. از طمع پرهیز کن ! زیرا طمع فقر حاضر است .
3. نمازت را چنان بخوان که گویا آخرین نماز تو است و زنده نخواهى ماند تا نماز بعدى را بخوانى .
4. بپرهیز از انجام کارى که بعدا به ناچار از آن پوزش طلبى .
5. براى برادرت همان چیزى را دوست بدار که براى خودت دوست دارى
*************************************************************************************************
داستانی جالب درباره بهلول
دوستان عزیز مقام ابوحنیفه درنزد سنی ها بقدری والا هست که هنگام آوردن نامش باید وضو داشته باشند حال در این داستان گوشه ای کوچک از جهالت او و درایت بهلول که ازشاگردان امام جعفر صادق (ع) بود را برایتان می گذارم .
مجادله بهلول با ابو حنیفه
روزى بهلول از در خانه ابوحنیفه مى گذشت . شنید با شاگردان خود مى گوید: امام صادق علیه السلام سه مطلب مى گوید که من آنرا نمى پسندم .
اول آنکه شیطان به آتش دوزخ عذاب خواهد شد، در حالى که خداوند شیطان را از آتش آفرید. چگونه ممکن است آتش بوسیله آتش بسوزد و عذاب شود.
دوم اینکه خدا را نمى توان دید. چگونه ممکن است چیزى موجود باشد و دیده نشود.
سوم : انسان فاعل فعل خویش است و حال آنکه نصوص بر خلاف آنست .
هنگامى که بهلول این سخنان را شنید، کلوخى برداشت و به سوى او پرتاب کرد.
شاگردانش بهلول را گرفتند و نزد خلیفه بردند.
بهلول گفت : از من چه شکایتى دارى ؟ من که کارى انجام نداده ام .
گفت : تو کلوخى بر پیشانى من زدى و سر مرا به درد آوردى .
بهلول : درد کجاست ؟ آن را به من نشان بده .
ابوحنیفه: درد را نمى توان دید.
بهلول : اولاً تو خود گفتى آنچه را نتوان دید موجود نیست .
ثانیاً اینکه گفتى سرت بر اثر اصابت کلوخ درد آمده ، دروغ مى گوئى . زیرا تو معتقدى شیطان به آتش نمى سوزد. زیرا او از جنس آتش است . پس تو نیز که از جنس خاکى و از خاک آفریده شده اى ، نباید از خاک و کلوخ معذب شوى .
ثالثا تو گفتى انسان فاعل فعل خود نیست ، پس تو چه شکایتى از من دارى ؟ و چرا ادعاء قصاص مى کنى ؟
*************************************************************************************************
«خدایا چگونه تو را فراموش کنم در صورتی که تو همیشه مرا در نظر داری و چگونه از تو غافل گردم در حالی که پیوسته مراقب حالم هستی»
مناجات الراجین للامام السجاد (علیه السلام)
*************************************************************************************************
قال رسول الله(صل الله علیه و آله و سلم) :
من کانت همته اکله کانت قیمته ما اکله
مجموعه ورام جلد 1 صفحه 4
« هر که همتش خوردن باشد ارزش او به اندازه چیزی است است که خورده »
یکی از علمای ربانی حاضر« حفظه الله» در این مضمون می فرمودند:
کسی که کارش خوردن است و پر خوری می کند هیچ وقت به جایی نخوهد رسید . کارش دور زدن میان آشپزخانه ودستشویی می شود ، انسان پر خور پیشرفتی ندارد. بنابراین هر که می خواهد درس بخواند کم بخورد . هر که می خواهد سالم باشد کم بخورد
*************************************************************************************************
دوستان ضمن قبولی طاعات و عبادات لطفا نظرات سازنده خود را از بنده دریغ نفرمایید.
1- ابتدا باید توجه کنیم که معناى ترس از خدا چیست؟ ترس از خدا به معناى ترس از مسؤولیتهایى است که انسان در برابر او دارد. ترس از این که در اداى رسالت و وظیفه خویش کوتاهى کند و به خوبى انجام وظیفه نکند و به عبارتى ترس از گناهان خود است. حضرت على (ع) در این زمینه مىفرماید: «ولا یخافنّ الا ذنبه هیچ یک از شماترس نداشته باشد مگر از گناه خویش»
2- سرچشمههاى ترس از خدا چیست؟ ترس از خدا سرچشمههاى مختلفى دارد به قرار ذیل:
الف) همان اعمال ناپاک و افکار آلوده سبب ترس مىگردد.
ب) مقربان به خاطر قرب به ذات پاکش کمترین ترک اولى و غفلت مایه وحشت آنها مىشود
ج) گاه مقربان هنگامى که به تصور آن ذات نامحدود و بىپایان را مىکنند و در مقابل به قصور ذاتى خود نظر کرده و حالت خوف به آنها دست مىدهد (خوف از قصور) خداوند در این زمینه مىفرماید: «الذین اذا ذکراللّه وجلت قلوبهم آنها کسانى هستند که وقتى نام خدا برده مىشود دلهایشان مملو از خوف پروردگار مىگردد»،
بنا بر آنچه بیان شد مى توان به برخى از راه هاى افزایش «ترس از خدا» را چنین بیان کرد:
1- هر روز پس از اتمام فعالیت هاى عادى و قبل از رفتن به بستر و خوابیدن، افکار و اعمال روزانه خودرا محاسبه کنیم و اعمال ناصحیح و گناه آلود و لغزش هاى خود را بررسى کرده و به خود متذکر شویم و زشتى آن را براى خود مجسم نماییم.
2- هر چه بیشتر درباره انواع گناهانى که از انسان مى تواند صادر شود، مطالعه نماییم و پیامدهاى منفى، عوارض سوء دنیوى و عقاب هاى اخروى آن را از نگاه روایات و آیات قرآن مورد توجه قرار دهیم تا زشتى و قبح گناه و لغزش ها در ذهنمان بیشتر جایگزین شود.
3- درباره عظمت و بزرگى خداوند بیش از گذشته مطالعه و تفکر کنیم. زیرا هر چه بیشتر درباره عظمت خداوند و علم گسترده و فراگیر او و نیز قدرت وصف ناشدنى اش آگاهى داشته باشیم کمتر از انسان لغزش و گناه سر خواهد زد. معمولا انسان ها در حال غفلت از مقام و عظمت و اوصاف علم و قدرت خداوند مرتکب خلاف مى شوند اگر کسى شناخت کافى از خداوند و اوصاف جلال و جمال خداوند داشته باشد و از آن شناخت غفلتى نداشته باشد، احتمال سرپیچى اش بسیار کم است به همین جهت است که وقتى مى دانیم کسى ما را مشاهده مى کند مرتکب خلافى نمى شویم.
4- نشست و برخاست و مجالست با افرادى که دیدار و نگاه به آنها شما را به یاد خداوند متعال مى اندازد.
5- انتخاب دوستان و هم اتاقى ها و هم درسى هایى که متدین و پاى بند اصول اخلاقى و ارزشى هستند و از گناه کردن واهمه دارند و گناه و لغزش هر چند کوچک و اندک باشد برایشان بسیار زشت و ناپسند است و در صدد انجام واجبات و ترک محرمات هستند.
6- مطالعه آیاتى که در مورد عذاب و عقاب گناهکاران در قرآن آمده.
7- آیاتى که در توصیف جهنم و اهل جهنم آمده.
8- آیات مربوط به معاد و روز حساب رسى دقیق از همه اعمال و رفتار.
9- توجه به ضعف و ناتوانى خود در مقابل بلایا و مصیبت ها و مشکلات دنیوى و مقایسه عذاب دنیوى با عذاب اخروى.
10- مطالعه حالات ائمه (ع) و اولیاء و بزرگان دین در زمینه خوف از خدا و نگرانى آنها از عذاب روز قیامت، عذاب قبر و عالم برزخ.
گرچه حرمت رقص مرد بر مرد و زن براى زن اگر مستلزم و توأم با مفسده دیگرى نباشد ( که به نظر می آید این غیر ممکن باشد)، امرى اتفاقى بین همه فقها نیست، بلکه به فتواى مقام معظم رهبرى و آیه الله تبریزى هر دو مورد فوق جائز است،
اگر مستلزم مفسده نباشد؛ البته بقیه فقها آن را حرام دانسته اند .
اما مسئله حرمت رقص از باب لهو بودن آن است که بر اساس روایات، یکى از مصادیق آن رقص است.
انسان اگر کمی در آیات و روایات تامل بکند در می یابد که هدف از زندگی چیست و از بایدها و نبایدها برای نیل به هدف مقدس آگاه می شود.
اینکه در روایات کار لهو مذموم شناخته شده و حکم بر حرمت آن کرده شده برای این است که امر لهو ؛ انسان را از هدف مقدس دور می سازد و او را از مسیر الهی منحرف می سازد . ائمه اطهار علیهم السلام برای همین مبعوث شده اند که انسانها را از کار لهو بازدارند تا به اصل خویش بازگردند . تا از وهم به در آیند و به عقل رجوع کنند . اگر چنین چیزی خوب و پسندیده بود چرا ائمه این کار را نکردند و بر عکس مذموم دانستند و از طرف دیگر کسانی مثل یزید و امثالهم کارشان رقص و آواز با زنان و دختران بود. معلوم می شود حکمتی در کار بوده که ائمه از این کار نهی کرده اند .
برای روشن شدن مطلب به این جریان توجه نمایید:
سلیمان بن بلال گوید: حضرت رضا علیه السلام از پدرانش روایت میکرد که ابلیس از هنگام آدم علیه السلام تا بعثت مسیح علیه السلام نزد پیامبران مىآمد و با آنها سخن میگفت، و در میان آنها بیش از همه با یحیى بن زکریا انس و رفت و آمد داشت.
روزى یحیى گفت: از تو سؤالى دارم، شیطان گفت: تو بزرگتر از این هستى که پاسخ سؤال تو را ندهم، اینک هر چه میخواهى بپرس و من حقیقت را به تو خواهم گفت.
یحیى گفت دوست دارم دامهاى تو را که بوسیله آن مردم را به دام میاندازى مشاهده کنم، شیطان گفت بسیار خوب خواستههاى تو را اجابت میکنم، وعده داد فردا صبح بار دیگر با تو ملاقات خواهم کرد و دامها را به تو نشان خواهم داد.
روز بعد بامداد که حضرت یحیى علیه السلام در منزلش نشسته و در انتظار شیطان بود ناگهان مشاهده کرد از یک سوراخى وارد اطاق شد! در این هنگام شیطان صورتش مانند بوزینه و بدنش مانند خوک و چشمانش از هم شکافته بود، دندانها و دهانش یک تکه استخوان بود، و چانه نداشت دو دست در سینه و دو دست در شانهاش قرار داشت، رگهاى درشت پشتش در
جلو بود، انگشتانش در پشت سرش قرار داشت. قبائى در بر کرده که وسط آن را با یک رشته بسته بود، و در آن رشته نخهاى متعددى سبز و قرمز آویزان کرده بود.
زنگ بزرگى در دست گرفته و یک سپر بر آن آویخته بود، و یک قلاب آهنى نیز در میان سپر گذاشته بود، پس از اینکه در نزد یحیى نشست، یحیى گفت این کمربند چیست که در وسط کمر بستهاى؟
گفت: این مجوسیت است که من براى آنها تأسیس کردم و آراستم، سپس گفت: این نخهاى رنگارنگ چیست؟ گفت اینها رنگهائى است که بوسیله آنها زنها را زینت میدهم تا مردم را فریب دهند.
حضرت یحیى گفت: پس این زنگ چیست که در دست خود گرفتهاى؟
گفت این ساز و آواز است که مردم را هنگامى که در مجالس گرد هم آمدهاند و شراب میخورند این زنگ را بصدا مىآورم و آنها به رقص و پایکوبى میپردازند، و شادمانى میکنند.
در اثر رقص و پایکوبى گروهى بیهوش میگردند و بعضى پیراهن پاره میکنند و عدهاى از فرط مستى و بیخودى انگشتهاى خود را گاز میگیرند.
یحیى گفت: از کدام طبقات بیشتر خوشت مىآید، گفت: از زنان، آنها وسیله شکار کردن من هستند و توسط زنان نقشههاى خود را انجام میدهم، هر گاه مردان صالح مرا نفرین میکنند من از آنها فرار میکنم و به اجتماعات زنها میروم، و از سخنان آنها بسیار خوشم مىآید و لذت میبرم.
حضرت یحیى گفت پس این سپر چیست که بالاى سرت گذاشتهاى، گفت بوسیله آن دعاهاى مردان شایسته را از خود دفع میکنم، گفت پس این آهن که بالاى آن هست براى چیست؟.
گفت بوسیله این آهن دلهاى افراد شایسته را بطرف خود متمایل میکنم، یحیى گفت آیا تاکنون بر من پیروزشدهاى؟.
گفت تاکنون نتوانستهام بر تو پیروز شوم، و لیکن یک خصلت در تو هست که مرا به تعجب آورده است.
یحیى گفت آن چیست؟ گفت: تو مرد پرخورى هستى! هر گاه افطار میکنى و زیاد میخورى پرخورى تو مانع مىشود که بتوانى در شب برخیزى و نماز بگذارى، گفت: اینک با خداى خود پیمان بستم که بعد از این از طعام سیر نگردم تا آنگاه که به جوار رحمتش شتابم.
شیطان هم گفت من نیز متعهد شدم که دیگر مسلمانى را نصیحت نکنم، شیطان از نزد یحیى بیرون شد و دیگر بطرف او برنگشت.
( اخبار و آثار حضرت امام رضا علیه السلام صفحه 882)
با توجه به این روایت معلوم می شود شیطان راهکارهای بسیار زیادی برای منحرف ساختن بندگان از مسیر الهی دارد که یکی از آنها کار لهو است و یکی از مصادیق کار لهو رقص و آواز می باشد.
برای اینکه کاملا این مطلب جا بیافتد نمونه دیگر را از کتاب شریف نهج البلاغه می آوریم تا حقیقت امر روشن بشود:
حضرت امیر بیان در نهج البلاغه حکمت 367 چنین می فرماید:
ای مردم کالای دنیای حرام چون برگ های خشکیده وبا خیز است ، پس از چراگاه آن دوری کنید ، که دل کندن از آن لذت بخش تر از اطمینان داشتن به آن است ، و به قدر ضرورت از دنیا برداشتن بهتر از جمع آوری سرمای? فراوان است.
آن کس که از دنیا زیا برداشت به فقر محروم است ، و آن کس که خود را از آن بی نیاز انگاشت ر آسایش است ، و آن کس که زیور دنیا دیدگانش را خیره سازد دچار ور دلی گردد ، و آنکس که به نیای حرام عشق ورزید ، درونش پر از اندوه شد ، و غم و اندوه ها در خان? دلش رقصان گشت، که از سویی سرگرمش سازند ، و از سویی دیگر رهایش نمایند، تا آنجا که گلویش را گرفته در گوشه ای بمیرد ، رگ های حیات او قطع شده ، و نابود ساختن او بر خدا آسان ، و به گور انداختن او به دست دوستان است.
اما مومن با چشم عبرت به دنیا می نگرد، و از دنیا به انداز? ضرورت بر می دارد ، و سخن دنیا را از روی دشمنی می شنود ، چرا که تا گویند سرمایه دار شد، گویند تهیست گردید ، و تا در زندگی شاد می شوند با فرا رسیدن مرگ غمگین می گردند ، و این اندوه چیزی نیست که روز پریشانی و نومیدی هنوز نیامده است.
با سلام
دوست گرامی سوالی که شما کرده اید در واقع سوالی است که همه انسانها خواستار حل این مسئله بسیار پیچیده هستند. اما متاسفانه این مطلبی نیست که به آسانی حل شود چرا که بسیاری از حقایق در این عالم وجود دارد وهیچ انسانی جز ائمه (علیهم السلام) ظرفیت درک و فهم آن را ندارد . این مسئله جزو همان مسائلی است که درک و فهم آن نیاز به زمان دارد و به راحتی قابل حل نیست.
اما برای اینکه انسان از حیرت در بیاید می توان جواب ساده ای جمع و جور کرد. و آن این است که قبل از هر چیز باید فرق بیت تفاوت و تبعیض را مشخص کرد . تفاوت غیر از تبعیض است ؛ در عالم تفاوت وجود دارد اما تبعیض نه!
شهید مطهری در همین رابطه می فرمایند:
« در خلقت اختلاف هست اما تبعیض وجود ندارد. تبعیض یعنى اینکه دو شى که براى هر دوى آنها امکاناتى وجود داشته باشد، این امکان را به یکى بدهند و به دیگرى ندهند چنین چیزى [در خلقت] نیست. هر موجودى در هر مرتبه اى که هست، در هر حدى که براى آن ممکن است خیر از ناحیه ى پروردگار [به او] برسد، مى رسد اگر اختلافى در میان اشیاء هست، اختلافى است که از ناحیه امکانات ذاتى خود اشیاء است، تفاوتهاى ذاتى خود اشیاء است، تفاوتهاى ذاتى خود اشیا که امکان ندارد آن در جایى که هست بیش از آنچه دارد داشته باشد و این در جایى که هست بیش از آنچه دارد داشته باشد.»
مجموعه آثار شهید مطهرى ج 4- توحید
باید فرق بین «تفاوت و تبعیض» روشن شود. تفاوت اصلى مسلم و کاملًا روشن در جهان و خلقت ابقاء است و هر موجودى با موجودى دیگر متفاوت است و باید همچنین باشد زیرا اگرتفاوت نبود، تشخیص و تمایزى هم نبود. مثلًا فرض کنید همه جهان «گل» خلق مىشد (چیزى که بهتر از آن نیست) اصلًا زندگى معنى و مفهومى نداشت بنابراین تفاوت لازمه جهان مادى است. و هر موجودى با موجود دیگر، هر انسانى با انسان دیگر باید متفاوت باشد. پس تفاوت با عدالت تناقضى ندارد. آنچه که بر خداوند حکیم و عادل زشت و ناپسند است بىعدالتى یا تبعیض است. عدالت یعنى قرار دادن هر چیزى سر جاى خود و این به معناى تساوى همه اشیاء یا تساوى همه افراد در یک شىء واحد نیست. هر موجودى از این جهان ماده سهمى از وجود دارد و ظرفیتى دارد که به همان اندازه ظرفیتى که دارد از کمالات وجودى برخوردار است. اگر کمتر یا بیشتر از ظرفیت وجودى یک شىء به آن کمال عنایت شود این بىعدالتى است که بر خداوند حکیم عادل قبیح است. حال اگر تفاوتى بین اشیاء جهان و انسانها مىبیند در واقع براساس همان ظرفیت وجودیشان است نه این که حقى از کمال و وجود داشته و خداوند به او عنایت نکرده است و از این موضوع فلسفى که بگذریم، اگر در رمز و راز تفاوت اشیاء و افراد اندکى بیاندیشیم درک خواهیم کرد که براساس مصلحتى که خداى حکیم و علیم مىداند این تفاوتها به وجود آمده است، زیرا: اولًا، این تفاوتها براساس ظرفیت وجودىشان است
ثانیا، اگر به فردى در این دنیا چیزى عنایت نکرده که بر دیگرى داده است خداوند در جاى دیگر جبران مىکند چرا که خداوند جبار است «جبران کننده». ثالثا، چه بسا آنچه فرد نتوانسته به دست آورد در اثر کم تحرکى خود فرد بوده است نه آن که خداوند نخواسته است و چیزى به او کمتر برسد به میزان تلاش و سعى انسانها به کمال و رشد دست پیدا مىکنند. رابعا، گاهى بندهاى از بندگان خدا چیزى را از خداوند طلب مىکند که به مصلحت و صلاح او نیست ولى بنده نمىداند و اگر اندکى از آینده اطلاع یا بد که چگونه ممکن است این نعمت طلب کرده، باعث هلاکت وى مىشود، هرگز از خداوند طلب نخواهد کرد.
و مطلب بسیار مشکل و پیچیده ای که وجود دارد و به نظر من اگر این مسئله برای ما انسانها روشن بشود مطمئا راههای شناخت به سوی ما گشوده خواهد شد و بسیاری از مسائل برای ما حل شده تلقی می شود.
دوست من حتما می دانید که زمان فقط در این دنیا که غرق در ماده است معنی دارد و در غیر این دنیا ، زمان مفهومی ندارد مثلا در عالم برزخ ( عالم مثال) و یا در عالم قیامت(عالم عقل) زمان بی مفهوم است زیرا عالم مثال و عقل،مجرد است و مجردات بری از زمان و مکان هستند. پس وقتی در عوالم بالاتر زمانی وجود ندارد مفهومش این است که گذشته و حال و آینده نیز وجود نخواهد داشت. برای خداوند سبحان گذشته و حال و آینده یکی است و فرقی بین این سه زمان برای ذات مقدسش وجود ندارد. وقتی ازمنه ثلاثه برای او تفاوتی ندارد معلوم می شود که او بر آینده و گذشته و حال ما آگاه است و می داند که در چه زمانی به چه علت و به چه نیتی با اختیار خود فلان کار را انجام خواهیم داد و یا می داند که در فلان زمان قصد انجام کاری را خواهیم داشت و بعد با اختیار خود قصدمان را به کار دیگری تغییر خواهیم داد. خداوند بر همه اینها آگاه است.
با این بیان روشن می شود که چون خداوند بر گذشته و حال و آینده ما آگاهی دارد بنابراین بر ذات ما و نیازها و ظرفیت ذات ما نیز آگاهی دارد و می داند که این مخلوق دارای چه ظرفیتهایی است ؛ و طبق همان ظرفیتها با او رفتار می کند.
با این بیان خدا می داند که فلان شخص با ظرفیت بیشتر استحقاق چیزی را دارد ولی بر عکس فلان شخص دیگر با ظرفیت کمتر استحقاق همان چیز را ندارد.
مسلما در بدن نیز تفاوت وجود دارد اما تبعیض نه! چرا که نمی توان گفت:
چرا به مغز یکی از بهترین مایعات را دادی و به روده یکی از پست ترین مایعات را؟ چون کمالات وجودی مغز بیشتر است و کمالات وجودی روده کمتر؛ اگر به مغز کمتر از کمالات وجودیش داده شود این تبعیض است و بی عدالتی.
دوست من به نظر من عالم طبیعت نیز مانند عالم بدن است . در عالم طبیعت هر کسی دارای کمالات وجودی مختلف و متفاوتی است و به اندازه همان کمالات وجودی نیز خیر دریافت می کند.
ببخشید که سرتان را درد آوردم
این بخشی از سخنان بنده بود امیدوارم با حوصله زیاد مطالب بنده را بخوانید
خوشحال می شوم نظرتون رو راجع به این مطالب بدونم.