سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
کـــــلام نـــو
حقیر افتخار سربازی امام زمان علیه السلام بر دوشم هست. طلبه ی ناچیزی هستم و هدفم بیان معارف ناب اسلامی و شبهه زادیی است.
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 17
کل بازدید : 516934
کل یادداشتها ها : 99
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
اسرار نماز در کلام امام خمینی(ره)
مقدمه:
قال علی ـ علیه السّلام ـ : «الله الله فی الصلوه فَانّها عمود دینکم.»
سخن گفتن درباره‌نماز که دریچه‌عروج به عالم قدس و معنویت است در توان هر کسی نیست. شایسته‌تر آن است که بیان حقیقت این نشانه‌بزرگ الهی و ستون دین مبین اسلام را به زبان و بیان واصلان این طریق، واگذاریم.
در این نوشتار برآنیم که دیدگاه و روش حضرت امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ، این نمازگزار حقیقی را درباره‌نماز از گفتار و کردار او بیان کنیم. با نگاهی به آثار مکتوب امام ـ رحمه الله علیه ـ و مشاهده‌عینی شاهدان احوال ایشان، می‌توان گفت که در دیدگاه ایشان، نماز در میان عبادات به مثابه «اسم اعظم و بلکه خود اسم اعظم»[1] در میان دیگر اسماء الهی.
افزون بر آن، دیدگاه حضرت امام ـ رحمه الله علیه ـ نسبت به نماز در حقیقت حکایت مسافر و طریق سفر است. در این میان، مهم‌ترین مسأله بیان نماز و تفسیر آن بر اساس سفر معراج پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ (تطبیق دادن جریان سفر نماز با سفر معراج) است. بنابراین، دیدگاه امام ـ رحمه الله علیه ـ به نماز، دیدگاهی عرفانی است؛ به گونه‌ای که مراحل اسفار اربعه‌ی عرفانی و احوال سالک و مسافر طریق وصل حق را در طول حیات و سلوک وی در یک رکعت نماز واقعی بیان می‌کند. خلاصه آنکه نماز مؤمن خود معراج و سفری واقعی است که حالت‌ها و مراتب و مقامات خاص خود را دارد. سالکان این طریق نیز به تناسب حال و مقام خویش، از حقیقت این سفر آگاه می‌شوند. از نظر امام ـ رحمه الله علیه ـ توحید به معنای واقعی آن ـ که مقصد اصلی دعوت پیامبران است ـ در نماز محقّق می‌شود.
در این گفتار، دیدگاه امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ در چند عنوان آمده است.
توصیف و تعریف نماز از دیدگاه امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ :
ابتدا برای آگاهی از دیدگاه امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ نمونه‌هایی از توصیف‌های آن نمازگزار حقیقی را درباره‌ی نماز بیان می‌کنیم، شاید بتوان گفت کامل‌ترین سخن ایشان درباره‌ی نماز این جمله است که می‌فرمایند: سرمایه‌های سعادت عالم آخرت و وسیله‌ی زندگانی روزگارهای غیر متناهی نماز است.[2]
تعبیر دیگر ایشان، عبارت «نسخه‌ی جامعه» است، نسخه‌ای که پروردگار برای رهایی جان قدسی انسان از قفس طبیعت، تجویز کرده است. ایشان می‌فرمایند: معلوم می‌شود که حقیقت این عبادت الهی و نسخه‌ی جامعه که برای خلاصی این طایرهای قدسی از قفس تنگنای طبیعت به کشف تام محمّدی ترتیب داده شده و به قلب مقدسشان نازل گردیده ...[3]
در سخنی دیگر بیان می‌کنند که این نسخه‌ی کامل «ترکیب قدسی» الهی است و همانند دیگر افعال و احکام الهی بر پایه‌ی حکمت و قوانین حضرت حق بنا نهاده شده است. ایشان می‌فرمایند: نماز که یکی از ترکیبات قدسیه است که بیدّی الجلال و الجمال فراهم آمده است و تسویه شده است ...[4]
پس از آنکه حضرت آدم و حوا ـ علیهما السلام ـ از جوار پروردگار به عالم خاک هبوط کردند، یزدان مهربان دریچه‌ی ذکر خویش را به روی آدم و حوا گشود و مرکبی فراهم کرد تا آنان این فاصله را با مراتب و منازلش از مبدأ طبیعت تا مقصد قرب الهی بپیمایند.
خداوند همان گونه که پیامبر خود را به معراج قربش برد و حقایق ملک و ملکوت را به او شناساند، حضرت آدم ـ علیه السّلام ـ و همه‌ی فرزندان او را که دور افتادگان از عالم قدس‌اند به واسطه‌ی نماز به محضر انس خویش بار داد. امام ـ رحمه الله علیه ـ در این باره می‌فرمایند: نماز، مرکب سلوک و براق سیر الی الله است.[5]
و نیز می‌فرمایند: براق سیر و رفرف عروج اهل معرفت، نماز است.[6]
حضرت امام ـ رحمه الله علیه ـ در تعبیری براق (اسبی است که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را به معراج رساند) و رفرف را درباره‌ی نماز بسیار به کار برده‌اند. نکته‌ی مهم آن است که قدرت و توان این مرکب و میزان بهره‌مندی از آن، به ظرفیت و توان معنوی سالک و راکب آن بستگی دارد. حضرت امام ـ رحمه الله علیه ـ در ادامه می‌فرمایند: و هر کسی از اهل سیر و سلوک الی الله را نمازی مختصّ به خود او و حظ و نصیبی است از آن، حسب مقام خود ...[7]
هنگامی که دریافتیم نماز «نسخه‌ی جامعه‌ی» الهی برای انسان است، جایگاه نماز در بین عبادت‌های دیگر آشکار می‌شود. آیات و اخبار، مشهورترین مرتبه نماز را «عمودیت» آن برمی‌شمارند. حدیث امام علی ـ علیه السّلام ـ در ابتدای مقاله، گویای این مرتبه و لوازم ویژه است. امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ با اشاره به این نکته می‌فرمایند: ... نماز که در بین عبادات و مناسک الهیه، سمت جامعیت و عمودیت دارد ...[8]
یا این که:
و در جمع عبادات، خصوصاً نماز که سمت جامعیت دارد و منزله‌ی آن در عبادات، منزله ی انسان کامل است و منزله‌ی اسم اعظم، بلکه خود اسم اعظم است ...[9]
راز این جامعیت همان است که در حدیث پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بیان شده است: «لانَّ الصلاه تسبیحٌ و تهلیلٌ و تحمیدٌ و تکبیرٌ و تمجیدٌ و تقدیسٌ و قولٌ و دعوه»[10] زیرا نماز هم تسبیح است و هم تهلیل و هم ستایش و هم تکبیر و هم تقدیس و هم گفتار است و هم خواستن.
یکی دیگر از تعابیر امام ـ رحمه الله علیه ـ درباره‌ی نماز «معجون الهی» و «حبل متین» است. ایشان می‌فرمایند: اگر روزگار به عارفی ربانی مهلت دهد، می‌تواند تمام منازل سائرین و معارج عارفین را از منزلگاه یقظه تا اقصای منزل توحید از این معجون الهی و حبل متین بین خلق و خالق خارج کند.[11]
حقیقت و واقعیت نماز از دیدگاه امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ :
مطلب اساسی در شناخت هر پدیده‌ای، شناخت حقیقت آن است. درباره‌ی نماز نیز شناخت حقیقت آن از اساسی‌ترین اموری است که هر مسلمان باید بدان آگاه باشد. امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ حقیقت نماز را «سفر»ی می‌داند که مبدأ آن بیت نفس و الی الله و فی الله و من الله است: از آن چه مذکور شد از سرّ صلوه که حقیقت آن عبارت است از سفر الی الله و فی الله و من الله است...[12]
همچنین ایشان در این باره می‌فرمایند: ... و آن عبارت است از حصول معراج حقیقی و قرب معنوی و وصول به مقام فنای ذاتی که در اوضاع به سجده‌ی ثانیه که فنای از فنا است و در اذکار به «ایاک نعبد» که مخاطبه‌ی حضوری است، حاصل می‌شود.[13]
نکته‌ی دیگر درباره‌ی حقیقت نماز، این است که نماز را غیر از این ظاهر «باطنی» است؛ یعنی حقیقت نماز، همان باطن آن است: نماز بلکه جمیع عبادات را غیر از این صورت و قشر و مجاز، باطن و لُب و حقیقتی است و این از طریق عقل معلوم است و از طریق نقل، شواهد کثیره دارد.[14]
در حدیثی آمده است که فردی شقی به نام «رزام مولی خالد بن عبدالله» درباره‌ی حدود نماز از امام صادق ـ علیه السّلام ـ پرسش می‌کند. ایشان در پاسخ می‌فرمایند: «نماز چهار هزار حدّ دارد که تو نمی‌توانی یکی از آنها را ادا کنی». حضرت امام ـ رحمه الله علیه ـ با بیان این حدیث، آن را دلیلی بر وجود باطن و حدود باطنی نماز می‌داند. و استنباط می‌کند که: اگر این چهار هزار حدّ که جناب صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند از حدود ظاهر و آداب صوریه بود، نمی‌فرمودند: تو یکی از آنها را (هم) ادا نمی‌کنی و وفا نمی‌نمایی؛ زیرا که معلوم است که همه کس می‌تواند به آداب صوریه نماز قیام کند.[15]
ایشان، تغییر حالت ائمه ـ علیهم السّلام ـ در نماز بر اثر خوف و خشیت خداوندی، دلیلی بر اثبات بعد باطنی نماز می‌دانند. باطن نماز نیز همانند ظاهر آن، آداب و شرایطی دارد که اقامه‌ی آنها حقیقت نماز را محقّق می‌کند. حضرت امام ـ رحمه الله علیه ـ می‌فرمایند: از برای نماز غیر این صورت، حقیقتی است و غیر از این ظاهر، باطنی است و همان طور که صورت آن را آداب و شرایط صوریه‌ای است، باطن آن را نیز آداب و شرایطی است که شخص سالک باید آنها را مراعات کند.[16]
مسأله‌ی دیگر دربار‌ه‌ی حقیقت نماز این است که «اصل نماز، یک رکعت است» ‌و این سفر معنوی در طی این رکعت محقّق می‌گردد. امام ـ رحمه الله علیه ـ می‌فرمایند: باید دانست که اصل صلاه، یک رکعت و بقیه‌ی رکعات آن از فرایض و نوافل برای اتمام همان یک رکعت است.[17] سپس به بیان حدیثی از امام رضا ـ علیه السّلام ـ در این باره می‌پردازند.
واپسین نکته درباره‌ی حقیقت نماز این است که بر اساس نظر امام ـ رحمه الله علیه ـ نماز اقامه‌ی توحید‌های سه‌گانه (توحید ذات، افعال و صفات) است. ایشان می‌فرمایند: بدان که اهل معرفت، قیام را اشاره به توحید افعال دانند، چنان چه رکوع را به توحید صفات و سجود را به توحید ذات اشاره دانند.[18] از این بیان می‌توان نتیجه گرفت که اقامه‌ی نماز واقعی، اقامه‌ی توحید واقعی است و اقامه‌ی توحید مستلزم نفی هر چه غیر اوست، حتّی خواسته‌های نفسانی.
از این رو، حضرت امام ـ رحمه الله علیه ـ پس از این که مهم‌ترین احوال نماز را در قیام و رکوع و سجود می‌بینند و آن ها را مقوّم اقامه‌ی توحید می‌شمارند، در ادامه می‌فرمایند: پس گوییم که چون صلاه معراج کمال مؤمن و مقرّب اهل تقوی است. متقوّم به دو امر است که یکی، مقدمه‌ی دیگری است. اول، ترکیب خودبینی و خودخواهی که آن حقیقت و باطن تقوی است.


....................................................................................................................................................................................................................................
[1] . آداب الصلوه، امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ ، ص 9.
[2] . آداب الصلوه، ص 45.
[3] . اسرار نماز یا معراج السالکین و صلوه العارفین، امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ ، ص 10.
[4] . اسرار نماز، ص 17.
[5] . همان، ص 7.
[6] . همان، ص 6.
[7] . اسرار نماز، ص 6.
[8] . آداب الصلوه، ص 9.
[9] . آداب الصلوه، ص 9.
[10] . بحار الانوار، ج 82، روایت، 56، باب 1، ص 231.
[11] . اسرار نماز، ص 57.
[12] . اسرار نماز، ص 118.
[13] . همان، ص 15.
[14] . همان، ص 9.
[15] . اسرار نماز، ص 11.
[16] . آداب الصلوه، صص 55 ـ 56.
[17] . اسرار نماز، ص 16.
[18] . آداب الصلوه، ص 146.


  

آیا مقام انسان در هنگام تولد با فرشته یکسان است؟

پاسخ

 الف: تمایزات بین نوع انسان و فرشته ها

ازآنجایی که نوع انسان موجودی است  مادی ، ذات او دارای قوه ها و استعدادهایی است که به فعلیت نرسیده اند. زیرا انسان مکلف به اوامر و نواهی خدای سبحان است و با انجام اوامر الهی از قوه به فعل در آمده و به سوی کمال خود حرکت می کند. 1

انسان موجودی است که یک جنب? مادی دارد و یک جنب? مجرد ، یک تفاوت حیوانات با انسان این است که حیوان وقتی به دنیا می آید، چه از نظر جسمی و چه از نظر خصلتهای روحی، بالفعل به دنیا می آید، یعنی حیوان با یک سلسله غرایز به دنیا می آید و تا آخر هم همین طور است، تغییرپذیر هم نیست مگر در سطح بسیار کم.
ولی انسان از نظر جسم، کامل به دنیا می آید ، یک عضو ناتمام از او باقی نیست که در دنیا بخواهد تمام شود، اما انسان از نظر روح یک منزل نسبت به جسم عقب است، یعنی جسمش در مرحله رحم تمام می شود و روحش در دنیا باید تمام شود. این است که دنیا رحم جان انسان است. 2

در مقابل ، ملائک موجوداتی مجرد از ماده هستند و هیچگونه شائب? جسم بودن در آنها وجود ندارد. و به عبارتی  ملائکه بالفعل محض هستند و هیچ قوه و استعدادی برای تکامل و سیر به سوی کمال را ندارند و به این خاطر است که مکلف به تکلیف الهی نمی باشند ، چرا که در نهایت درج? کمال خویش هستند. عالم ملائک دارای ثبات است و تغییر و تحول در عالم آنها راه ندارد. 3

پس نوع خلقت انسان با نوع خلقت ملائک متمایز است چرا که ملائک از ابتدا بالفعل محض خلق شده اند و هیچ قوه و استعدادی برای تکامل ندارند و در نهایت درج? کمال وجودی خویش هستند. 4

اما انسان مراحل بسیاری را برای تولد طی می کند « لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِین‏ » ( آیات 12 ، 13 و 14 سور? مومنون) این آیات نشان گر این است که انسان در ابتدا جسم بوده و جسم همراه با قوه و استعداد است ، جنین در رحم مادر بر اثر تکامل جسمی قابلیت دریافت نفس انسانی را کسب می کند و به موجودی دوگانه که دارای جسم و روح است مبدل می گردد ، روح از دل ماده بر می خیزد و با آن ارتباط برقرار می کند همانند میو? درخت یا شعل? برخواسته از دل مواد محترقه؛ لیکن بقاء و استمرار روح به ماده بستگی ندارد. ؛ بنابراین نفس انسانی برابر آیه شریفه « ثم انشأناه خلقا آخر» بر اثر سیر تکاملی جنین در رحم انسان به وجود امده است. 5

ب: ویژگیها و خصوصیات انسان کامل

در میان نوع بشر ، انسانهایی هستند که با فضل و عنایت خدای سبحان از بدو تولد دارای خصوصیاتی مافوق انسانهای عادی بودند؛ بطوری که در پیامبران مرسل و ائمه معصومین (علیهم السلام) مشاهده می شود ، گرچه خلقت مادی این بزرگواران همانند خلقت نوع انسان است ، اما دارای ویژگیهای منحصر به فردی هستند که افراد عادی این ویژگیها را ندارند ، برای مثال حضرت عیسی (ع) در اوان کودکی به مقام نبوت نائل گردید « قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا » (مریم 29) در حالی که برای انسان عادی چنین امری ممکن نیست . و ائمه دیگری که در دوران کودکی به مقام امامت نائل آمدند.«  وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلا» ( مائده 110) « یا یَحْیى‏ خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا»(مریم 12). ( برای مطالعه بیشتر به ذیل این آیات شریف در تفسیر المیزان و یا تفاسیر دیگر مراجعه بفرمایید)

در مقام و منزلت انسان کامل معصوم همین بس که آن ذوات نورانی عَلََم عبودیت هستند ، زیرا اصل وجود و هستی شان که بزرگترین نشان? خداست بر وجود ذات اقدس الهی و جامع جمیع کمالات بودن او دلالت می کند و رفتار و کردار و گفتارشان به آیین و شریعت او که طریق طاعت و بندگی است . راه نمایاندن آنها اختصاص به انسانها ندارد ، بلکه فرشتگان و جنیان نیز از آن ذوات مقدسه بهره می برند و معلم (مطاع) فرشتگان الهی هستند 6

با توجه به دو مقدمه فوق روشن می شود که انسان کامل از بدو تولد تمامی کمالات انسان کامل را داراست ؛ بنابراین مقام و رتب? وجودیش بالاتر و برتر از ملائک می باشد اما انسانهای معمولی در بدو تولد هیچ برتریتی نسبت به ملائک ندارند چرا که « وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئا» ( نحل 78) در حالی از بطون مادرانشان خارج شدند که هیچ نمی دانستند ؛ یعنی دارای قوه ادراک و عقل و شعور نبوده اند ؛ سایر انسانها نیز برای رسیدن به مقام عالی   ( جانشینی الهی) باید حرکت را از دامگاه پردان? طبیعت آغاز بکند ، لیکن باید دانست که به کمک علم و راهنمایی عقل ، این راه ، پیمودنی و این مقصد رسیدنی ، و ان مقصود ، دست یافتنی است. مرد می خواهد که هراسان نشود و برای سیر در این مسیر پر پیچ و خم و گذرگاه پر سنگلاخ و دهشت آور که با پرتگاههای هولناک غضب و شهوت احاطه شده ، وحشت به دل راه ندهد.

اگر انسان از این گذرگاهها گذر کرد به بالاترین مقام (جانشینی الهی) می رسد که قرآن کریم فرشتگان تسبیح گو و تقدیس گر را هم لایق آن نمی داند « فسجد الملائکه کلهم اجمعون» (حجر 30).7

به طور خلاصه باید گفت حساب انسان کامل با حساب نوع انسان ها جداست ، چرا که انسان کامل از همان بدو تولد و اوان کودکی دارای ملک? عصمت بوده و مقام خلافت الهی را دارد ، لذا مقام انسان کامل از مقام فرشتگان یقینا بالاتر است ؛ از این جهت خدای سبحان دستور سجده بر انسان کامل را صادر نمود « وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَم» ( بقره 34) ‏.  اما نوع بشر در هنگام تولد چنین خصوصیاتی را ندارد ، بنابراین مقام فرشتگان از مقام کودک تازه به دنیا آمده برتر خواهد بود . چرا که هنوز قوه ها و استعدادهای موجود در نفس او بالفعل نشده ، اگر استعدادهای خویش را شکوفا کرد به جایی می رسد که یقینا از ملائکه برتر خواهد شد.

اما اگر به همان صورت باقی بماند و استعدادهای خود را به فعلیت نرساند در مرحل? حیوانیت خود باقی خواهد ماند و حتی در جاهایی از حیوانات نیز پست تر خواهد شد . « أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُون‏» ( اعراف 179)  8

قال علی ( علیه السلام) : « اضاعه الفرصه غصه » از دست دادن فرصتها اندوه بار است.

نهج البلاغه ، حکمت 118

 

1.       خصال ، محمد باقر کمره ای ، تهران ، انتشارات کتابچی ، چاپ اول 1377 هـ.ش ج 1 ص 133

2.       مطهری مرتضی، مجموعه آثار ، تهرن ، انتشارات صدرا ، چاپ سیزدهم ، 1385 هـ.ش ج 2 ص 21 و 22

3.       ر. ک : طباطبایی محمد حسین ، بدایه الحکمه ، شیروانی علی ، قم ، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین ، چاپ نهم 1386 هـ.ش ، مرحل? 11 فصل 11

4.       ر. ک : طباطبایی محمد حسین ، نهایه الحکمه ، شیروانی علی ، قم ، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین ، چاپ هشتم 1385 هـ.ش ، مرحل? 11 فصل 12

5.       جوادی آملی ، عبد الله ،  ادب فنای مقربان الهی ، حجه الاسلام محمد صفایی ،قم ، انتشارات اسراء ، چاپ اول ، 1385،  ج 4 ص 84    

6.       همان ج 2 ص 391

7.       همان  ج 4 ص 92 و 93

8.       مصباح یزدی محمد تقی ، خداشناسی انسان شناسی کیهان شناسی همان ص 372

  
سوال:
اگر ملائک مجرد از ماده هستند پس چگونه قرآن کریم برای ملائک صفات مادی ( همانند شکل و ...) نسبت می دهد ؟
و سوال دیگر اینکه آیا تجرد در ملائک و روح همان تجردی است که ما برای خدا قائل هستیم؟

پاسخ
بحث در مورد مجردات یک بحث بسیار عمیق و مشکلی است که بدون مقدمه غور نمودن در این مباحث با عث سرگردانی و گم کردن رشت? بحث خواهد شد ؛ بنابراین سعی می کنیم پاسخ مختصر و گویایی از این پرسش ارائه بدهیم.
مفهوم واژ? مجرد:
واژه مجرد اسم مفعول از « تجرید» وبه معنای « برهنه شده» است و این معنی را به ذهن می آورد که چیزی دارای لباس یا پوسته ای بوده که از آن کنده شده و برهنه گردیده است . ولی در اصطلاح فلاسفه به معنای مقابل « مادی» به کار می رود و منظور این است که موجودی دارای ویژگیهای امور مادی نباشد و اصلا  غایتی به سابق? ماده و برهنه شدن از آن یا هر چیز دیگری در کار نیست و در واقع به معنای « غیر مادی» است.1
مشخص شدن ماهیت موجود مجرد منوط به این است که ماده و ویژگیهایش را بشناسیم ؛
واژه مادی در اصطلاح فلاسفه در مورد اشیائی بکار می رود که نسبتی با ماده جهان داشته ، موجودیت آنها نیازمند به ماده و مای? قبلی باشد و واژ? « مجرد» بمعنای غیر مادی و غیر جسمانی است یعنی چیزی که نه خودش جسم است و نه از قبیل صفات و ویژگیهای اجسام می باشد. 2
ویژگیهای جسمانیات و مجردات
جسم بصورتهای مختلفی تعریف شده که مشهورترین آنها این است :
«جسم جوهری است دارای ابعاد سه گانه (طول و عرض و عمق) »
ویژگیهای جسم :
امتداد آن در سه جهت
دارای مکان است
قابل اشار? حسی است
موجود جسمانی دارای امتدا چهارمی است که از آن به « زمان» تعبیر می شود .
 با توجه به ویژگیهای اجسام و جسمانیات می توان مقابلات آنها را بعنوان ویژگیهای مجردات قلمداد کرد ، یعنی موجود مجرد ؛  نه انقسام پذیر است  ، و نه مکان و زمان دارد. تنها برای یک قسم از موجودات مجرد می توان بالعرض نسبت مکانی و زمانی در نظر گرفت و آن نفس متعلق به بدن است. ولی این مکان داری و زمان داری در واقع ، صفت بدن است و در اثر تعلق و اتحاد روح با بدن ، از روی مسامحه و مجاز به آن هم نسبت داده می شود. 3
حال که مفهوم واژه تجرد روشن شد عرض می کنیم : چون فرشتگان از صفات مادی مبرا هستند و ویژگیهای ماده را ندارند پس مجرد می باشند ؛ اما اینکه خداوند سبحان حرکاتی از قبیل رکوع و سجود را به ایشان نسبت می دهد و یا ایشان را همراه با شکل و اوصاف مادی توصیف می کند ، از باب تشبه نامحسوس به محسوس است .
با توجه به اینکه بشر در طبیعت مادی به سر می برد ، جان و دل او آمیخته با مادیات شده و درک صحیح و روشنی از مجردات ندارد ، فلذا خداوند سبحان خواسته است با بیاناتی از این قبیل ، موجود نامحسوس را در حد موجود محسوس پایین آورده تا بشر بتواند با توجه به درک مادی خود تصوری از فرشتگان داشته باشد. چون توصیف موجود غیر مادی جز با الفاظ مادی ( که قابل فهم برای بشر است)  ممکن پذیر نیست. و چاره ای جز این نیست که با این قبیل الفاظ ، فرشتگان را توصیف نماید. 4
در مورد سوال آخر حضرتعالی (که ناظر به تفاوت تجرد الهی با تجرد ملائکه و روح است ) لازم است مقدمه ای که شامل تقسیمات عوالم هستی است خدمت جنابعالی ارائه شود :
حکمای اسلامی و بالاخص ملاصدرا ــ قدّس سرّه ــ   با ادلّه عقلی ، وجود عالمی را فراتر از عالم طبیعت اثبات نموده اند ، که عالمی مجرّد و مبرّا از مادّه و آثار خاصّ ماده مثل حرکت و زمان است ؛ امّا برخی از آثار ماده نظیر شکل و رنگ و مقدار و ... را داراست ؛  موجودات این عالم ، از جهاتی شبیه به موجوداتی هستند که انسان در خواب می بیند که دارای شکل و رنگ و امثال آن هستند ولی مادّی نیستند. حکما این عالم را عالم مثال نامیده اند ؛ و مدّعی اند که عالم مثال ،همان عالم ملکوت است. این عالم ، باطن عالم طبیعت و علّت وجودی آن است ؛ و در رتبه وجودی ، بالاتر از عالم ماده قرار دارد ؛ یعنی شدّت وجودی آن بسیار بیشتر از عالم مادّه است ؛ لذا گفته می شود ، عالم مثال یا ملکوت فوق عالم مادّه است ؛ و مراد از این بالا بودن بالا بودن مکانی نیست ؛ چرا که عالم مثال ، لامکان است و مکان ندارد ؛ و چیزی که مکان ندارد بالا بودن مکانی برای آن بی معنی است .  
حکما برای عالم مثال نیز باطن و علّتی اثبات نموده اند که نه تنها از مادّه که از آثار مادّه نظیر شکل و رنگ و مقدار نیز مجرّد و منزّه است ؛ حکما این عالم را عالم عقل یا عالم عقول نامیده اند ؛ این عالم را عالم ارواح مجرّده و عالم ملائک نیز می گویند ؛ موجودات این عالم از جهاتی شبیه عقل و روح انسان هستند که فاقد آثار ماده اند. این عالم نیز از نظر وجودی شدیدتر از عالم مادّه و عالم مثال است ؛ و عقولی که در این عالم وجود دارند همان ملائکند.
در رتبه وجودی ، قبل از عقل اوّل ، علم الهی واقع شده است ؛ که در لسان شرع از آن تعبیر به عرش می شود ؛ این مرتبه نیز علّت عوالم سه گانه مادون خود است ؛ و همه عوالم را از نظر وجودی احاطه کرده است ؛ همانطور که عالم عقل ، عالم مثال و عالم طبیعت را احاطه کرده است ؛ و عالم مثال بر عالم طبیعت محیط است ، به احاطه وجودی ؛  و مافوق عرش ، رتبه وجودی اسماء و صفات حق تعالی است که حقایقی وجودی اند و همه موجودات، تجلیّات آنها هستند ؛ و فوق مرتب? عالم اسماء، کنه  ذات حق تعالی است که هیچ موجودی از آن آگاه نیست ؛ و هر سخنی در مورد آن نشانه جهل است ؛ حتی اشرف کائنات ، محمّد المصطفی ــ صلوات الله و صلوات المصلین علیه و آله ــ نیز در آن مرتبه حیران است ؛ و غایت سیر وجودی آن حضرت تا مرتبه اسماء است ؛ لذا در روایات معصومین (ع) از تفکر در ذات حق تعالی نهی شده ؛ چرا که تفکر در این مرتبه محال است ؛ و هر که بخواهد در این مرتبه تفکر کند در واقع تخیّل و توهّم می کند نه تفکر ؛ آنچه ما از کنه ذات می دانیم فقط همین است که موجود است ؛ لذا موجود نیز یکی از اسامی و تجلیّات اوست نه خود او  .
از مطالب فوق روشن شد که خداوند متعال و اسماء و صفات او ، نه موجود مادّی است نه موجود مثالی و نه موجودی از سنخ عقول مجرّده ؛ بلکه خداوند متعال خالق مادّی و مجرّد است. مادّی و مجرّد از اقسام ممکن الوجودند نه از اقسام بلاواسطه وجود.  وجود تقسیم می شود به واجب الوجود و ممکن الوجود ؛ و ممکن الوجود تقسیم می شود به مادّی و مجرّد ؛ و مجرّد تقسیم می شود به مجرّد تامّ که همان عقولند ، و مجرّد غیرتامّ که همان موجودات مثالی اند. (نهایه الحکمه مرحل? 12 فصل 19)


1.     (مصباح یزدی محمد تقی، آموزش فلسفه ، چاپ نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی،  چاپ اول  1378 هـ .ش ج 2 ص 132)
2.    همان ص 133
3.    همان ص 134 و 135
4.    (طباطبایی محمد حسین، ترجمه المیزان، موسوی همدانی سید محمد باقر ، قم دفتر انتشارات اسلامی جامع? مدرسین ، چاپ پنجم 1374 هـ. ش  ج‏17، ص: 6)
5.    طباطبایی محمد حسین ، نهایه الحکمه ، شیروانی ، قم ، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین ، چاپ نهم 1386 هـ.ش مرحل? 12 فصل 19


  
پرسش :شخصی همچون حضرت آدم (ع) که براحتی فریب این حیل? ساده و پیش پا افتاده را بخورد آیا صلاحیت پیامبر شدن را دارد؟

پاسخ
1. آنچه در بدو نظر از آیات ظاهر میشود، این است که آدم(ع) رسما گناه کرده، مانند جمله: (وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏، آدم پروردگار خود را نافرمانى کرد، و در نتیجه گمراه شد)، « سوره طه آیه 121» و نیز مانند اعترافى که خود آن جناب کرده، و قرآن آن را حکایت نموده فرموده: (رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا، وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا، وَ تَرْحَمْنا، لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ، پروردگارا بخود ستم کردیم، و اگر ما را نیامرزى، و رحم نکنى، از زیانکاران خواهیم بود) « سوره اعراف آیه 23»، این آن مطلبى است که از نظر خود این ظواهر، و قطع نظر از رسیدگى به دقت همه آیات داستان، بنظر مى‏رسد، و اما اگر در همه آیات داستان تدبر کنیم، و نهى از خوردن درخت را مورد دقت قرار دهیم، یقین پیدا مى‏کنیم: که نهى نامبرده نهى مولوى نبوده، تا نافرمانیش معصیت خدا باشد، بلکه تنها راهنمایى و خیر خواهى، و ارشاد بوده، و خداى تعالى خواسته است مصلحت نخوردن از درخت، و مفسده خوردن آن را بیان کند، نه اینکه با اراده مولوى آدم را به عبث، وادار به نخوردن از آن کند.1
2. شکی نیست که مقصود « الظالمین» در این آیه از ظلم به معنای ستم است ، نه از ظلمت به معنای تاریکی و بهترین شاهد آن ،تعبیر خود آدم (ع) در مقام توبه است « ربنا ظلمنا انفسنا» ( اعراف 23) از آنچه گذشت ( ارشادی بودن نهی) بر می آید که مظلوم در جمل? « فتکونا من الظالمین» خود آدم و حوا هستند و ظلم در این جمله ، ظلم به نفس است ، نه ظلم به خداوند یا دیگران ، چون آنچه در ارتکاب نواهی ارشادی یا در ترک اوامر ارشادی مطرح است ضرر و خسارتی است که نصیب خود شخص  می شود ؛ چنان که اگر شخص بیمار به امر و نهی ارشادی پزشک اعتنا نکند ، به خود ستم کرده است ، از این رو در سور? « طه» در ارتباط با همین قصه ، به جای اینکه پس از نهی از جمل? « فتکونا من الظالمین» ذکر شود جمل? « فتشقی» آمده است ؛ چون شقی به معنی رنج و تعب است که در ادامه آیه به گرسنگی و تشنگی و گرما و سرما تفسیر شده است. « ان لک ألا تجوع فیها و لا تعری و ...» (طه 118) 2
3. برای حفظ حضرت آدم (ع) و صیانت عصمت آن حضرت از ارتکاب چیزی که زمین? هبوط تبعیدی آن از « بارگاه تشریف» به « کارگاه تکلیف» را فراهم کند وجوهی قابل تصور است که به برخی از آنها اشاره می شود.
الف: جریان مزبور در ساحتی پدید آمد که هنوز اصل نبوت تشریعی ، جام? وجود نپوشیده و هنوز هیچ گونه وحی حامل شریعت ، حاصل نشده بود . در این فضا هیچ حکم مولوی و تکلیفی در بین نبود که در بار? حرمت یا کراهت آن سخن به میان آید ، به شهادت اینکه در آیات همین داستان فرمود: (همگى از بهشت هبوط کنید، و فرود شوید، پس هر گاه از ناحیه من دینى، و هدایتى برایتان آمد، هر کس هدایتم را پیروى کند، ترسى بر آنان نیست، و دچار اندوهى نیز نمیشوند، و کسانى که پیروى آن نکنند، و کفر ورزیده، آیات ما را تکذیب نمایند، آنان اصحاب آتش، و در آن جاودانه‏اند)
 اصل وجی مستلزم تشریع نیست ؛ چنان که صرف هدایت و امر و نهی و وعد و وعید ، موجب تکلیف   نیست ؛ چون همه این امور در مسائل ارشادی قابل مطرح است .
ب: جریان معهود در ظرف نسیان حضرت آدم(ع) رخ داد و چیزی که از راه فراموشی ارتکاب شود محذوری ندارد این وجه به استناد برخی از احتمال های تفسیری در بار? آی? « و لقد عهدنا الی آدم من قبل فنسی و لم نجد له عزما» (طه 115) طرح شده است . 3
حال با توجه به مقدمات مذکور روشن می شود که حضرت آدم با خوردن از آن درخت ، گناه شرعی نکرد چون آن عالم ، عالم تشریع نبود. لکن اثر وضعی و تکوینی خوردن از آن درخت سقوط از رتبه برزخی به عالم مادّه بود.  دلیل این مطلب (هبوط آدم و حوا اثر وضعی خوردن میوه ممنوع است) این است که  خداى تعالى هم در سوره بقره، و هم در سوره اعراف، ظلم را متفرع بر مخالفت نهى کرده، و فرموده: (لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ، فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ)، و آن گاه در سوره (طه) این ظلم را بشقاوت مبدل نموده، و فرموده (مواظب باشید شیطان شما را بیرون نکند، و گر نه بدبخت میشوید).
آن گاه این بدبختى را در چند جمله که بمنزله تفسیر است، بیان کرده، و فرموده: (تو در این بهشت نه گرسنه می شوى، و نه تشنه، و نه عریان، و نه گرمازده)، و با این بیان روشن کرده که مراد از شقاوت، شقاوت و تعب دنیوى است، که از لوازم جدا ناشدنى زندگى زمینى است، چون در زمین است که انسان به گرسنگى، و تشنگى، و لختى، و امثال آن گرفتار میشود.
پس بیرون شدن از بهشت، بدنبال خوردن از درخت، یک اثر ضرورى، و خاصیت تکوینى آن خوردن بوده، عینا مانند مردن بدنبال زهر خوردن، و سوختن بدنبال در آتش افتادن، هم چنان که در همه موارد تکلیف ارشادى، اثر، اثر تکوینى است، نه اثر مولوى.4
تا اینجا معلوم شد خدا آدم را نهى کرد تا گرفتار اینگونه عوارض نشود،( چون اثر وضعی خوردن از درخت ممنوع هبوط در عالم ماده است) و هیچ علت دیگرى که باعث نهى مولوى باشد، بیان نکرد، ( و به این دلیل است که نهى نامبرده ارشادى بوده، و مخالفت نهى ارشادى گناه نیست، و مرتکب آن را خارج از رسم عبودیت نمى‏شمارند).
ولی باز این سوال باقی است که آیا خدا نمی توانست آدم را عفو کند ؛  به این معنی که اثر وضعی خوردن درخت ممنوعه را بردارد؟ جواب این است که اوّلاً خداوند متعال عالم را بر اساس نظام علّی و معلولی آفریده است. لذا هر علّتی معلول خاصّ خود را دارد ؛ معلول خوردن درخت ممنوعه نیز از هبوط در دنیا بود. اگر بنا شود که خداوند متعال قوانین علّی و معلولی را که خود آفریده است ، با حکومت علّت برتری به هم  بزند حتماً باید مصلحت عظیمتری در کار باشد ؛ و الّا این کار خدا خلاف حکمت می شود. و اگر در این کار مصلحتی بود حتماً خدا این کار را می کرد ؛ چون طبق براهین فلسفی هر چه  برای خدا ممکن باشد و قابلیّت قابل هم تامّ باشد ، صدور آن امر از خدا حتمی است. پس اگر خدا اثر وضعی کار حضرت آدم را برطرف نکرده است ، معلوم    می شود که این کار فاقد مصلحت لازم بوده ؛ بلکه بر عکس اگر خدا چنین کاری را انجام می داد مصالح عظیمی از بین می رفت. چون اگر حضرت آدم و حوّا (ع) به دنیا هبوط نمی کردند ، اوّلاً فرزندان آنها هیچگاه پا به عالم وجود نمی گذاشتند ؛ چون در عالم برزخ زاد و ولد وجود ندارد. تولید مثل به معنای دنیایی آن ، از احکام خاصّ عالم  مادّه است. لذا تا این دو بزرگوار در بهشت بودند ، فرزندی نداشتند. ثانیاً از بهشت ابدی آخرت که بسیار عظیمتر از بهشت برزخی است محروم می ماندند. چون بهشت وعده داده شده در قرآن کریم (بهشت آخرت )، بهشت اعتقادات و اعمال است ؛ لذا این بهشت در سایه ایمان اختیاری و عمل به تکلیف به دست می آید. اگر حضرت آدم (ع) در بهشت برزخی می ماند ، هیچگاه به آن بهشت ابدی راه نمی یافت ؛ چون عالم برزخ عالم تکلیف و تشریع نیست ؛ لذا نهی خدا از خوردن درخت ممنوعه نیز نهی شرعی نبود. کما اینکه خطای حضرت آدم نیز خطا و گناه شرعی نبود. اوّلین احکام دینی و شرعی برای بشر بعد از هبوط به زمین نازل شد ؛ لذا خداوند متعال فرمود:« قالَ اهْبِطا مِنْها جَمیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقى‏. ـــ (خداوند) فرمود: هر دو از آن(بهشت) فرود آیید، در حالى که دشمن یکدیگر خواهید بود. ولى هر گاه هدایت من به سراغ شما آید ، هر کس از هدایت من پیروى کند، نه گمراه مى‏شود، و نه در رنج خواهد بود.»( طه/123) 5

1. (محمد حسین، ترجمه المیزان، موسوی همدانی سید محمد باقر ، قم دفتر انتشارات اسلامی جامع? مدرسین ، چاپ پنجم 1374 هـ. ش  ج‏1، ص: 208)
2. (جوادی آملی، عبدالله ، تسنیم ، احمد قدسی، قم مرکز نشر اسراء ، چاپ سوم، 1385 هـ .ش  ج 3 ص 244)
3. (همان ج 3 ص 346 و 347)
4. (محمد حسین، ترجمه المیزان، موسوی همدانی سید محمد باقر ، قم دفتر انتشارات اسلامی جامع? مدرسین ، چاپ پنجم 1374 هـ. ش  ، ج‏1، ص: 209)
5. (جوادی آملی، عبدالله ، تسنیم ، احمد قدسی، قم مرکز نشر اسراء ، چاپ سوم، 1385 هـ .ش  ج 3 ص 348 و 349)


  

در روایت آمده است حضرت صاحب الزمان (عج) موقعی ظهور خواهند فرمود که ظلم و جور عالم را فرا بگیرد عده ای از این سخن سوء استفاده کرده و می گویند حالا که این طور است بیاییم ظلم و فساد را گسرش دهیم تا حضرت زود تر قیام کنند ، چه پاسخی به عمل ایشان دارید؟

الف) شرایط و زمینه های ایجاد هر پدیده ای با علایم و نشانه های آن تفاوت دارد. عوامل و شرایط ایجاد هر پدیده، لازمه ی آن است و از آن جدایی ندارد و تا وجود پیدا نکند آن محقق نمی شود; بنابراین، بین شرایط و زمینه های هر پدیده با خود آن نسبت استلزامی و انفکاک ناپذیری برقرار است و آن شرایط در شکل گیری پدیده، نقش کلیدی دارند. اما نشانه ها و علایم یک پدیده، تنها، از وقوع یا نزدیکی وقوع آن پدیده خبر می دهند و هیچ نقشی در ایجاد آن ندارند و ممکن است پدیده محقق شود بدون آن که نشانه های وعده داده شده برای آن محقق شده باشد. حال باید روشن شود که آیا گسترش فساد و ظلم در جامعه، شرط و زمینه ی ظهور است یا علامت و نشانه ی آن؟ با ژرف اندیشی در روایات روشن می گردد که زیاد شدن تباهی و فساد و ظلم از نشانه های ظهور به شمار می آید، نه زمینه و شرط و سبب ظهور; بنابراین، گسترش فساد و تباهی هیچ نقشی در اصل ظهور ندارد، تا آرمان تشکیل حکومت عدل گستر مهدی(علیه السلام)، با آن قوام و تحقق پیدا کند، بلکه وجود این ظلم ها و فسادها، همگان را از نزدیکی ظهور یا وقوع آن آگاه می کند. و این روایات، صرفاً، وضعیت زمان ظهور حضرت را توصیف می کنند.

ب) روایاتی که می گویند امام زمان (عج) موقعی ظهور می کند که عالم پر از ظلم و جور باشد؛ این گونه روایات حاکی از کثرت ظلم و فساد هستند، نه کثرت و فراوانی ظالمان و فاسدان ؛ چه بسا تعداد کمی ظالم و فاسد در زمین وجود داشته باشند، ولی چنان ظلم و فسادی به پا کنند که سراسر جهان را فراگیرد؛ بنابراین در این روایات، فراوانی ظلم و فساد مورد عنایت قرار گرفته است نه پرشمار بودن ظالمان و فاسدان و این مطلب منافاتی با تلاش انسان ها و مؤمنین در ایجاد حرکات اصلاحی و حکومت عدل و مخالفت با فساد ندارد. شیخ صدوق(رحمه الله)روایتی از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند، مبنی بر این که «این امر تحقق نمی پذیرد، مگر این که هر یک از شقی و سعید به نهایت کار خود برسند.»

پس سخن در این است که گروه سُعدا و اشقیا هر کدام به نهایت کار خود برسند، سخن در این نیست که سعیدی در کار نباشد و فقط اشقیا به منتهی درجه ی شقاوت برسند».

ج) روایاتی که تکالیف مؤمنین را در زمان غیبت بیان می دارند; روایات پرشماری، تکالیف و وظایف بسیاری را برای منتظران ظهور حضرت مهدی(عج) در دوران غیبت و قبل از ظهور بیان می کنند که به برخی از آنها اشاره می شود.

1. خودسازی و تهذیب نفس: امام صادق(علیه السلام) فرمود:

هر کس دوست دارد از اصحاب حضرت قائم(علیه السلام) باشد، باید منتظر باشد و در این حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو رفتار نماید، در حالی که منتظر باشد،...

2. آماده شدن برای از بین بردن فتنه ها.

3. اطاعت از امام:

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

طوبی لشیعة قائمنا المنتظرین لظهور فی غیبته والمطیعین له فی ظهوره. اولئک اولیاء الله الذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ; خوشا به حال پیروان قائم ما، کسانی که در دوران غیبتش منتظر ظهور ایشان اند و در زمان ظهورش، از او اطاعت می کنند، ایشان اولیای الهی هستند، کسانی که هیچ خوف و حزنی بر آنان نیست.

روشن است که، وجود این وظایف و تکالیف در عصر غیبت و قبل از ظهور، همگی با راضی و بی تفاوت بودن نسبت به فساد و ظلم و تباهی در جامعه منافات صریح دارند. اگر چنین باشد، باید ملتزم شد به این که بسیاری از تکالیف (اتیان واجبات و ترک محرمات) برای نزدیک نمودن ظهور امام زمان(علیه السلام) تخصیص بخورد و در این مقطع زمانی بسیاری از تکالیف از انسان ها ساقط شود. ولی لازم باطل است، به این معنا که هیچ دلیلی بر تخصیص خوردن تکالیف در این عصر نداریم; بنابراین ملزوم هم باطل می شود.

شهید مطهری می گوید:

این (رها کردن تکلیف) برخلاف یک اصل قطعی اسلامی است; یعنی انتظار ظهور حضرت حجت(علیه السلام)هیچ تکلیفی را از ما ساقط نمی کند، نه تکلیف فردی و نه اجتماعی. شما در شیعه و اهل تسنن، یک عالم پیدا نمی کنید که بگوید انتظار ظهور حضرت حجت یک تکلیف کوچک را از ما ساقط می کند.

و برعکس، دلیل بر همیشگی بودن تکالیف داریم، امام صادق(علیه السلام)می فرماید:

حَلالُ محمد حلالٌ ابداً الی یومِ القیامة و حَرامُهُ حرامٌ ابداً الی یومِ القیامة .

د) مهدی یاوران: هر حرکت اصلاحی و هر انقلابی برای محقق شدن باید مسیر طبیعی و عادی اش را طی کند و بلکه تحقق هر پدیده ای در این عالم هستی اسباب و مقدماتی دارد. امام صادق(علیه السلام)می فرماید:

ابی الله أن یجری الاشیاء الا بأسباب; اراده ی خداوند به این تعلق گرفته است که هیچ چیزی جز به واسطه ی اسبابش محقق نشود.

و سنت الهی بر آن تحقق گرفته است که سرنوشت انسان ها به دست خودشان رقم بخورد:

(انّ الله لا یغیّر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم;)

و حکومت عدل محور و جهانی امام مهدی(علیه السلام) نیز از این قاعده مستثنا نیست و برای محقق شدن، نیازمند مقدمات و وسایلی از جمله وجود یارانی صالح و به دور از وسوسه های شیطانی و پاک از لوث پلیدی ها و صاحب کرامات انسانی و سازماندهی ایشان است.

امام صادق(علیه السلام) در وصف ایشان می فرماید:

برای حضرت مهدی(عج) مردانی است که استواری دل هایشان برای دین خدا، همانند آهن است... خداوند به وسیله ی آنها امام و پیشوای حق را یاری می کند.

این امام بزرگوار در جای دیگری می فرماید:

... یاران امام زمان(علیه السلام) کسانی هستند که خداوند درباره ی آنها فرمود: سوف یأتی الله بقوم یحبّهم و یحبّونه ...; خداوند به زودی گروهی را خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آنان نیز او را دوست دارند. آنان در برابر مؤمنان فروتن و در برابر کافران با عزت و درشت خو و سخت گیر هستند.

حال می توان گفت در زمان ظهور آن حضرت، دو جبهه وجود دارد: جبهه ی حق که عبارت اند از یاران مخلص امام مهدی(عج) و جبهه ی باطل که شامل فاسدان و ملحدان و ظالمان می شود و تردیدی نیست که هواپرستان و کج اندیشانی که در زمان قبل از ظهور حضرتش، خواست های شیطانی را در جامعه گسترش داده و یا راضی به اشاعه ی فساد و منکرند، از یاران امام مهدی (عج) به شمار نمی آیند; زیرا از ویژگی های مهدی یاوران برخوردار نبوده و مشمول روایاتی که خصایص یاران حضرت را ذکر می کنند نمی گردند; بنابراین با عقیده ای که دارند در جبهه ی مقابل قرار داشته و با برخورد قاطع و سرکوب گرانه ی حضرت مواجه خواهند شد; زیرا قیام او یک حرکت اصلاحی است و هر پدیده ای که در مقابل آن باشد مردود است، پس صاحبان چنین تفکر غلطی، اگر هم به خیال خود راست گفته باشند، اولین ضربه را خود متحمل خواهند شد و طعم خواری را در مقابل مؤمنین خواهند چشید.

و) امر به معروف و نهی از منکر.

(کنتم خیر امّة أخرجت للنّاس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله); شما بهترین امتی هستید که برای انسان ها پدیدار شده است، (چه این که) امر به معروف و نهی از منکر می کنید و به خدا ایمان دارید.

امر به معروف و نهی از منکر یکی از فروع دین و از ضروریات دین مبین اسلام به شمار می آید و روایات بسیاری بر وجوب آن دو فریضه ی الهی دلالت دارند.

بنابراین، باید در مقابل هر فساد و ظلمی صف آرایی کرد و با تکیه بر قرآن و روایات، تا حد امکان، ریشه ی آنها را خشکاند. و آیه ی شریفه بر عمومیت خود باقی است و هیچ دلیلی یافت نمی شود که این حکم به مقطع خاصّی از زمان تخصیص بخورد، بلکه این حکم با شرایط خاص خود، تمامی زمان ها، از جمله، زمان قبل از ظهور حضرت را هم در بر می گیرد.

ز) غیبت امام به سبب طغیان شر و ظلم و فساد بوده است و اگر چنین نبود، امام(عج) غایب نمی شد; پس چگونه طغیان ظلم و فساد سبب ظهور امام(علیه السلام) و خروج او از پرده ی غیبت می شود!

ح) مفهوم واقعی انتظار

این عده مفهوم واقعی انتظار را درک نکرده اند، و گمان نموده اند که انتظار به این معناست که باید مترصد و در کمین بود و دست روی دست گذاشت تا آن حضرت بیاید و حرکت اصلاحی خود را انجام دهد.

در حالی که انتظار، حالت کسی است که از وضع موجود ناراحت و برای ایجاد وضع بهتری تلاش می کند; بنابراین مسئله ی انتظار از دو عنصر نفی (بیگانگی از وضع موجود) و عنصر اثبات (خواهان وضعیت مطلوب بودن) ترکیب یافته است.

مرحوم مظفر می گوید: از چیزهایی که در این زمینه باید بدانیم این است که معنای انتظار ظهور آن مصلح نجات بخش این نیست که مسلمانان در امر دین و احیای حق از یاری او دست بردارند و جهاد در راه دین و عمل به احکام آن را ترک کنند و دست روی دست بگذارند و وظیفه ی امر به معروف و نهی از منکر را تنها به آن حضرت واگذارند، بلکه هیچ وقت تکلیف و عمل به احکام شرعی از دوش مسلمانان برداشته نمی شود و پیوسته بر آنان واجب است بکوشند حقیقت را درک کنند و راه های صحیح وصول به آن را به دست آورند و تا زمانی که قدرت دارند، از زیر بار مسئولیت امر به معروف و نهی از منکر شانه خالی نکنند و بر هیچ مسلمانی روا نیست به بهانه ی این که منتظر مهدی (عج) است و او اصلاحگر کل و راهنما و بشارت دهنده است از عمل به واجبات دست بردارد.

امام صادق(علیه السلام)می فرماید:

هر کس بخواهد از یاران قائم(علیه السلام)باشد، باید منتظر باشد و با پرهیزکاری و خوی های پسندیده عمل کند و اوست منتظر; پس هر گاه بمیرد و قائم پس از مردنش بپاخیزد، پاداش او مثل کسی است که دوران حکومت آن حضرت را درک کرده باشد.

بنابراین، انتظار، حرکت و عمل و عامل مقاومت است و سکوت و رضایت و عدم حرکت معنای واقعی انتظار نیست تا گروهی با چنین انتظاری جانب اباحیگری را بگیرند و از حقیقت شریعت محمدی دور شوند.


  
+ همراهان عزیز در ایام فاطمیه بنده را هم دعا کنید نیازمند دعاهای شما هستم


+ با سلام خدمت سروران گرانقدر وبلاگ کلام نو به روز شد . در انتظار نظرات سازنده شما ...


+ نعمت های بهشتی سراسر لذت است


+ با سلام خدمت سروران گران قدر ضمن تلیست ایام شهادت فاطمه زهرا (س) با مطلبی به عنوان فاطمه (س) معلم فرشته ها در خدمت دوستان هستم.


+ چرا دعاهاى ما مستجاب نمى شود امیرالمؤ منین على علیه السلام روز جمعه در کوفه سخنرانى زیبایى کرد، در پایان سخنرانى فرمود: دوستان بقیه جریان را در وبلاگ بنده مطالعه بفرمایید.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ