بسم الله الرحمن الرحیم
خدای منّان را شاکریم که بازهم حیاتی عطا فرمود تا دست به قلم شده و قدمی هر چند ناچیز در راه دین و معرفت دینی برداریم
بسیار شنیدیم که احکام اسلامی تعبّدی هست، تعبد از ریشه عبد و عبودیة، به معنای بندگی و پرستش است، یکی از اموری که در آن اصطلاح تعبّدی به کار می رود جایی است که در آن نیاز به دلیل نباشد.
اصول دین و عقیده ی هر شخصی باید بر اساس دلیل باشد اما در فروع دین همین قدر که ثابت شود که آن حکم از جانب خدا است کفایت میکند و نیازی به تحقیق و استدلال و دانستن علت و فلسفه آن نیست، زمانی که سؤال میشود چرا مثلاً نماز صبح را باید دو رکعت بخوانیم در پاسخ گفته میشود این تعبّدی است (باید بپذیریم و نیازی به استدلال ندارد).
برای بسیاری از خوانندگان این سوال در ذهن ایجاد میشود که چرا باید احکام اسلامی تعبدی باشد، چرا در اسلام احکام تعبّدی داریم، این بار قصد داریم پاسخی اجمالی برای این پرسش بدهیم و دلیل تعبّدی بودن احکام را بیان کنیم:
امّا پاسخ به این پرسش چیست؟
نوع انسان خطاکار است و برای نیل به کمال، نیازمند راهنمایی است که معصوم از خطا و اشتباه باشد، تا با تقلید و تبعیت از وی به کمال مورد اشاره در قرآن کریم«عبودیت، خلیفه الله و ...» بار یابد.
وقتی انسان با برهان عقلی، خدای حقیقی را یافت، باید با عقل، صفات اصلی او را هم به چنگ آورد. صفاتی چون، واحدیّت(شریک نداشتن)، احدیّت(غیر مرکّب بودن)، حکمت، عدل و ... . بعد از این مرحله، با استفاده از صفات خدا، اصل نبوّت عامّه را با برهان اثبات میکند و باز با برهان عقلی، صفات نبیّ را به دست میآورد، صفاتی چون عصمت را.
روشن است که به حکم عقل، باید بی چون و چرا مطیع او بود. چون عقل، قبلاً ثابت نموده که نبی، معصوم است. پس هر چه میگوید، یقیناً حقّ محض است؛ از این نکته چرایی تعبّد روشن میشود چرا که تعبّد یعنی تقلید از فرد معصوم و بدون اشتباه.(1)
بنابراین تبعیّت از معصوم (که اصطلاحاً تعبّد نامیده میشود) اولا متّکی به یک پروسهی عقلی منطقی است. لذا انکار تعبّد، در واقع انکار عقل و منطق است و پذیرش آن، عین عقلانیّت است. ثانیا: تعبّد در دین همان تقلید از معصوم است که از خطا و اشتباه به دور است.
حاصل سخن اینکه:
فلسفه وجود تعبّد در دین اسلام عدم آگاهی انسان نسبت به حکمت بسیاری از اعمال عبادی است، انسان با تقلید از فرد معصوم یقین پیدا میکند که اعمالش مطابق با خواستهی خداوند است و میتوان با تبعیت ار فرد معصوم، به اهداف عالیه خلقت نائل آمد.
برای مطالعه بیشتر ر.ک: مؤسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره، انسان شناسی و جوادی آملی تفسیر موضوعی قران کریم جلد 9
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.سعیدی مهر. محمد، آموزش کلام اسلامی صفحه 32-19، قم مرکز جهانی علوم اسلامی
بسم الله الرحمن الرحیم
ایام فاطمیه و شهادت صدیقه ی کبری فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) رو خدمت همه ی بزرگواران، تسلیت میگم و امیدوارم شفاعت این بزرگوار شامل همه ما در همین دنیا بشود، امشب شبهه ای دیگری را مطرح می کنم که شاید بسیاری از بزرگواران این شبهه را در ذهن داشته باشند و دانستن پاسخ دغدغه ی بزرگی برایشان باشد ، حقیر در حدّ بضاعت خودم و البته با رعایت اختصار شبهه را مطرح و پاسخش رو عرض می کنم:
ممکن است برخی از خوانندگان محترم شبهه ای در ذهن داشته باشند به اینکه مگر انسان های عصر حاضر چه گناهی کردند که امام شان غائب است، چرا باید عصر حاضر از وجود امام زمان بی بهره باشد اما ملت های پیشین از وجود امام حاضر بهره مند شوند، آیا این خلاف عدالت خدا نیست! آیا عدالت خدا به این نبود که عضر حاضر را نیز از امام حاضر برخوردار می کرد؟
در پاسخ به این تفکّر عرض می شود: بشریت همانند گذشته از وجود امام(علیهالسلام) بهرهمند هستند؛ همانگونه که خورشید در پشت ابر نور و گرمای خود را به اهل زمین میرساند، فیوضات امام زمان(عج) به اهل زمین می رسد؛ چرا که امام معصوم شئونات وجودی فراوانی دارد که اغلب آنها مربوط به باطن امور و باطن انسانها میشود و تنها دو جنبهی آن به امور ظاهری مربوط میشود، یکی از امور بیان احکام و معارف الهی و دیگری حکومت سیاسی بر جامعه است. و آنچه ما اکنون از آن بیبهرهایم تنها این دو قسم اخیر است.
بیان معارف و احکام الهی، اکنون موجود نیست؛ چرا که نیازی به تعالیم اضافه نیست. هر آنچه اهل بیت(علیهمالسلام) باید میفرمودند در زمان ظهورشان فرمودهاند و روش اجتهاد را هم آموختهاند تا ما با استفاده از آنچه آن بزرگواران فرمودهاند، احکام و معارف جدیدی را به چنگ آوریم . لذا امامرضا(علیه السلام) فرمودند:« عَلَیْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ إِلَیْکُمْ وَ عَلَیْکُمُ التَّفَرُّع» بر عهدهی ماست که اصول و کلّیّات را به شما القاء نماییم و بر عهدهی شماست استنباط فروعات(1).
همچنین توجّه شود که بهرهی ما از احادیث اهل بیت (علیهمالسلام) به مراتب بیش از گذشتگان است ؛ چون در زمان خود اهلبیت(علیهمالسلام) افراد، تنها دسترسی به احادیث محدودی داشتند و همهی احادیث اهلبیت(علیهمالسلام) را یکجا نداشتند، در حالی که ما امروز به همّت علمای بزرگی چون شیخ کلینی، شیخ صدوق، شیخ طوسی، شیخ مفید، علّامه مجلسی و ... همهی آن گنجینهها را یکجا در اختیار داریم. ضمناً خیال نشود که در آن زمان همهی مردم دسترسی مستقیم به امام داشتند؛ بلکه اکثر مردم آن زمان نیز اوّلاً به واسطهی اصحاب ائمه(علیهمالسلام) سخنان آن بزرگواران را میشنیدند؛ ثانیاً اکثر ائمه(علیهمالسلام) تحت کنترل حکومتهای جور بودند و مردم جرأت نزدیک شدن به آن بزرگواران را به خود نمیدادند. ثالثاً در آن زمانها حقیقت امامت برای بسیاری از مردم روشن نبود، در حالی که با گذر زمان مردم زمان ما با حقیقت امامت بیشتر آشنا شدهاند.
حاصل سخن اینکه
با توجه به مطالبی که گفته شد غیبت ظاهری امام زمان(عج) منافاتی با عدالت خداوند ندارد، زیرا:
الف: در زمان غیبت نیز از نعمت وجود امام معصوم بیبهره نیستیم چرا که فیوضات باطنی ایشان شامل حال کل هستی و موجودات است.
ب: در آن زمان این طور نبوده که همهی مردم دسترسی به امام معصوم داشته باشند؛ بلکه تنها عدهی معدودی بودند که به حضور امام معصوم شرفیاب میشدند.
ج: مزیّت زمان ما بر زمان ائمه بر ایناست که اولا تمام احادیث را یکجا در اختیار داریم و ثانیا با گذشت زمان، مردم با حقیقت امامت بیشتر آشنا شدهاند، در صورتی که در زمان خود ائمه(علیهمالسلام) اینگونه نبوده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحار الأنوار ،ج2 ،ص245
بسم الله الرحمن الرحیم
دختری در یک خانواده مذهبی بزرگ می شود، و از همان اوایل پدر و مادر امکانات خوبی را برایش فراهم می کنند و یک دختر کاملا مذهبی و درس خوانده تربیت میشود و در نهایت یک خواستگار خوب و مذهبی پیدا کرده و با کلی جهیزیه مناسب به خانهی بخت می رود و چون مذهبی تربیت شده آخرتش را هم میسازد و از این بابت خیالش آسوده است.
اما در مقابل دختری با کلی بدبختی و فقر بزرگ میشود، مجبور است برای امرار معاش کارهای مردانه انجام دهد، پدر و مادر امکانات خوبی برایش فراهم نمیکنند و همین باعث میشود سختیهای زیادی را متحمل شود چنین دختری هر چه قدر هم زیبا و مومن باشد همانند دختر اولی نمیشود و خواستگار خوب برایش پیدا نمیشود.
چرا باید این طوری باشد ؟!
پاسخ:
ما هم قبول داریم که خانواده و نحوهی تربیت خانوادگی و میزان مذهبی بودن والدین تأثیر بسیاری بر سرنوشت افراد دارد. اما اینها صرفاً زمینه سازند و نمیتواند فردی را مجبور به رفتن در یک مسیر خاصّ کنند؛ لذا تا اختیار سوء عالمانه و عامدانهی شخص به این مجموعه اضافه نشود ، شخص به مسیر گمراهی نمیرود.
پس طبق این قاعده، خدا عمدهی بندگانش را به حدّ کافی در معرض هدایت قرار میدهد؛ امّا نه لزوماً در خانواده؛ بلکه از راههای فراوانی چون دوستان، معلّمان، هم شاگردیها ، کتابها و هزاران راه دیگر که فقط خدای هدایت کننده خود میداند. خداوند متعال برای آنکه نشان دهد ، زمینههای خانودگی یا اجتماعی یا ژنتیکی تأثیر تعیین کنندهای بر روی انسانها ندارند و اختیار خود شخص است که حرف آخر را در رابطه با هدایت و ضلالت میزند، مثالهایی نیز بیان داشته است(1)
زن حضرت نوح و حضرت لوط (علیهما السلام) و همچنین پسر نوح (علیهالسلام) با اینکه در بهترین محیط هدایتی بودند ولی به اختیار سوء خود کافر شده اهل جهنّم گشتند ولی آسیه، زن فرعون و همچنین اصحاب کهف و نیز مومن آلفرعون با اینکه در بدّترین ، کفرآمیزترین و وسوسه انگیزترین محیطها زندگی میکردند و از نعمات مادّی و قدرت فراوان برخوردار بودند، راه هدایت را پیش گرفتند. لذا حضور در محیط آلوده برای کسانی که قدرت تحقیق و حقیقتیابی دارند عذر موجّهی نیست و آنکه توان تحقیق و حقیقت یابی دارد و در سایهی عقل و اندیشه میتواند حقّ را از باطل تشخیص دهد، به حکم عقل مؤظّف است که تحقیق نماید.
در طول تاریخ نیز بسیاری افراد بودهاند که والدین و خاندانشان غرق در رذالت و پستی و میخوارگی و امثال این امور بودهاند ولی خودشان به همّت خویش از آن وضع برگشته و افراد سعادتمندی شدهاند و برعکس، افراد فراوانی نیز بودهاند که در بهترین محیطها بودهاند ولی به هر گونه پستی و رذالتی کشیده شدهاند. آیا رذلتر و پستتر از خاندان ابوسفیان و معاویه و یزید سراغ دارید؟ فرزند یزید (معاویه ثانی) در همین خانواده بزرگ شد ولی زمانی که بعد از یزید او را بر تخت سلطنت نشاندند بالای منبر اعلام نمود که این مسند مخصوص علیبنحسین(علیهالسلام) است و پدران خود را جنایتکار قلمداد کرد و به همین سبب نیز کشته شد.
مطلب دیگر اینکه:
از منظر الهی همهی امور عالم مادّه، صرفاً و صرفاً وسائل امتحان میباشند و غرض از امتحان نیز شکوفا نمودن استعدادهای الهی انسان است. لذا نه زیبایی و ثروت و خانوادهی خوب و امثال این امور برای کسی ماندنی است و نه فقر و خانوادهی ناصالح و زشتی قیافه و امثال آنها. اینها اموری عرضی هستند که در قیامت برداشته میشوند و تنها چیزی که از این امور برای انسان میماند، ایناست که حکم خدا را، که در درجهی اوّل عقل و درجه دوم شرع بیان مینمود، دربارهی این امور چگونه اجرا نموده است. پس خود این امور نه حقیقتاً خوبند و نه حقیقتاً بد ، بلکه عکسالعمل ما در مقابل آنهاست که آنها را برای ما خوب یا بد میکند ؛ و محال است خدا حقیقتاً چیز بدی را متوجّه انسان نماید مگر از باب مجازات، که آن نیز اگر عاقلانه نگریسته شود ، باز نعمت خداست و وسیلهای است برای بازگشت به حقّ. لذا فرمود: « کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» جهاد در راه خدا ، بر شما مقرّر شد ؛ در حالى که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است و چه بسا چیزى را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا مىداند ، و شما نمىدانید.(البقرة:216)
پس نباید پنداشت که ثروت یا مقام به نفع است و فقر و نداری به ضرر؛ یا در محیط هدایت بودن خیر کسی است و در محیط کفر و گمراهی بودن به ضرر کسی. خداوند حکیم و علیم میداند که هر کسی را برای چه آفریده و به هر موجودی نیز تمام امکانات لازم برای رسیدن به هدف و غایتش را داده است. لذا چه بسیار کافرزادهها که با اختیار خویش از بطن کفر نجات یافته و نه تنها مسلمان بلکه عالِم اسلامی شدهاند و چه بسیار مسلمانزاده و بلکه عالم زادهها و بلکه پیامبرزادهها که به آغوش کفر پناهنده شدهاند. چه بسیار زنان کافرزاده که در کشور کفر و الحاد مسلمان گشته و حاضر شدهاند به خاطر حفظ حجاب از تمام امتیازات اجتماعی خود چشم بپوشند و در مقابل، چه بسیار دختران و زنان مسلمانزاده که حتّی در مراکز دینی نیز حاضر نیستند چادر سر کنند.
کافی است به شرح حال برخی راه یافتهگان به اسلام سری بزنید و شرح حال این افراد را بخوانید، تا ببینید که طالبان حقیقت در بلاد کفر با چه حوادث باور نکردنی رو به رو شده و به سوی اسلام راه یافتهاند. ماجرای هر کدام از این افراد نشان میدهد که هر که طالب حقیقت باشد، دست غیبی خداوند رحیم او را به مسیر هدایت سوق میدهد و او را به دامان هدایت میاندازد.
در نهایت عرض می شود:
اجر و ثواب هر کاری به میزان سختی و دشواری آن بستگی دارد. کسی که در خانوادهای غیر مذهبی پرورش یافته، اگر راه دینداری و پرهیزگاری را در پیش بگیرد، اجر و پاداشی بسیار بیشتر از کسی که در خانوادهی مذهبی بزرگ شده، خواهد داشت. بنابراین، اگر چه اینان شاید سختتر بتوانند راه هدایت را بیابند، امّا اگر یافتند، یک قدم آنها در مسیر هدایت ، معادل دهها قدم دیگران موجب تکامل روحی خواهد شد. جوانی وهّابی که شیعه شده و به سلک طلبگی در آمده است، میگفت: در سفری تبلیغی با توسّل به حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) سه بار در عرض دو هفته نماز باران خواندم ، و در حالی که خشکسالی بود ، هر سه بار باران شدیدی بارید. این ایمان عمیق نتیجهی آن دشواری هدایت یافتن است .نمونه دیگر از این افراد جناب دکتر تیجانی است که بعد از مدّتها تحقیق شیعه شد و الآن از پویاترین افراد در زمینهی تبلیغ شیعه میباشد. چون این شخص با توجّه به آن سابقه ، الآن فهمیده که چه گنج گرانبهایی به چنگ آورده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
1. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلین ـ وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ» خداوند براى کسانى که کافر شدهاند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو ، تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودى به حالشان(در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شوید همراه کسانى که وارد مىشوند!» ـ و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است ، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانهاى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایى بخش!» (التحریم :10 و11)
پرسش
چرا ما شیعه ها معتقدیم پیامبر(ص) نمیتواند جامعه را بدون رهبر رها کند ولی امام زمان 1200 سال جامعه را بدون رهبر رها کرده و غایب شده؟
پاسخ:
در پاسخ به این پرسش چند نکته را بیان میکنیم:
نکتهی اول: اگر بخواهیم پاسخ این پرسش را بیابیم باید به پرسش زیر جواب بدهیم که؛ اصل وجود معصوم(علیه السلام) در زمان حضور چه برکاتی دارد و در زمان غیبت کدام یک از برکات حذف شده است؟ [1]
از دیدگاه شیعه، امام جایگاه خاصّی را دارد که با توجه به آن، امام چه در بین مردم حاضر باشد و چه غایب؛ آن آثار و برکات امام، برای زمین و اهل آن وجود دارد. حضرت علی(علیه السلام) در مورد اهلبیت(علیهم السلام) چنین میگوید :
«آل نبی اسرار خدا و ملجا فرمان او و ظرف علم ایشان میباشند و مرجع احکام حق و پناهگاه کتابهای او هستند و کوههای استوار دین ایشان بوده و به وسیلهی آنان خمیدگی پشت دین راست و لرزشهای وجود آن را از میان میبرد. احدی از این امت را نمیتوان با آلمحمد مقایسه کرد. آنان که ریزهخوار نعمت آل محمدند با آنها برابر نخواهند بود آنها اساس دینند و ارکان یقین میباشند غلوّ کننده باید به سوی آنان بازگردد و عقبمانده باید به آنها ملحق شود. ویژگیهای ولایت و حکومت از آن آنها است و وصیّت پیامبر و وراثت او در میان آنهاست». (2)
امامی که دارای چنین اوصافی باشد، آن اوصاف تنها در زمان حضور امام وجود ندارد بلکه در زمان غیبت هم کارکرد دارد، چرا که ائمهیاطهار(علیهم السلام) واسطهی فیض خداوند هستند یعنی رحمت الهی به واسطهی ولایت به عالم هستی میرسد؛ در زیارت جامعه، در وصف معصومین(علیهم السلام) چنین میخوانیم: «بکم فتحالله و بکم یختم و بکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء ان تقع علیالارض الا باذنه و بکم ینفس الهم و یکشف الضر»، یعنی خدای سبحان به واسطهی شما آفرینش را گشود و به شما نیز ختم میکند و به سبب شما باران را فرو میریزد و آسمان را از این که بر زمین قرار گیرد، نگه میدارد و به وسیلهی شما اندوه را برطرف میکند و زیان را از بین میبرد.
نکتهی دوم:
غیبت امامزمان (عج) یک امر اتفاقی و بیسابقه نیست، بلکه غیبت حجتهای الهی در مقطعی از زمان در سنت الهی یک امر معمولی بوده است؛ چنانکه گروهی از اولیای الهی (مانند حضرت خضر، موسی، یونس، غُزیر، ابراهیم، صالح، ذوالقرنین و...) از دیدگان پنهان بودهاند ولی هرگز از حوادث و اوضاع زمان غفلت نداشتند به جهت ولایت و اختیاراتی که از جانب خدا به آنها داده شده بود، پیوسته در اموال و نفوس تصرّف میکردند و اوضاع را طبق مصالحی رهبری مینمودند. اگرچه تصرّفات آنها نیز از دیدگان مردم عادی پنهان بود. پس این امر مختصّ زمان امام زمان(علیه السلام) نیست تا از سوی عدهای از اهلتسنّن بر آن اعتراض شود.
نکته سوم
غیبت ملازم با عدم تصرّف در امور نیست
شاید در بدو برای کسی که با مقام امام (علیه السلام) آشنایی ندارد چنین گمان پیش آید که فردی که غایب است از تمام امور دستش کوتاه است و همانند انسانهای عادی هیچ کاری را نمیتواند انجام دهد در حالی که بر اساس امام شناسی شیعه غایب بودن امام(علیه السلام) به این معنا نیست بلکه او در ظاهر غایب است و ما او را نمیبینیم اما او ما را میبیند و خیلی از امور ما را رتق وفتق میکند و گره از مشکلات ما میگشاید: (3)
نکته چهارم:
در پاسخ به این پرسش که چرا امام(علیه السلام) غایب هستند و ظاهر نمیشوند عرض میشود؛ روایات، علل غیبت را این گونه بیان میکنند:
الف: اجرای سنن انبیاء(علیهم السلام) دربارهی حضرت مهدی (عج) [8]
ب: خدا نمیخواهد که امام، در میان قوم ستمگر باشد[9]
ج: امتحان مردم [10]
د: خوف و ترس از قتل[11]
ه: خالی شدن صلبهای کافران از مؤمنان؛ وقتی مؤمنان از صلبهای کافران، آشکار شدند، او نیز ظهور میکند و بر دشمنان خداوند عزوجل غلبه یافته و آنان را میکشد[12]
و - سر غیبت معلوم نیست و فقط خدا می داند. عبدالله بن فضل هاشمی گوید:
«از امام صادق جعفر بن محمد علیهم السلام شنیدم که می فرمود: همانا صاحب این امر را غیبتی است که ناچار از آن است. و هر باطل جویی، در آن، به شک می افتد.
گفتم: «فدایت شوم! برای چه؟» . فرمود: «به جهت امری که به ما اجازه نداده اند آن را بر شما آشکار سازیم.» . عرض کردم: «چه حکمتی در غیبت او است؟ » . فرمود: «حکمت غیبت او، همان حکمتی است که در غیبت حجت های الهی پیش از او بوده است. وجه حکمت غیبت او پس از ظهورش آشکار گردد، همچنان که وجه حکمت کارهای حضرت خضر علیه السلام - از شکستن کشتی و کشتن پسر بچه و به پا داشتن دیوار بر موسی علیه السلام روشن نبود تا آن که وقت جدایی فرا رسید.
ای پسر فضل! این، امری از امور الهی و سری از اسرار خدا و غیبی از غیب های پروردگار است و چون دانستیم که خداوند، عزوجل، حکیم است، تصدیق می کنیم که تمام کارهای او حکیمانه است هر چند وجه و علت آن برای ما آشکار نباشد». [13]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. المیلانی ، علی ، الإمام المهدی (ع) قم : مرکز ابحاث العقائدیه ، 1420.
2. « هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَ لَجَأُ أَمْرِهِ وَ عَیْبَةُ عِلْمِهِ وَ مَوْئِلُ حُکْمِهِ وَ کُهُوفُ کُتُبِهِ وَ جِبَالُ دِینِهِ بِهِمْ أَقَامَ انْحِنَاءَ ظَهْرِهِ وَ أَذْهَبَ ارْتِعَادَ فَرَائِصِهِ وَ مِنْهَا یَعْنِی قَوْماً آخَرِینَ زَرَعُوا الْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ لَا یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ ص مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لَا یُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ أَبَداً هُمْ أَسَاسُ الدِّینِ وَ عِمَادُ الْیَقِینِ إِلَیْهِمْ یَفِیءُ الْغَالِی وَ بِهِمْ یَلْحَقُ التَّالِی وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوَلَایَةِ وَ فِیهِمُ الْوَصِیَّةُ وَ الْوِرَاثَة» بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج23، ص: 117.
3. مکارم شیرازی ، ناصر ، حکومت جهانی مهدی (عج) ، قم : انتشارات نسل جوان ، 1388
4. صحیح ترمذی، ج 9، ب ما جاء فی المهدی، ص 74/ ینابیع الموده، تألیف شیخ سلیمان، طبع سال 1380، ج 2، ص 180/ البیان فی اخبار صاحب الزمان، تألیف محمد بن یوسف شافعی، طبع نجف، ص 57.
5. سنن ترمذى ، ج4 ص 438 - کتاب الفتن ، باب 52 ما جاء فى المهدى ، ح 2231 / سنن ابىداود ، ج4 ص106 - کتاب المهدى ، ح 4282 (مختصراً) و 4283.
6. سنن ترمذى ، همان ، ح 2230.
7. سنن ابىداود ، کتاب المهدى ، همان.
8. علل الشرایع، ج 1، ص 245، ح 7/ کمال الدین، ص 481.
9. کافی، ج 1، ص 343، باب فی الغیبة، ح 31/ مرآة العقول، ج 4، ص 61، ح 31.
10. کمال الدین، ج 2، ص 346، ب 33، ح 32/ بحارالانوار، ج 52، ص 95، ح 8.
11. علل الشرایع، ج 1، ص 284، باب 179، ح 1/ بحارالانوار، ج 52، ص 90، ح 1.
12. همان، ج 1، ص 147/ بحارالانوار، ج 52، ص 97، ح 19.
13. کمال الدین، ج 2، ص 481، باب 44 (علة الغیبة)، ح 11/ علل الشرایع، ج 1، ص 287، ح باب 179/ بحارالانوار، ج 52، ص 91، ح 4 (علة الغیبة)، ح 8/ منتخب الاثر، باب 28 (فی علة غیبته)، ص 330، ح 1.
پرسش:
تفاوت عدالت خداوند و انتقامش در چیست؟
مثلا کسی که خوبی یا بدی میکند بر اساس عدالت خدا آن خوبی و یا بدی را درو میکند، ولی انتقامش کجاست؟مگر اینطور نیست که هرکس بدی میکند به زیان خود بدی میکند پس این میشود (عدالت) انتقام در چه موردی به کار میرود؟
پاسخ:
تعبیر به «انتقام» از نظر لغت عرب به معنى «مجازات کردن» است، هر چند مفهوم «تشفّى قلب» (فرونشاندن سوز درون) در مفهوم این کلمه در استعمالات روزمره افتاده است ولى در معنى اصلى لغوى آن وجود ندارد.
توضیح مختصر در این ارتباط:
خدا عادل است، عدل خدا اقتضاء میکند که همه بدکاران را به مجازات اعمالشان برساند و اینکه گفته میشود خداوند از گناه کاران انتقام میگیرد، در حقیقت نوعی تعبیر مجازی است.
در وجود خدا اصل با رحمت است؛ غضب و انتقام از اوصاف فعلی بوده که از نسبت خدا به مخلوق انتزاع میشود؛ این خود بنده است که با اختیار خود از زیر چتر رحمت خدا خارج شده خود را گرفتار عذاب میکند. عذاب جهنّم چیزی جز اعتقادات و خلقیّات و اعمال خود شخص نیست؛ هر کسی وجود آخرتی خود را در همین دنیا با دست اختیار خود میسازد. لذا خطاب به اهل آخرت باید گفت : «اگر پرنیان است خود رشتهای ..... اگر بار خار است خود کشتهای.» [1]
حاصل سخن اینکه
انتقام(یعنی مجازات گناهکار) عین عدل است و دوئیتی بین این دو صفت وجود ندارد[2]، انتقام یعنی مجازات شخص گناهکار و مفهوم این یعنی عدل؛ خاستگاه انتقام، عدالت است و منتقم نه از روی کینه و خشم بلکه براساس اجرای عدالت است که انتقام میگیرد و انتقام در مورد خداوند هم چیزی جز مجازات و عقوبت نیست.
ممکن است این پرسش مطرح شود که اگر انتقامی نیست و ما نتیجه اعمال خود را میبینیم پس دیگر شفاعت و بخشیدن و نبخشیدن خدا چه معنی پیدا میکند ؟؟ بخشیدن جایی معنا پیدا میکند که طرف از روی کینه و خشم و انتقام بخواهد از کسی انتقام بگیرد!!
در پاسخ به این پرسش عرض میشود؛ خود شفاعت هم ظهور اعتقاد و عمل فرد شفاعت شونده است؛ همچنانکه نعمت یا نقمت ظهور اعتقاد و عمل فرد است.
توضیح مطلب:
شفاعت به معنی حقیقی کلمه چیزی نیست جز ظهور اخروی رابطهی هدایتی بین دو کس. میدانیم که عذابها و نعمات اخروی، ظهور امور دنیاییاند. حال اگر کسی در دنیا، هدایت را به واسطهی کسی دیگر دریافت نمود، خود این رابطهی هدایت شوندگی و واسطهی هدایت بودن نیز در آخرت، ظهور خواهد داشت. ظهور اخروی آن، همان شفاعت است.
بلی اگر رابطهای بین یک فرد و هادی الهی موجود نباشد و خود آن فرد نیز هادی الهی نباشد، او قطعاً معذّب خواهد بود. چون با این فرض، قطعاً گمراه است. اگر کسی نه هادی الهی است تا به خود خدا بند باشد نه به یکی از هادیان الهی وصل است، پس محال است فردی هدایت یافته باشد.
امّا اگر فردی به یکی از هادیان الهی وصل شد، اگر چه گناه داشته باشد، قطعاً گمراه نیست. چون وقتی کسی به هادی الهی متّصل است، آن هادی الهی هر جا رود، او را هم با خود خواهد برد.
مثل آن است که حیوانی را با طناب به خودمان ببندیم و در جادّهای به راه افتیم. این حیوان چه بسا در بین راه بارها از جادّه خارج شود امّا چون وصل به ما هست نمیتواند کاملاً از جادّه بیرون بیفتد به نحوی که گم شود؛ لذا هر اندازه هم از جادّه بیرون رود بالاخره با ما به مقصد نهایی خواهد رسید. شفاعت، ظهور اخروی همان اتّصال هدایتی در دنیاست بین هدایت شونده و هدایت کننده. لذا اگر کسی در دنیا، ارتباط هدایتی با هادیان الهی را قطع نمود، دیگر شفاعت نخواهد شد؛ چون رابطهای در کار نیست که ظهور اخروی هم داشته باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. امام روح الله خمینی، چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، قم، 1373 ش، ص 439 ؛ طباطبائی، تفسیر المیزان ج 6، ص376
[2]. ر.ک: علامه جعفری، ترجمه وتفسیر نهج البلاغه،ج2ص56و57